eitaa logo
💫 فــرشــتــه‌ها 💫
8.9هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
2.1هزار ویدیو
87 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
همسرم اجازه داد یک شب را با دیگری سپری کنم !!! پس از سالها زندگی ، همسرم از من خواست که با زن دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. زنم گفت که مرا دوست دارد، ولی است که این زن هم مرا دوست دارد و از بیرون رفتن با من خواهد برد. زن دیگری که همسرم از من میخواست که با او بیرون بروم بود که ۱۹ سال پیش بیوه شده بود ولی مشغله های زندگی و داشتن ۳ بچه باعث شده بود که من فقط در موارد و نامنظم به او سر بزنم. آن شب به او زنگ زدم تا برای سینما و شام بیرون برویم. با نگرانی پرسید که مگر چه شده؟ او از آن دسته افرادی بود که یک تماس تلفنی و یا یک دعوت غیرمنتظره را نشانه یک خبر بد میدانست. به او گفتم: بنظرم رسید بسیار خواهد بود که اگر ما امشب را با هم باشیم. او پس از کمی تامل گفت که او نیز از این ایده خواهد برد. آن پس از کار وقتی برای بردنش میرفتم کمی بودم. وقتی رسیدم دیدم که او هم کمی عصبی بود. کتش را پوشیده بود و جلوی درب ایستاده بود، را جمع کرده بود و لباسی را پوشیده بود که در آخرین جشن سالگرد ازدواجش پوشیده بود. با چهره ای روشن همچون به من لبخند زد. وقتی سوار ماشین میشد گفت که به گفته امشب با پسرم برای گردش بیرون میروم و آنها خیلی تحت تاثیر قرار گرفته اند. ما به رفتیم که هر چند نبود ولی بسیار راحت و دنج بود. دستم را چنان گرفته بود که گوئی همسر رئیس جمهور بود. پس از اینکه نشستیم به خواندن منوی رستوران شدم. هنگام خواندن از بالای منو نگاهی به چهره مادرم انداختم و دیدم با لبخندی حاکی از یاد آوری گذشته به من نگاه میکند، به من گفت یادش می آید که وقتی من کوچک بودم و با هم به رستوران میرفتیم او بود که منوی را میخواند. من هم در پاسخ گفتم که حالا وقتش رسده که تو کنی و بگذاری که من این لطف را در حق تو بکنم. هنگام صرف شام گپ وگفتی داشتیم، هیچ چیز غیر عادی بین ما رد و بدل نشد بلکه صحبتها پیرامون وقایع جاری بود و آنقدر زدیم که سینما را از دست دادیم… وقتی او را به رساندم گفت که باز هم با من بیرون خواهد رفت به شرط اینکه او مرا کند و من هم قبول کردم. وقتی به خانه برگشتم همسرم از من پرسید که آیا بیرون با مادرم خوش گذشت؟ من هم در جواب گفتم خیلی بیشتر از آنچه که میتوانستم کنم. چند روز بعد مادرم در اثر یک حمله شدید درگذشت و همه چیز بسیار سریعتر از آن واقع شد که بتوانم کاری کنم. کمی بعد حاوی کپی رسیدی از رستورانی که با مادرم در آن شب در آنجا غذا خوردیم بدستم رسید. یادداشتی هم بدین بدان الصاق شده بود: "نمیدانم که آیا در آنجا خواهم بود یا نه ولی را برای ۲ نفر پرداخت کرده ام یکی برای تو و یکی برای . و تو هرگز نخواهی فهمید که آن شب برای من چه مفهومی داشته است، دارم پسرم." و در آن هنگام بود که دریافتم چقدر دارد که بموقع به عزیزانمان بگوئیم که داریم و زمانی که شایسته آنهاست به آنها دهیم. هیچ چیز در زندگی مهمتر از نیست. زمانی که شایسته است به آنها اختصاص دهید زیرا هرگز نمیتوان این امور را به وقت دیگری واگذار نمود ༺🧡 ⃟ همسرانه شاد 🧡 ⃟༻‌ ┄┅┅┄┄┅✶🌸✶┄┅┄┅┄ @chadorbesarha