وقتی خدا هُلت میده لبه ی صخره ی مشکلات،
بهش اعتماد کن چون یا میگیرتت یا بهت پرواز کردن یاد میده💙
#Wall💕
❥︎• ↷
@chadorbesar 💙
💙 بسم الله الرحمن الرحیم 💙
🟡 شیطان می گوید:
🟣 کسی که صدای اذان را می شنود و نماز نمی خواند ... پدر من است.
🟣 کسی که اسراف می کند برادر من است .
🟣 کسی که زودتر از امام به رکوع می رود پسر من است .
🟣 خانمی که با آمدن مهمان اعصاب خرابی می کند مادر من است .
🟣 خانمی که بدون حجاب می گردد خانم من است .
🟣 کسی که بدون بسم الله غذا می خورد اولاد من است .
🟣 کسی که این حرفها را به دیگران برساند دشمن من است .
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
✍🏻 تقوا میتواند سه گونه باشد :
♦ تـقـوای گـریز
♦تـقـوای پـرهیز
♦تـقـوای سـتیز
💎تـقـوای گـریز"
آن است که از محیط گناه آلود دوری کنی .
💎 تـقـوای پـرهیز"
آن است که بتوانی در محیط گناه آلود ،
خودت را پاک نگهداری .
💎 تـقـوایسـتیز"
آن است که در صحنه بمانی و با مظاهر
گناه مبارزه کنی و محیط سالمی ایجاد کنی .
♦برای مثال :
گاهی باید مانند موسی کاخ فرعون را
ترک کنی و مهاجرت بر ابقاء ترجیح کنی
و گاهی یوسف وار باید از صحنه گناه
فرار کنی و راه گریز را بر گزینی .
و گاهی هم ابراهیم وار با گناه ،
شرک و بت پرستی مقابله و ستیز کنی بت شکن شوی برای حفظ خودت
بايد هر سه تقوی را داشته باشی
💎 مرحوم دولابی :
🟢 مالک هستی
هستی مال خداست که به خلقش داده است.خداوند دلیل وجود ماست . دلیل کلام ما. دلیل دین و مقصد ماست . دلیل فعل ماست و ما دلیل او نمی شویم . این منطق امروز که زحمت کشیده و برای بشر دلیل و برهان بر اثبات خداوند درست کرده اند چیست؟ این بشر کوچک.گردن کلفت درآمده است و می خواهد برای اثبات خداوند حرف بزند ! بشر مخلوق می گوید اثبات توحید می کنیم ! یعنی کسی که ثابت است را داریم اثباتش می کنیم ! تازه با این کار شک در دستگاه ما سوا می اندازد . مربا می خواهد برای اثبات مربی مدرک درست کند . آیا وجود شما اثبات می کند خدا هست یا او ثابت می کند که تو هستی؟ خلاصه هستی ما از هستی خداست.
📚 طوبای محبت ج۱،ص۴۶
💐 اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم 💐
💎
💫 فــرشــتــهها 💫
❀(﷽)❀ #رمان_چاردیواری✨ #پارت54🌱 #بازگشت🕊 •┈┈••✾•🌟•✾••┈┈• بند کفشامو بستم و رو به مامان گفتم: مامان
❀(﷽)❀
#رمان_چاردیواری✨
#پارت55🌱
#بازگشت🕊
•┈┈••✾•🌟•✾••┈┈•
هلسا _ سویل سویل سویل سویل!
به سختی چشمامو از هم باز کردم و با صدای خش داری گفتم: چیه؟
هلسا _ پاشو دیگه! چقد میخابی؟
من _ نمیخام! چرا تو مثل اجل معلق همش خونه مایی؟ خودت کارو زندگی نداری؟
دوباره چشمامو بستم تا به خاب خوشم ادامه بدم.
هلسا _ نه خونه خودمون بیکارم حوصلم سر میره.
پاشو کارت دارم...
من _ اه! چیه؟
هلسا _ خب چشماتو باز کن! داری عمه میشی!
گرد شدن چشمام همزمان شد با هل دادنم از روی تخت توسط هلسا.
با چشمای بزرگم گفتم: راست میگی؟
از خوشحالی سرش رو به معنای مثبت تکون داد.
پریده بودم بغلش و جیغ جیغ میکردم که امیر توی چاچوب در نمایان شد.
امیر _ چرا انقد جیغ میزنی؟
با ذوق و شوق گفتم: داری بابا میشی؟ خندید و گفت: اره!
من _ چند ساعته خبر دارین؟
امیر _ یک هفته ای میشه!
