eitaa logo
『‌ سـٰآحـݪ‌خُـدآ ‌』
438 دنبال‌کننده
7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
74 فایل
بهـ‌نام‌او !🌱 آدما ازش راضے بودن حالا فقط مونده بود خدآ :) #مَحبوبِ‌من :) از ¹⁴⁰⁰/⁰⁶/¹²خآدِمِـیم✋• کپۍ..؟! باذکࢪصلـواٺ‌؛نوش ِجانت^^!💜 میخوای‌لفت‌بدی؟بده‌ولی‌لطفا‌قبلش‌برای‌فرج‌آقا‌‌دعای فرج‌بخون‌وبرو...💚 https://harfeto.timefriend.net/172478796574
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕌بین الحرمین یعنےچے؟ ب:باز ی:یڪ ن:ندای عظیم ا:از ل:لبیڪ یآ ح:حسین (ع) ر:رسید ولے م:مهدے (عج) ی:یار ن:ندارد باز یڪ نداے عظیم از لبیڪ یا حسین (ع) رسید ولی مهدی (عج) یاࢪ ندارد 😭 🥺♥️ @chadoraneh113
خب خب جایزه اولمون چالش بود با جایزه ۵۰۰ ریال پرداخت ایتا 😍 چالش اینجوریه که ⇩⇩ میرید پیوی دوستتون و بهش میگید : +واییییی پلمپ شد 😨 -...... +از اماکن اومدن قلبمو پلمپ کردن دیگه نمیتونی در بیای 😚❤️ -....... از واکنش دوستتون عکس بگیرید و برای من پیویم بفرستید 😉 قرعه کشی انجام میشه و به برنده ۵۰۰ ریال پرداخت ایتا داده میشه 🙂 اینم آیدیم ⇩ @khadem_shohaada_313
جایزه بعدیمون برنامه کاربردی بود که الان میفرستم براتون 😍
‏«روش خواندن دروس تجربی» را در بازار اندروید ببین: http://cafebazaar.ir/app/?id=ir.alimoradi.ravesh1&ref=share
『‌ سـٰآحـݪ‌خُـدآ ‌』
‏«روش خواندن دروس تجربی» را در بازار اندروید ببین: http://cafebazaar.ir/app/?id=ir.alimoradi.ravesh1
این برنامه واسه دانش آموزای رشته تجربی هست هر کتابی رو بهتون میگه که چطوری بخونید که متوجه بشید من خودم ازش استفاده میکنم عالیه 😍✨
‏«کیبورد کلید برد 2(زیبا نویس+مترجم)» را در بازار اندروید ببین: http://cafebazaar.ir/app/?id=com.mohammadjv.kplus&ref=share
‏«گالری مخفی» را در بازار اندروید ببین: http://cafebazaar.ir/app/?id=com.smartapp.makhfisaz&ref=share
مونده تم ایتا که اون رو هم میفرستم الان 😍
امیدوارم که راضی باشید 😊 @chadoraneh113
[🔒📻] . . . آهـٰآیِ‌بلآگر‌چآدری تویی‌که‌میری‌شمآل‌پآچه‌هآیِ‌شلوآرتو‌تآ زآنو‌میآری‌بـٰآلا‌ولآیومیگیری . بعدم‌میگی‌دریآست‌هیچکی‌نمیبینه آب‌پآهاموپوشش‌دآده امآ‌نه عفیف‌که‌بآشی‌درهمه‌جآعفیفی چه‌درمسجدچه‌سوآحل‌شمآل @chadoraneh113🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- ببین‌خداداره‌میگه؛ نکنه‌ناامیـدبشے . . !'(: حجر/⁵⁵ 🌸🛒¦⇠ 🌸 @chadoraneh113 🌸
『‌ سـٰآحـݪ‌خُـدآ ‌』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام به خاطر اینکه امتحان دارم الان رمان رو میفرستم 😊
😌 🌈 -تق تق . -بلہ..بفرمایید . -سلام اقا سید . -تا گفتم آقا سید یہ برقے تو چشماش دیدم و اینڪہ سرشو پایین انداخت و گفت : سلام خواهر…بلہ؟!ڪارے داشتید؟! و بلند شد و بہ سمت در رفت و دررو باز گذاشت?انگار جن دیدہ ?? . نمیدونم چرا ولے حس میڪردم از من بدش میاد. همش تا منو میدید سرشو پایین مینداخت…تا میرفتم تو اطاق اون بیرون میرفت و از این ڪارها. . -ڪار خاصے ڪہ نہ…میخواستم بپرسم چجورے عضو بشم.. . -شما باید تشریف ببرید پیش زهرا خانم ایشون راهنماییتون میڪنن. . -چشممم…ممنونم ?? . -دلم میخواست بیشتر تو اطاق بمونم ولے حس میڪردم ڪہ باید برم و جام اونجا نیست… . . از اطاق سید ڪہ بیرون اومدم دوستم مینا رو دیدم . -سلام . -سلام…اینجا چیڪار میڪردے؟! یہ پا بسیجے شدیا..از پایگاہ مایگاہ بیرون میای? . -سر بہ سرم نزار مینا..حالم خوب نیست? . -چرا؟! چے شدہ مگہ؟!? -هیچے بابا…ولش….