#بی_سیم_چی_عشق
#پارت_چهاردهم 🌈
میخواهم چای تعارف کنم که پدر اشاره میزند که اول خانمجان و عموسعید
:به عموسبحان که میرسم همانطور که چای را برمیدارد آرام میگوید
چه جالب! از دست برادرزادههام که یکیشون رفیقمه، با هم راحت میشم! پلاسم خونهتون، گفته باشم -
!ها
!حرف خودم را به خودم میزند
.به آخرین نفر که میرسم، مثل همیشه سربهزیر و آرام چای را برمیدارد و تشکری زیر لبی میکند
.کنار مادرم مینشینم و با ور رفتن با گوشهی روسریام، سعی در مهار کردن استرسم دارم
:عموسعید میگوید
.بهنظرم مهدی حرف بزنه بهتره -
:مهدی سرفهی آرامی میکند و میگوید
واللّه من رو که خوب یا بد میشناسین. یه افسر نظامی که به قولی با شغلش عجین شده، با خطراتش، -
با سختیهاش... از نظر مالی معمولیام، شکر خدا توانایی گردوندن یه زندگی نوپا رو دارم. فقط... فقط یه
.چیزهایی هست که باید به هانیه خانم بگم، اگه اجازه بدین
:پدرم میگوید
.هانیهجان با مهدی برید تو اتاقت حرفهاتون رو بزنین باباجان -
.با ببخشیدی بلند میشوم و سمت اتاقم میروم
.قدمهایش را پشت سرم حس میکنم
.به در اتاقم که میرسیم، اشاره میدهد که اول من وارد شوم
.وارد میشوم و روی تخت مینشینم
:روی صندلی میز تحریرم مینشیند و خیره به قاب عکس بچگیهایمان شروع میکند
راستش... گفتن این حرفها سخته برام. هیچوقت فکر نمیکردم دلبستهتون... نه، دلبستهت شده -
باشم! از سال قبل تا چند وقت پیش که یه سال و چندماه ندیدمت تازه فهمیدم دلم رو باختم. راستش
.فکر میکردم من رو به چشم برادرت میبینی؛ البته تایید اطرافیان هم بیتاثیر نبود توی این طرز فکرم
میترسیدم که بیام جلو و نه بشنوم. دروغ چرا، از شکسته شدن میترسیدم. از اینکه بفهمم احساسم
یهطرفه بوده. اون روز توی خونهی خانمجون مطمئن شدم ازت... الان هم اینجام که حرفهام رو بزنم و
شرمندهی احساسم و دلم نشم. تو راضی هستی هانیه؟
من که تا پایان حرفهایش سرم پایین است و حقیقت اعترافهایش را با جان و دل حس میکنم، سرم را
:بالا میآورم و میگویم
.داری میگی اون روز مطمئن شدی ازم -
.میخندد، چال کنار گونهاش قلبم را به آتش میکشد
.یه چیزِ دیگه هم هست که دست دست کردم این مدت -
.نگران میشوم. از چشمهایم میخواند حالم را
من یه ارتشیام... میدونی که از وقتی امام اومدن و انقلاب شده خطرهای زیادی نظام جمهوری اسلامی -
رو تهدید میکنه. هر لحظه ممکنه نباشم؛ یعنی ممکنه نبودنم حتی همیشگی هم بشه. میتونی هانیه؟
میتونی بی من؟ چند روز، چند هفته، چند ماه! ماموریتهای پشت سر هم، سختی کارم، همهی اینها با
.منن
.حتی پلک هم نمیزنم. هیچوقت فکر این حرفها را نمیکردم
نباشد؟ بعد از آمدنش برود؟ قطره اشکی را که از گوشهی چشمم سرایز شده را میگیرم و مطمئنتر از هر
:وقتی میگویم
.من... من فقط میخوام کنارت باشم، همین -
:لبخند میزند و میگوید
من تمام زندگیم برای حفظ کردن ارزشهام جنگیدم. برای انقلابم، برای دینم، برای وطنم. از این به بعد -
.میخوام واسه حفظ کردن تو هم بجنگم
.قلبم با حرفهایش غرق دوست داشتن میشود
.بیرون که میرویم از لبخندهایمان همه چیز مشخص است
#رمان_مذهبی #رمان
