#خاطرات_شهدا♥
نانوایۍ محل بسته بود
و براۍ خرید نان باید مسافت زیادۍ را
طۍ میکردیم.👣
به محسن که تازه از راه رسیده بود،
گفتم: «مادر جان! نانوایۍ بسته بود؛
میرۍ یه جاۍ دیگه چند تا نون بگیرۍ؟»
گفت: «بله، چرا که نه؟»🍃
بعد موتورش را گذاشت داخل حیاط
و کیسه را از من گرفت.✨
پرسیدم: «چرا با موتور نمیرۍ؟»
گفت: «پیاده میرم.
موتور مال خودم نیست؛ بیت الماله»
#شهید_محسن_احمدزاده🦋
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
『 @chadoraneh113 』
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
#خاطرات_شهدا
#نقلازدوستوهمرزمشهید
درڪردستاندرگیرۍزیادشدهبودوقرارشُد،ڪهبهڪردستاناعزامشویم.
رمضانبسیــارخستهشدهبودومدتــےبودڪهاستراحتنڪرده بود.
فرماندهازماخواستتابهاودرموردعملیــاتڪردستانچیزینگوییم.
فرماندهلباسهاوپوتینهایرمضانراـازـاوگرفتواوراراهےخانهڪرد.
درحــالۍڪهرمضانهیچخبـــرۍازاعزاممابهڪردستاننداشت،
باناراحتۍبهخانهرفتوقرارشدبعدازچندروزڪهدرڪنارخانوادهاش ماندبرگردد.
✾
✾
همهبچههاۍگردانآمادهشدهبودندوسوارماشینشدند.
تــاماشینخواستحرڪتڪند
دیدمفردۍازدوربهدنبــالماشین
باپاۍبرهنهمۍدود.
✾
وقتےنزدیڪشد،دیدمرمضاناستازمنخواستتالبــاسهایشرابه اوبدهمتااوهمهمراهمابیاید.
✾
منغرقدرفڪربودمڪهاوچگونهفهمیدهاستڪهماقراراستبهعملیات برویم.
بهسمتفرماندهرفتموماجرارابرایاوگفتم،
فرماندهگفت:↓
«مننمۍتوانمجلویـاورابگیرملباسهایشرابهاوتحویلدهید»
✾
رمضانهمراهماآمدودرهمانعملیــاتشهیدشد.
✾
دوروزازشهادتشمۍگذشتوماهیچخبریازاونداشتیم.
دلشورهعجیبۍگرفتهبودم
وهمهبچههانگرانشبودند
درهمانلحظاتنگرانے...!
بابیسیماعلـامڪردندڪهجنــازهرمضانبههمراهچندتنازبچههارا
پیداکردهـاند.
من به مکانے رفتم که رمضان شهیدشده بود
بخاطراینکہ منطقه درمحاصره دشمن بوداورامسیری کول کردم.
✾
حـالبدۍداشتمودرهمینفاصلهڪوتاهخیلیدلتنگششدهـبودم
خیلــــــــے....!
#شهیدرمضاݧسعیدے
#شهدا_رایادکنیم_باذکر_صلوات
#ارسالیشما
@chadoraneh113
‹ ☁️🖤 › ↫ # #خاطرات_شهدا
-
-
سختاستازتمامبابایت🖇📓
یڪسربندویڪقابعڪسبماند!🌿🖤^^
-
-
• _🌱❁_
‹ ☁️🖤 › ↫ # #خاطرات_شهدا
-
-
سختاستازتمامبابایت🖇📓
یڪسربندویڪقابعڪسبماند!🌿🖤^^
-
-
• _🌱❁_
‹ ☁️🖤 › ↫ # #خاطرات_شهدا
-
-
سختاستازتمامبابایت🖇📓
یڪسربندویڪقابعڪسبماند!🌿🖤^^
-
-
• _🌱❁_
‹ ☁️🖤 › ↫ # #خاطرات_شهدا
-
-
سختاستازتمامبابایت🖇📓
یڪسربندویڪقابعڪسبماند!🌿🖤^^
-
-
• _🌱❁_