#سنگرے_از_جنس_حیا
#قسمت_دوم
_بابا جون یچیزی بگم😶
_جان
_امشب برم تولد ساناز
_من که حرفی ندارم با مادرتون صحبت کن من که دوست شما رو نمیشناسم🙂
از پله ها بدو بدو رفتم بالا
_مامان مامان مامان
_بله مگه سرآوردی😠
_امشب برم تولد ساناز
_نه😤
_خواهش🙏
_نه😫
_جون نگار
_نه😠
_مرگ نگار😙
_لال نمیری برو😤
_هورااااااااااا💥
بلافاصله رفتم اتاقم داشتم ذوق مرگ میشدم
بلاخره شب شد🌙
رفتم یه شال کرم سرم کردم یه ساپورت تنگ صورتی یه مانتو جلو باز که اونم کرم بود از زیرم یه تیشرت صورتی کلا ست کردم یه خط چش باریک یه رژ جیگری💄👄 یه لاک مشکی💅
وای چه خانوم ماهی شدم مــــن😉 چه تیپ خفنی حال میتونم برم ازباباومامان خداحافظی کردم معلوم بود مامان ناراحت شده بابام بغض گلشو گرفت😔
ولی من خوشحال و شادان بودم😁
#ادامه_دارد
@chadooriyam
کپی پیگرد الهی دارد
خاطرات #شهیدBMWسوار
#احمدمشلب
در کتاب 📚ملاقات در ملکوت📚
این قسمت:
احساس وظیفه💐
#قسمت_دوم
🗣راوی:برادر شهید
#احمد خیلی اجتماعی و خوش برخورد بود.روابط عمومی بالایی داشت و نسبت به جوانان و مجاهدین احساس وظیفه داشت.معمولاََ وقتش پُر بود و کمتر استراحت می کرد.همه ی کسانی که #احمد را می شناختند مثل پروانهدور او جمع بودند و ممکن نیست کسی او را بشناسد و فراموش کند. #احمد تکیه گاه و پشتوانه ی محکم و مثل یک لنگر گاه در دریای زندگی برای همه بود،که می شد در هنگام ضعف،ناراحتی،غم و غصه به او پناه برد.حتی خاطراتش امید را در ما زنده می کند.او به همه وفادار بود و ما از او یاد گرفتیم که وفادار باشیم.
منبع:کانال شهید مشلب در ایتا
@chadooriyam
#رمان_دو_روی_سکه
#قسمت_دوم
رو بــه روي در ســفید رنــگ یـک ســاختمان شــمالی ایســتادم. دو طبقـه و تقریبــاً نوســاز بــا نمــاي آجــرسـفال، ناگهـان بـا خانـه قبلـی خودمـان مقایسـه کـردم. اصـلاً قابـل قیـاس نبـود، اینجـا نهایتـاً دویسـت متـر در جنـوب تهـران امـا خونـه مـا هـزار و دویسـت متـر در یکـی از بهتـرین منـاطق تهـران! از ظـاهر خانه برمی آمد وضع اقتصادي دایی متوسط رو به پایین باشد.
یـه لنگـه ابـرویم را بـالا دادم و بـا غـرور خانـه دایـی را ور انـداز کـردم. امـا یـادآوري اوضـاع کنــونی ام تلنگــري شــد کــه باعــث خــالی شــدن بــاد آن همــه فــیس و افــاده شــد . ســرخورده تــر از همیشه زنگ در را زدم.
- بله؟
بـا صـدا ي مـرد جـوان در پشـت آ یفـون دچـار اسـترس شـدم . احتمـالاً پسـر دا یـی ام بـود، آب دهـانم را قـورت دادم، هرچـی بـه مغـزم فشـار آوردم فـامیلی ِِمـادرم یـادم نمـی آمـد بـا صـداي عصـبی مـرد بـه خودم آمدم...
- پــس چــرا جــواب نمــی دیــد؟ و بعــد هــم محکــم گوشــی را گذاشــت. وا رفــتم. اینکــه گوشــی راگذاشـت؟! از کـم حوصــلگیش حرصـم گرفـت، تــوي هـواي ســرد مـرا پشـت در کاشــته بـود ! حــداقل کمـی تحمـل مـی کـرد! پشـتم را بـه در کـردم و بـا عصـبانیت زیـر لـب چنـد تـا فحـش نثـارش کـردم
«گند دماغ، بد اخلاق، عنق عوضی، عجب مهمون داري می کنن!»
- با کی هستین خانم؟! من عوضیم؟!
برگشتم بطرفش و بدون اینکه به خودم بیام گفتم:
- پس چی، من؟! بی شعور نمی دونی تو هواي سرد من رو پشت در...
تازه به خودم آمدم خراب کاري کرده بودم اساسی!