#بی_سیم_چی_عشق
#پارت_پانزدهم🌈
مهدی مینشیند کنار عموسبحان و من کنار مادرم جای میگیرم. مینا و مریم کل میکشند و بعدش
.صدای دست زدنها بلند میشود
!آن لبخندها جز رضایت که معنایی دیگر نداشتند
سجاد باید زود عقد کنن؛ چون مهدی تا آخر این ماه باید برگرده تهران. سبحان هم همینطور... میگم -
عقد دوتاشون رو با هم نگیریم؟
:پدرم خطاب به عموسعید که این پیشنهاد را داده میگوید
واللّه من که موافقم. این جوونها که شناخت کافی دارن از هم و لازم به دوران نامزدی نیست. حالا -
.دیگه تصمیم با خودشونه واسه مراسم
:عموسبحان قیافهی بانمکی به خودش میگیرد و با لبخندی میگوید
خوبه که اینطوری. به جای عروسی یه جشن عقد میگیریم. باحال هم میشه اتفاقاً! دوتا عروس و دوتا -
...دوماد
:به دنبال حرفش محکم میزند پشت کمر مهدی که کنارش نشسته و میگوید
مگه نه مجنون جان؟ -
.صدای خندهی جمع بلند میشود
.مهدی اما لبخند آرامی میزند
.مجنون، چه واژهی عاشقانهای
.حرف به حرفش طوفان عشق به پا میکند
:زیرلب میگویم
!لیلی -
چیزی گفتی مادر؟ -
:رو میکنم سمت خانمجان و میگویم
.نه. من هم موافقم، زهرا هم میدونم مخالفت نمیکنه -
مهریه چی؟ -
:مادرم رو به زنعمو که این بحث را پیش کشیده میگوید
والله اعظم جون میگن مهریه رو کی داده کی گرفته! ولی خب عرف و رسمه. باز هم من و آقاسجاد -
.حرفمون حرفه هانیهست. به هر حال آینده و زندگی اونه
.میبینم که پدرم با لبخند مادرم را نگاه میکند
.همهی این سالها عشقشان محکمتر و عمیقتر شده
.همه منتظر نگاهم میکنند
:لبهای خشک از هیجان و استرسم را با زبان کمی تر میکنم و میگویم
...به نیت امام زمان«عجل اللّه تعالی فرجه شریف» دوازده شاخه گل نرگس، همین -
صدای کسی نمیآید، سرم را بلند میکنم و یک دور همه را نگاه میکنم. رضایت چشمهای همه یک
.طرف و آرامش و لبخند مخفی ته چشمان مهدی یک طرف
***
!خب داداش رضا عصبانیتش که خوابید، راضی شد. گفت خواب بابام رو دیده... متحول شده داداشم -
.لبخند میزنم به لبخندِ روی لبهای زهرا
.چهخوب که غم عشق او و عمو سر آمد
:با شیطنت میگوید
!تو هم که بله ناقلا -
.میخندم
دوتامون میریم تهران زهرا. تو دلت واسه این شهر و این محله و خاطرههامون تنگ نمیشه؟ -
.واسه همیشه که نمیریم دیوونه -
هر چی... دلت تنگ نمیشه؟ -
.دلم، شاید! من خاطرهی خوب از اینجا زیاد ندارم. عوضش خاطرهی گریهدار تا دلت بخواد دارم -
تصادف مامان و بابام، یتیم شدنم. حسِ سربار بودن سرِ خونه زندگی داداشم و زن داداشم. روزهای
مزخرف تحمل کردن فرهاد. تظاهر به خوشحال بودن! میبینی؟ همهش خاطرهی بَده. حتی رسیدن به
.کسی که دوستش دارم هم با غم و ناراحتیه، با سیلی خوردنه
#رمان #رمان_مذهبی
کعبه دلم شده صحن و سرات_۲۰۲۱_۱۲_۰۱_۱۷_۴۹_۱۱_۸۹۹.mp3
3.5M
بغضهایۍهسـٺ
نفسرابندمۍآورد
گشـودنشان
ڪاریڪنفراسٺ
امام رضا..🖐🏼💔
#وقت_سلام
از عشقِ رضا، نبضِ زمان در نوسان است
از برکتِ عشقش، نفسم در هیجان است
هرچندوقتیهبارچککنیدشبیهاونایی
کهازشونبدتونمیاد،نشدهباشین :))
خدایامنوهمونبندهایکنکه
خودتمیخوای،چونتوهمون
خداییکهمنمیخوام :)🌿!