من _ یک هفته؟؟ بعد الان به من گفتین؟
امیر _ شمع سوم دیشب واسه همین بود ولی اگر دیشب میگفتیم ممکن بود خیلی نتونی انرژیتو تخلیه کنی.
من _ ربطی نداره. من باید زودتر میفهمیدم.
امیر خندید و شونه هاشو انداخت بالا.
من _ حالا دختره یا پسر؟
هلسا _ هنوز که معلوم نیست. فعلا دوماهشه.
معلوم هم شد من نمیخام ببرم سونوگرافی.
من _ چرا؟
هلسا _ همه کیفش اینه که تا اخرین لحظه به این فکر کنی که جنسیتش چیه... 😍
من _ اسمشو چی میذارین؟
امیر _ نمیدونم! هنوز فکر نکردیم بهش.
رفتم سمت تختم و گفتم: به خاطر چی منو بیدارکردین حالا! بعدن هم میتونستین بگین. من میرم بخابم!
امیر _ لازم نکرده. بیا. کارت دارم.
من _ مامااااان بیا منو از دست این زن و شوهر نجات بده!
امیر _جیغ نکش الکی! مامان خونه نیست...
کشون کشون خودمو تا مبل راحتی پذیرایی رسوندم. روش ولو شدم و منتظر شدم امیر حرفشو بزنه.
امیر _ خب... سخن اول اینکه مهلا خانوم میخاد همه فامیل رو دعوت کنه و بهشون خبر حامله شدن هلسا رو بده. ( مقصود از مهلا خانوم، خالمه. )
لبام اویزون شد: نمیشه من نیام؟
_ خیر نمیشه... مورد بعدی.
_ مگه مورد بعدی ای هم وجود داره؟ _ از وقتی بیدار شدی یه ریـــز داری غر میزنی.
_ اخه مورد اول انقد بد باشه مورد دوم رو فقط خدا باید بخیر بگذرونه.
_ ارمیا بهت گفته واسه جشن نامزدی؟
_ اره.
_ خب؟
✍🏻نویسنده: یگانه28
•┈┈••✾•🌟•✾••┈┈•
@chadorbesarha 💙
❀(﷽)❀
#رمان_چاردیواری✨
#پارت56🌱
#بازگشت🕊
•┈┈••✾•🌟•✾••┈┈•
_ گفت که مامانش میخاد یک جشن نامزدی بگیره واسمون و نامزدیمون رو رسمی اعلام کنه.
_ سویل جان، میدونی مهمونی های ما مثل اون ها نیست.
_ امیر خاهشا دوباره شروع نکن. میدونم چی میخای بگی.
_ سویل بفهم! قبل از اینکه همه بفهمن نامزدیتو بهم بزن. تو با اونا زمین تا اسمون فرق داری.
_ مهم ارمیاست نه خانوادش.
_ مهم ارمیا هست ولی اونها هم توی زندگیت نقش دارن. من نمیخام وقتی رسما عروسشون شدی اذیتت کنن.
_ ولی ارمیا دوسم داره...
_ من تصمیم رو به عهده خودت میذارم. ببین اگر میتونی چالش های سر راهت رو تحمل کنی، ادامه بده.
فقط عاقلانه تصمیم بگیر نه احساسی.
عاقلانه که فکر میکنم باید نامزدیم رو با ارمیا بهم بزنم. چون من نمیتونم عقاید خانواده اون رو تغییر بدم.
مهم عقاید ارمیاست. اون خودش گفت که چندسالی میشه که راهش رو از خانوادش جدا کرده. من خودم هم تفاوت با خانوادش رو توی وجودش احساس کردم.
ارمیا از همه لحاظ مرد رویاهای من بود و با معیارهای من همخوانی داشت. من به هیچ وجه نمیخاستم از دستش بدم.
امیر این حرفارو میزنه چون نفسش از جای گرم بلند میشه. راحت در کنار همسرش داره زندگی میکنه و منتظر به دنیا اومدنه بچشه.
من میخواستم با جون و دل عاشق ارمیا بشم و ایا عاشقی چیزیه جز سختی؟ اگر سختی رو تحمل نکنم که به اون شیرینی نمیرسم. پس من کنارش میمونم. هر اتفاقی که بیفته.
____________
با ارمیا اومده بودیم بازار تا برای مجلس هفته اینده خالم و نامزدیمون لباس بخریم.
سودا و النا هم همراهمون اومده بودن ولی اونها همه جارو میگشتن و کلی هم خرید کرده بودن.ولی من و اریا فقط نگاه میکردیم.