کی اینجا آمده بود؟ چرا من نفهمیدم؟
مـردي حـدود 30 سـاله بـا بلـوز و شـلوار گـرمکن سـفید و سـیاه، قـدي متوسـط در مقایسـه بـا مـن کـه قدم صد و شصت و هشـت بـود چنـدان بلنـد بـه نظـر نمـی رسـید، بینـی سـر بـالا و کـوچکش بـا صـورت اســتخوانی و لــبش کــاملاً همخــوانی داشــت چشــمانی مشــکی بــا ابروهــاي گــره خــورده ... در ذهــنم
جرقــه اي زد علیرضــا بــود، چقــدر عــوض شــده بــود نــه شــبیه دایــی بــود نــه زن دایــی!
****
#ادامه_دارد
@chadooriyam 💞✨
چادرےام♡°
💖💐💕🔆💕💐💖 #داستــان_دنبــــاله_دار📚داستان واقعی و بسیار جذاب #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا #قسمت_اول از پار
💖💐💕🔆💕💐💖
#داستــان_دنبــــاله_دار📚داستان واقعی و بسیار جذاب
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_دوم
وارد خونه شدم
بابا و مامان ک اروپا بودن
ترنم هم خونه خودش بود
تیام با دوستاشون ر رفته بودن شمال ویلامون
سوگل خانم مستخدم خونمون خواب بود
رفتم اتاقم
عکس جنیفر لوپز، ریحانا .....بود
من حنانه معروفی ۱۶سالمه
اسممو پدربزرگم گذاشته البته فقط تو
شناسنامه حنانه هستم اما همه ترلان
صدام میکنند
ترلان،ترنم، تیام سه تا بچه هستیم
زندگی ما و پدر و مادرمون غرق در
سفرهای اروپایی و پارتی و گشت گذار
با دوستامون میگذره
خوش گذرونی های مختلف
عوض کردن مدل به مدل ماشین ها
-سوووووگل
سوووووگگگگگل
سوگل
سوگل نفس نفس زنان :جانم خانم
چیزی شده؟
-منو صبح بیدار نکن نمیرم مدرسه
سوگل:خانم خاک برسرم البته فضولی ها
اگه بازم غیبت کنید
اخراجتون میکنن
لیوانی که دم دستم بود پرت کردم براش
-بتوچه
برو بیرون
نمی خواد بگی چیکارکنم
ساعت ۴بود که خوابم برد
.
.
#ادامه_دارد
کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است
نویسنده: بانو....ش
j๑ïท ➺
•♡| @chadooriyam |♡•
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
#قسمت_دوم
🔊 #استاد_پناهیان:
بعضیا میگن: خب حاج آقا به ما بگید چطور به رفیقای بی نمازمون بگیم که نمازبخونن❓🤔
چطور قانعشون کنیم⁉️
✅ عزیز من، شما اصلا لازم نیست به اونها بگی بیان نماز بخونن!😊
اول ببین خودت با #نماز خوندنت چه گُلی به سر خودت زدی❕❕
خود نمازخونت رونشون بده،👌🏻👏🏻
لذتی که از نماز خوندن بردی رو نشون بده به اهل عالم؛
" اونوقت #همه_نمازخون_میشن.."
بزار حرف آخر رو بزنم
اصلا " هرچی بی نماز تو عالم هست تقصیر نمازخوناست "🤔❓
اینکه بی نمازا نماز نمیخونن مال اینه که:
به ما نمازخونا نگاه میکنن میگن: تو مثلا نماز خوندی چیکار کردی❓
چه فایده ای برات داشته❓
مثلا صورتت گل انداخته از مناجات باخدا؟❓
که بگی چه کِیفی کردی که دیگری هم بیاد؟❓
خب اینجوری میگن دیگه!
اگه نگن هم اینجوری می بینن!!!😉
پیش خودشون میگن: بندگان خدا دارن خودشون رو اذیت میکنن!❌
تازه نمازنمیخونه کسی, کِيف هم میکنه.
و وقتی ما میریم نماز میخونیم برای ما تاسف میخوره! میگه نگاه کن چه خودشو گرفتارکرده،
اینم جزو نمازخوناست..🤕
درحالی که واقعا وقتی ما رو میبینه باید احساس حقارت کنه!👌🏻
اگه نماز وجودتو #آباد کرده باشه، "بقیه جذب میشن"👏🏻
یه قاعده ی عمومی هست اونم این که:
"تا خوبها خوبتر نشوند، بدها خوب نمی شوند"
چیکار کنیم همه نمازخون بشن؟🤔
*یه کاری کنید اونایی که نمازخون هستند بهتر بشن."
همین!
اونوقت میان بهت میگن:
تو چرا اینقدر با نشاطی😊
توچرا کینه به دل نمی گیری؟؟
توچرا حسرت نمیخوری🤔
تو چرا عصبی نمیشی؟؟
تو چرا انقدر منظم و دقیق و عاطفی هستی⁉️
شما هم میگی:
والا فکرکنم #مال_نمازه...
#ادامه_دارد.....
@chadooriyam