🏴علت ترس از مرگ
✍مردى ازامام حسن عليه السلام پرسيد: چرا سفر مرگ براى ما ناخوشایند است و از او استقبال نمى کنيم؟!
حضرت فرمودند: شما خانه آخرت را خراب کرده اید و خانه دنیا را آباد، طبیعى است که انتقال از اقامتگاه آباد به جایگاه خراب براى شما ناخوشایند است
📚 بحارالانوار، ج۴۴، ص١١٠
@chadoraneh113
#موفقیت
موفقیتهایی که نصیب افراد صبور میشود،همانهایی هستند که توسط افراد عجول رها شدهاند!
✅ امروز در کارهایمان صبورتر باشیم
@chadoraneh113
قسم خوردن
كسي كه قسم می خورد، اگر حرف او حتی راست باشد، قسم خوردن او مكروه است1، اما امروزه متاسفانه برخی از مردم به راحتی در کارهای روزمره قسم می خورند و قسم ها به گونههای مختلفی از زبان مردم شنیده می شود:
به خدائی که بالا سرمونه
خدا شاهده
خدا به سر شاهده
خدا میدونه
خدا وکیلی
خدا گواه
به خود خدا قسم
1. توضیح المسائل آیت الله العظمی صافی م 2684
@chadoraneh113
سلام
اگر راضی هستید تا یه رمان pdf براتون بزارم
در لینک اعلام بفرمایید😊
https://harfeto.timefriend.net/16341389638625
قولمید؎!🤝
اگہخوند؎!🙂
تویکۍازگروههایــاڪانالاکہ!
هستۍڪپۍکنی!
اللهـــــــــم!(:
عجــــــل!(:
لولیـڪ!(:
الفـرج!(:
اگہپا؎قولتهستۍ
کپیڪنتاهمہبرا؎ظهور
حضرتمهد؎‹عج›دعاڪنن♥️!'
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
به وقت رمانمون🙃
#سیده_بانو
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
『 @chadoraneh113 』
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
#به نام خدای مهدی
# *قلبم_برای_تو*
#قسمت_هجدهم
🔮از زبان مریم:قرار شد فردا خانواده آقا میلاد برای صحبتهای نهایی و حرفهای آخر بیان خونه ما..خیلی استرس داشتم..اصلا باورم نمیشد که همه چیز اینقدر زود پیش بره..اونم برای منی که تا یک ماه پیش اصلا به ازدواج فکر نمیکردم..شاید اگه اقا میلاد رو از بچگی نمیشناختم اصلا قصد ازدواج پیدا نمیکردم..ولی بودن کنار اقا میلاد یه جورایی حس خوب بچگی رو برام زنده میکرد..امروز بعد مدتها دانشگاه رفتم و سرکلاسم حاضر شدم..بعد کلاس با زهرا اومدیم یه گوشه از حیاط دانشگاه نشستیم و مشغول صحبت شدیم تا کلاس بعدی شروع بشه..
-خب عروس خانم..تعریف کن بگو چجوریا شد افتادی تو تله؟!😀
-زهرا اصلا فکرش رو نمیکردم ولی میلاد واقعا پسر خوبیه..درسته ظاهرش مذهبی نیست زیاد و اعتقاداتش زیاد شبیه ما نیست ولی اونم کم کم درست میشه..
-ان شاالله..ولی خب برام عجیبه یکم😕..من همش فکر میکردم تو با یکی از این بسیجی های سفت و سخت ازدواج کنی..اون روز اون پسره یادت میاد چی بهش گفته بودی؟!
-کدوم پسره؟!
-بابا همون جلو در نمازخونه اومده بود..
-آها..زهرا تو داری میلاد رو با اون مقایسه میکنی؟!😑اون معلومه داره فیلم بازی میکنه...ولی میلاد رو لز بچگی میشناسم من -اها راستی گفتم پسره یادم اومد چند روز پیش اومده بود جلو در کلاسمون
-چی میگفت؟!😯
-منتظر تو بود..مثل اینکه کارت داشت -ای بابا..این چرا ول کن نیست..آدم اینقدر سیریش..اسمشم نمیدونم برم به حراست بگم حسابشو برسه😑
-حالا شاید کار دیگه داشته باشه باهات😕
-اخه من چه کاری دارم با اون 😐
-به نظرم باهاش حرف بزن..زندگی صد جور چرخش داره...میترسم یه روز پشیمون بشیا خدای نکرده 😕
-تو نگران نباش😐فردا شد و آقا و میلاد و خانواده اومدن خونمون..بعد از صحبت های اولیه قرار شد من و اقا میلاد دوباره بریگ تو اتاق و حرفامون روبزنیم.وارد اتاق شدیم و...اقا میلاد گفت:خب مریم خانم..سئوالی..حرفی...چیزی اگه هست در خدمتم😊
سرمو پایین انداختم...قبل اومدنشون کلی سئوال تو ذهنم بود ولی الان همه رو یادم رفته بود.
خب مریم خانم من یه سورپرایز براتون دارم -سورپرایز؟! چی هست؟!😯
-یهو از جیبش یه عکس قدیمی از بچگیامون بیرون آورد..من از اون موقع ها زیاد عکسی نداشتم و دیدن این عکس برام خیلی جالب بود:
-وابییی اقا میلاد عالیه این عکس😊
-قابل شما رو نداره😉
-کلی خاطره برام زنده شد..
-اوخییی این پسره که دستشو تو عکس گرفتم..چه قدر مظلوم و بانمک بود اون موقع..الانم میشناسیدش؟!
-اره..سهیله دیگه..
#سید_مهدی_بنی_هاشمی
#سیده_بانو
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
『 @chadoraneh113 』
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