_ برای مهمونی اخر هفته دقیقا چه لباسی مناسبه؟
_ شما به نظر من کت شلوار نپوش. یک کت تک خیلی انتخاب خوبی میتونه باشه.
_ و برای شما چی؟
_ من باید دنبال یک مانتوی بلند باشم.
_ چرا؟
_ چون با چادر نمیتونم پذیرایی کنم.
_ برای هفته بعد چی؟
_ من خیلی بهش فکر کردم.
چون مجلستون مختلطه تصمیم گرفتم با یکی از دوستای مامانم صحبت کنم که برای لباس بدوزه.
_ اون وقت لباست چطوری خواهد بود؟؟
_ نمیگم. سوپرایزه.
یکی از ابروشو بالا انداخت و اهان بامزه ای گفت.
سوپا و النا کامل خرید کرده بودن اما من و ارمیا فقط یک جفت کفش برای ارمیا خریده بودیم.
سودا _ سویل خاهشا انتخاب کن پاهامون شکست!
دستمو به سمت یک مانتوی صورتی گرفتم و گفتم: بچه ها اون چطوره؟
النا _ وای خدا! خیلی قشنگه خیلی نازه. ایول به سلیقت. برو همینو بردار بریم.
سودا _ اره. پرو هم نمیخاد. مشخصه واسه تو ساخته شده.
من _ نچ! به دلم ننشست...
دوباره صدای غرغرشون بلند شد...
✍🏻نویسنده: یگانه28
•┈┈••✾•🌟•✾••┈┈•
@chadorbesarha 💙
اگه ورزش میکنید🏃♂
اگه شب بیدار میمونید و درس میخونید📚
اگه کار میکنید🪑
اگه از خانوادتون حمایت میکنید👨👩👧👦
اگه تلاش میکنید درست رفتار کنید🤍
اگه تلاش میکنید مشکلی رو حل کنید❤️
و اگه...
و کسی تا حالا ازتون تشکر نکرده
من ازتون تشکر میکنم که دنیا رو به جای بهتری تبدیل میکنید . .🏖🏡
❥︎• ↷ #ʝøɪɴ ↯
˹ ˼𖥸 ჻
•┈┈••✾•✨•✾••┈┈•
@chadorbesarha 💙
ذکر روز شنبه : یا رَبَّ الْعالَمین
ای پروردگار جهانیان🌱
❥︎• ↷ #ʝøɪɴ ↯
˹ ˼𖥸 ჻
•┈┈••✾•✨•✾••┈┈•
@chadorbesarha 💙
🍃فاتح قلب ها بود او که هم زمین را با بودنش مفتخر کرد و هم میهمان همیشگی #آسمان شد...
از هوش و زکات و تواناییش چیزی نمیگویم اما همین یک جمله کافیست که قبل از اعزام به #سوریه برای ادامه تحصیلات دانشگاهی بورسیه شده بود و در حوزه علمیه به عنوان یک نخبه میشناختندش😍
🍃در بین همکلاسی هایش کم سن ترین بود اما در همه مباحثه ها شرکت میکرد طوری ک اگر کسی اورا نمیشناخت متوجه سن و سال کم او نمیشد...
🍃قبل از #سوریه رفتن برای گرفتن دکتری در رشته حقوق اقدام کرده بود. از کودکی برای اهلبیت #روضه میخواند و مداحی میکرد شاید همان روزها بود که این چنین سرنوشتی را برای خود رقم زد...کسی چه میداند شاید هم در راهیان نور ضمانت شهادت گرفت....
🍃وقتی که سوریه میرفت مادرش هیچ وقت صورت اورا نبوسید، چون اعتقاد داشت مسافر دیگر باز نمیگردد... بار آخری که رفت هم صورت عزیز تر از جانش را نبوسید اما دست تقدیر برایش اینگونه نوشته بود که مسافرش برای همیشه در دلش #زنده بماند، به مادرش قول داده بود دو هفته ایی برمیگردد و اینجاست که ثابت میشود او مرد واقعیست سر قولش ماند و دوهفته ایی برگشت و آن هم چه برگشتنی رضا دیگر فقط دردانه مادر نبود، او عزیزِ خدا شده بود و خدا خریدارش، و این مادرش بود در حسرت #بوسیدن صورت ماهه پسرش...😔
نویسنده: فاطمه زهرا نقوی
شهید رضا بخشی
تاریخ تولد : ٩ مهر ۱٣۶۵
تاریخ شهادت : ٩ اسفند ۱٣٩٣
محل شهادت : سوریه
❥︎• ↷ #ʝøɪɴ ↯
˹ ˼𖥸 ჻
•┈┈••✾•✨•✾••┈┈•
@chadorbesarha 💙
اعتماد به نفست رو بالا ببر 👑
👞به جای ایده آل گرایی اقدام کن .