ولے شاید بتونے ڪمڪم ڪنے و بعدا بهت بگم..خوب دیگہ چہ خبر؟! . -هیچے. همہ چیز اڪیہ.ولے ریحانه? . -چے؟!? . -خواهر احسان اومدہ بود و ازم خواست باهات حرف بزنم? . -اے بابا…اینا چرا دست بردار نیستن…مگہ نگفتہ بودے بهشون؟!? . -چرا گفتم…ولے ریحان چرا باهاش حرف نمیزنے؟؟? . -چون نمیخوامش…اصلا فڪ ڪن دلم با یڪے دیگست? . -ااااا…مبارڪہ…نگفتہ بودے ڪلڪ..ڪے هست حالا این اقاے خوشبخت؟!? . -گفتم فڪ ڪن نگفتم ڪہ حتما هست ? . -در حال حرف زدن بودیم ڪہ اقا سید از دفتر بیرون اومد و سریع از جلوے ما رد شد و رفت و من چند دقیقہ فقط بہ اون زل زدم و خشڪم زد.این همہ پسر خوشتیپ تو حیاط دانشگاہ بود ولے من فقط اونو میدیدم☺️ . -ریحانہ؟!چے شد؟!? . -ها ؟!؟…هیچے هیچے!? . . -اما وقتے این پسرہ رو دیدے… ببینم…نڪنہ عاشق این ریشوعہ شدے؟! . -هااا؟!…نہ ? . -ریحانہ خر نشیا?اینا عشق و عاشقے حالیشون نیس ڪه?فقط زن میخوان ڪہ بہ قول خودشون بہ گناہ نیوفتن?اصلا معلوم نیست تو مشهد چے بہ خوردت دادن اینطورے دیوونت ڪردن? . -چے میگے اصلا تو…این حرفها نیست…بہ ڪسے هم چیزے نگو . -خدا شفات بدہ دختر? . -تو توے اولویت تری? . -ریحانہ ازدواج شوخے نیستا? . -میناااا…میشہ برے و تنهام بزارے؟!? . -نمیدونم تو فڪرت چیہ ولے عاقل باش و لگد بہ بختت نزن? . -بروووو? . مینا رفت و من موندم و ڪلے افڪار پیچیدہ تو سرم…نمیدونستم از ڪجا باید شروع ڪنم? .
😌 🌈 رفتم سمت دفتر بسیج خواهران و دیدم بیرون پایگاہ زهرا دارہ یہ سرے پروندہ بہ آقا سید میدہ و باهم حرف هم میزنن. . اصلا وقتے زهرا رو میدیدم سرم سوت میڪشید? دلم میخواست خفش ڪنم? . وارد دفتر بسیج شدم و دیدم سمانہ نشسته: . -سلام سمے . -اااا…سلام ریحان باغ خودم…چہ عجب یاد فقیر فقرا ڪردے خانوم? . -ممنون..راستیتش اومدم عضو بسیج بشم?..چیا میخواد؟! . -اول خلوص نیت ? . -مزہ نریز دختر…بگو ڪلے ڪار دارم? . -واااا…چہ عصبانے..خوب پس اولیو ندارے . -اولے چیہ؟! . -خلوص نیت دیگہ ?? . -میزنمت ها? . -خوب بابا…باشہ…تو فتوڪپے شناسنامہ و ڪارت ملے و ڪارت دانشجوییتو بیار بقیہ با من☺️ . . خلاصہ عضو بسیج شدم و یہ مدتے تو برنامہ ها شرڪت ڪردم ولے خانوادم خبر نداشتن بسیجے شدم چون همیشہ مخالف این چیزها بودن.. . یہ روز سمانہ صدام زد و بهم گفت: . -ریحانہ . . -بلہ؟! . -دخترہ بود مسئول انسانی☺️ . -خوب? . -اون دارہ فارغ التحصیل میشہ.میگم تو میتونے بیاے جاشا? . وقتے اینو گفت یہ امیدے تو دلم روشن شد براے نزدیڪ شدن بہ اقا سید و بیشتر دیدنش و گفتم . -ڪارش سخت نیست؟!? . -چرا ولے من بیشتر ڪارها رو انجام میدم و توهم ڪنارم باش?….ولے!!? . .-ولے چے؟!? . -باید با چادر بیاے تو پایگاہ و چادرے بشے ? . -وقتے گفت دلم هرے ریخت..و گفتم تو ڪہ میدونے دوست دارم چادرے بشم ولے خانوادمو چجورے راضے ڪنم؟! . -ڪار ندارہ ڪہ.. بگو انتخابتہ و اونا هم احتمالا برا انتخابت احترام قائل میشن . -دلت خوشہ ها?.میگم ڪاملا مخالفن? . -دیگہ باید از فن هاے دخترونت استفادہ ڪنے دیگه?? . . توے مسیر خونہ با سمانہ بہ یہ چادر فروشے رفتیم و یہ چادر خریدم..و رفتم خونہ و دنبال یہ موقعیت بودم تا موضوع رو بہ مامان و بابام بگم.. . . -مامان؟ . -جانم . -من تو گرفتن تصمیمات زندگیم اختیار دارم یا نہ؟!? . -ارہ ڪہ دارے ولے ما هم خیر و صلاحتو میخوایم و باید باهامون مشورت ڪنے . بابا: چے شدہ دخترم قضیہ چیہ؟! . -هیچے…چیز مهمے نیست? . مامان:چرا دیگہ حتما چیزے هست ڪہ پرسیدے..با ما راحت باش عزیزم . -نہ فقط میخوام تو انتخاب پوششم اختیار داشتہ باشم