- ابوتراب
#چادرانہ
چراحجابترورعایتنمیکنی؟
ـ چونهنوزبچهاموتنها۱۸سالمه !
چرانمازنمیخونی؟
ـ چونهنوزبچهاموتنها۱۸سالمه !
چرابانامحرمحرفمیزنی؟
ـ چونبچههستموتنها۱۸سالمه!
چراوچونهایزیادیهستکهدرجوابتمامی
آنهامیتوانگفتچونهنوزجوانموبچهولی...!
" ولییادمانباشدفاطمهیزهرا(س)هم
تنها۱۸سالداشت.. ـ
#صرفاجهتاطلاع . .‼️
ازآدمهاۍمذهبۍنہ
ولۍازآدمهاۍمذهبۍنمابترسید❗️
اونهابہدرجہاۍرسیدنکہمطمئنهستن ...
هرڪارۍبڪنناشکالۍنداره
چونفڪرمیڪننباعبادتڪردنجبرانشمیڪنن🙄
#بدونتعارف . .
جھنمپرمذهبۍهاییہڪہفڪرمیکننازامامو ولۍفقیہشونبیشترمیفھمن!
آقاامامزمانبینماهستن،نمیبینیم
شونچونچشممونپاکنیست .. !!
صداشونرونمیشنویمچونگوش
مونپاکنیست💔🕊..((:
دلتنگشوننیستیمچونمنتظرنیستیم
فقطوفقطادعاداریم .. !
وقتیکهانسانخودشبیمایهاست
ومیداندکهدیگرانبهحرفشاعتماد
ندارند،دائما«قسم»میخورد.
ماروایاتزیادیداریمکه«قسمراست»
همجزدرمواقعضرورتنبایدبهکاررود.
اگرانسانخودشیکشخصیتاخلاقی
داشتهباشه،اگرخودشبهسخنخودش
اعتمادداشتهباشد،احتیاجیبهقسم
نیست.ولیآدمهایحقیروپَستوکم
وزنهستندکهپُرسوگندمیخورند .. ؛
#شهیدمطهری🌿!
اۍ ﺍﻫﻞِ ﺍﻳﻤﺎﻥ !
ﺍﺯ ﺧﺪﺍوند ﭘﺮﻭﺍ کنید و ﻫﺮ کسۍ ﺑﺎﻳﺪ
با ﺗﺄﻣﻞ ﺑﻨﮕﺮﺩ کھ ﺑﺮاۍ ﻓﺮﺩﺍۍ ﺧﻮﺩ چھ
ﭼﻴﺰۍ ﭘﻴﺶ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩھ ﺍﺳﺖ. ﺍﺯ ﺧﺪﺍوند
ﭘﺮﻭﺍ ﻛﻨﻴﺪ، ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺧﺪﺍ بھ ﺁنچھ ﺍﻧﺠﺎم
میﺩﻫﻴﺪ، ﺁﮔﺎھ ﺍﺳﺖ.