🌂اینکه شکست بخوری طبیعیه .
📖همیشه در حال یادگیری باش .
⏰پشتکار و نظم راز موفقیته .
👬با دوستایی که پیشرفتت میدن بچرخ.
❤️با خودت با احترام صحبت کن.
💫مثبت نگر باش و مدام شک نکن.
❥︎• ↷ #ʝøɪɴ ↯
˹ ˼𖥸 ჻
#پروفایل
•┈┈••✾•✨•✾••┈┈•
@chadorbesarha 💙
#بیو [🌙🌱]
+پرسیدم:🗣
–بندگـےیعنـےچـے..؟!
+گفتـــ...؛
–یعنـےخدآیاچَـشْم↝..✋🏻
.
.
|چادرمونـعشقہ🧕🏻
•┈┈••✾•✨•✾••┈┈•
@chadorbesarha 💙
اگه ورزش میکنید🏃♂
اگه شب بیدار میمونید و درس میخونید📚
اگه کار میکنید🪑
اگه از خانوادتون حمایت میکنید👨👩👧👦
اگه تلاش میکنید درست رفتار کنید🤍
اگه تلاش میکنید مشکلی رو حل کنید❤️
و اگه...
و کسی تا حالا ازتون تشکر نکرده
من ازتون تشکر میکنم که دنیا رو به جای بهتری تبدیل میکنید . .🏖🏡
❥︎• ↷ #ʝøɪɴ ↯
˹ ˼𖥸 ჻
•┈┈••✾•✨•✾••┈┈•
@chadorbesarha 💙
#بیو [🌙🌱]
+پرسیدم:🗣
–بندگـےیعنـےچـے..؟!
+گفتـــ...؛
–یعنـےخدآیاچَـشْم↝..✋🏻
.
.
|چادرمونـعشقہ🧕🏻
•┈┈••✾•✨•✾••┈┈•
@chadorbesarha 💙
🌿🌿🌿
🌿🌿
🌿
خدای عزیز ما ♥️
هشت چیز به افرادی که به مسجد رفت و آمد میکنند
اعطا میکنند
اول به شما یک رفیق و دوست روزی تون میکنند ((:
ععع ما که دوست و رفیق زیاد داریم؛مسجدم نرفتیم 🤔
فرقش اینکه این رفیق یکم خاص تر حساب میشه
این آپشن ها داره
● عاقله ! یعنی اهل فکر کردن و تفکره ..
● بیناست ! به مسائل عمیق نگاه میکنه و عجولانه رفتار نمیکنه
● متدین ! اهل دین و پیغمبره و شما بیشتر با اهل بیت دوست میکنه
این آدم عیب و نقص های ما بهمون میگه و تذکر میده !
چون نگران ماست .. این رفیق آیینه تو هست.
🌿
🌿🌿
🌿🌿🌿
✤||✤
•┈┈••✾•✨•✾••┈┈•
@chadorbesarha 💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ناگهان
باز دلم
یاد تو افتاد
شکست...
#حاجقاسمکجایی؟..
••࿐@chadorbesarha
<🫐🦋>
اگࢪ خـسـتــہاے
استࢪاحــت ڪردنو
یــاد بگـــیࢪ
نــہ تــسلــیم شدن!🐣💛
#انگیزشی🖇
#پروفایل ✨
❥︎• ↷ #ʝøɪɴ ↯
˹ ˼𖥸 ჻
••࿐@chadorbesarha
امام حسين عليه السلام:
اَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ الدُّعاءِ، وَاَبْخَلُ النّاسِ مَنْ بَخِلَ بالسَّلامِ
ناتوان ترين مردم كسى است كه از دعا عاجز باشد و بخيل ترين مردم كسى است كه درسلام بُخل ورزد
••࿐@chadorbesarha
خواهرم میدانے شیرینے چادر در چیست ..؟🤔
اینکه تو لباس سربازے حجت ابن الحسن را بر تن میکنے ..😇
این که مولا با دیدنت لبخند رضایت بر لب هایش مے آید ..😍
و تو دو گوهر گرانبهاے خویش را که #حیا و #عفت میباشد را حفظ میکنے ..🤩
با همین یڪ چادر ساده میدانے به استحکام چند خانواده کمڪ کرده اے ..؟☝️🏻
میدانے جلوے چه میزان گناه را گرفته اے ..؟👌🏻
به خدا قسم اینها با دنیایے قابل تعویض نمیباشن .. ✋🏻✨
••࿐@chadorbesarha