- سورھۍِ حشر / آیھ18 را مطالعھ
کردید.
حاج قاسم خدا و مردم را دو طرفـِ
جوۍ نمیدید. او نمیگفت یا خدا
یا مردم، این دیدگاھ غربـۍ است.
حاج قاسم معتقد بود بهترین راھ
براۍِ تَقرب بھخدا خدمت بھ ملت
است.
| حُجتالاسلام حاجیصادقـے |
#یادمون_باشه
🔺چرا بعضیها خیــلی متین و باوقارند، و هرگز در هیچ حاشیهای نه نقش دارند، نه دست کسی بهشون میرسه که اونا رو وارد حاشیهها، درگیریها، پِچپِچها، جدالها، کینهها، و ... کنه ؟
🔺و بعضیها علیرغم سطح تحصیلات عالی، موقعیت اجتماعی یا اقتصادی آنچنانی و ... اونقدر اهلِ حواشی و خالهبازیاَند که آدما وزنِ سبکِ روحشون رو، از فرسنگها فاصله، حس میکنه؟
به #یادمون_باشه ی امشب فکر کنیم؛
(تقلّب = کلیپ ریپلای شده رو ببینید!)
در #یادمون_باشه ی فرداشب، دوباره میایم سراغش ...
#شب_بخیر
﷽❣فرج امام زمان(ع)صلوات
🌟یک_قرار_معنوی
☀️صبح خودرابا سلام به 14 معصوم علیهم السلام شروع کنیم☀️
❤️بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ❤
🍂ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ
🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ
🍂ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ
🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽ
🌷ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽ
🍂ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦ
🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽ
🍂ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪ
🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮ
🍂ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ
🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽ
🍂ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪ
🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽ
💐السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالح المهدی ادرکنیﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ
✅هدیه به 14 معصوم علیهم السلام
💐اللهم صل علی محمد وآل محمد
وعجل فرجهم💐
#تلنگر
خِیلےازمـٰاھـٰامیدونیمڪِھچَتڪردنبـٰانامَحرمگنـٰاھہ👀 .
میدونیمڪِھدوزدیڪَردنگنـٰاھہ🚶♂.
میدونیمنبـٰایددِلڪَسیروشکوند
نَبایدبـےاحترامےڪَرد👀 .
نبـٰایداصرافڪَرد🚫 .
وَلےھمچنـٰانداریمگنـٰاھمیڪنم👀!
بـٰااینڪـٰارمونفَقطظہوراقـٰامونعقبمیدازیم💔'
یِچیز؎مِیدونِستِے-!
مـٰاکلاحَواسموننِیس:\
وَلـیمولـٰاموندائمدعـٰامونمیڪِنھ...ッ!
یكمحواسمونبہقَلبِشَڪَستھمھد؎فـٰاطمھ باشھ . . .
#شایدٺلنگࢪ
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ٺلنگࢪانہ 🍁
میگفٺ:
مواظبچشماٺباش!
نڪنھبهچیز؎نگاهڪنۍکهاوندنیابگے
ڪاشڪوࢪمیشدم ... !
#حواستباشهرفیق
#گناهممنوع
#امام_زمان
#تلنگر
🔴خطرناک ترین جمله دنیا چیست؟
✍گفته میشود خطرناکترین جمله این است: «من همینم که هستم.» در این جمله کوتاه میتوانیم غرور، لجاجت، خودرایی، خودخواهی، درجا زدن و به تدریج راندن آدمها از اطراف خود را حس کنیم
پس مراقب باشیم ، هر روز فرصتی هست برای یه قدم بهتر شدن.
قرآن میفرماید: "ان الله لا یحب المتکبرین" (سوره نمل آیه 22) یعنی خداوند متکبران را دوست ندارد!
#سبک_زندگی
🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
و عَجّل فَرَجَهم🦋
🦋#اللهـمعجـللولیڪالفـرج🦋