∞دلت ڪه گرفت
با رفیقے درد و دل ڪن
⇜ڪه آسمانی باشد♥️Γ
این زمینیـها
در ڪارِ خود مانده اند
#رفیق_شهید
#شهید_ابراهیم_هادے
#انرژی_مثبت🌱
قانون انتظار میگه :
"منتظر هر چی باشی
وارد زندگیت میشه" ..
پس دائم با خودت تکرار کن :
"من امــروز
منتظر عـالی ترین
اتفاق ها هستم" ...🦋
.
.
+هرآیهیکدرس😍💕
همه چے دست خداست خدا
اگر بخواد همونے که الان تو
ذهنت یڪ درصد هم احتمالش
نمیدے برآورده میشه(:🌷
#خندهتاخاڪریز😂
اسیرشدهبود⛓
مأموࢪعراقےپرسید:اسمتچیه؟!😡
- عباس😊
اهلڪجایے⁉️
- بندࢪعباس😁
اسم پدࢪتچیه👀
- بهشمیگنحاجعباس🌱
ڪجااسیرشدے؟!
- دشتعباس!🦋
افسرعراقےڪهڪمڪمفهمیدهبودطرف
دستشانداختهونمےخواهد🤦🏻♂
حرفبزندمحڪمبهساقپاےاوزدوگفت:
دروغمےگویے!😡
اوڪهخودࢪابهمظلومیتزدهبودگفت:🥺
- نهبهحضرتعباس(؏) !!😂😂😂
#خندهحلال👀
•🌿✨•
اگه حتی یه شانس کوچیک برای به دست آوردن چیزی
که دوست داری وجود داره ، ریسک کن !
زندگی خیلی کوتاهه 🌿
#پروفایل 🎨
•┈┈••✾•✨•✾••┈┈•
@chadorbesarha 💙
💫 فــرشــتــهها 💫
❀(﷽)❀ #رمان_چاردیواری🌸 #پارت47🦋 #انتظار🍃 •┈┈••✾•✨•✾••┈┈• _ اه اه اه! قیافشو ببین. انقد گریه کرده چشم
❀(﷽)❀
#رمان_چاردیواری🌸
#پارت48🦋
#انتظار🍃
•┈┈••✾•✨•✾••┈┈•
• امیر •
چادرش رو توی دستم گرفته بودم و فشارش میدادم. هم از استرس هم از اینکه میترسیدم فرار کنه. انگار با فشار دادن چادرش میخاستم مطمئن بشم هنوز پیشمه!
جلوی در انباری ایستادیم. کلید رو از توی جیبم دراوردم و قفل انباری رو باز کردم. دستم رو روی دستگیره گذاشتم. روش به طرز ماهرانه ای H حک کرده بودم. نوازشش کردم و درو باز کردم. وارد انباری شدیم.
هلسا گفت: چرا من رو اوردی اینجا؟ تو ارمیتا رو میخای ارمیتا هم تورو. دیگه دردت چیه؟
_ من ارمیتا رو نمیخام. من تورو میخام.
_ ولی اون روز...
_ نقشه ارمیتا و خالم بود. همش سوءتفاهم شده. میخاستم بیام دنبالت اما بخیه شکمم باز شد.
_ من نمیتونم بفهممت!
_ اینجا رو ببین. همه نقاشیام تویی. همه عکسا تویی. همه جا یه ردی ازت هست. از بچگیم خیلی دوست داشتم. نمیتونستم حتی یک روز نبینمت. وقتی به دنیا اومده بودی یک دفعه دادنت دست من که سه سالم بود. هی نازت میکردم هی دلم میخاست گازت بگیرم! عکسایی که مامانم ازمون میگرفت رو قاب میکردم و اینجا میذاشتم. یکم که بزرگتر شدم و نقاشیم حرفه ای شد، همه مدل هام تو بودی. رقص موهای فرت توی باد یا برق چشمات موقع خوشحالی.
همه جا تصورت میکردم. موقع تاب بازی، کنار دریا، توی جنگل زیر درخت، همه جا.
موقع کنکورم که هم کار میکردم هم درس میخوندم. میخواستم پزشکی رو اما چون همزمان کار میکردم، نشد. موقع درس خوندن هم میومدم اینجا. میخاستم درس بخونم، فکر تو نمیذاشت. فقط به عشق تو درس میخوندم که بتونم زندگی خوبی برات بسازم...
_ پس مریم چی؟
✍🏻نویسنده: یگانه28
•┈┈••✾•✨•✾••┈┈•
@chadorbesarha 💙
❀(﷽)❀
#رمان_چاردیواری🌸
#پارت49🦋
#انتظار🍃
•┈┈••✾•✨•✾••┈┈•
نگاهی به بیرون انباری انداختم. سویل نبود.
روبهش گفتم: اکثر اشتباهات من تقصیر اون بود...
_ منظورت چیه؟
_ میگفتن یک دختر خیلی خوشگل اومده توی کوچه ما. توی جمعامون همه از اون میگفتن.
من هیچ حسی نسبت بهش نداشتم.
چند باری دیدمش و با وجود چادری بودنش به نظرم کسی بود که چادر حکم پوشش روی خرابکاری هاش رو داشت. زیر چادر هرکاری دلش میخاست میکرد. بعد از کارش هم، وقتی دستش رو میشد هیچ کس تقصیر اون نمیدونست.
یادمه موقعی که باهم بودیم با لباس های مبتذلی پلیس گرفته بودش. یک دوستی داشت که اسمش سمانه بود. بعد مدرسه میرفتن توی خیابون ها. اخرین دفعه توی کلانتری همه میدونستن تقصیر مریم نیست. همه اش تقصیر سمانه بود. فکر میکردن سمانه مریم رو گول زده و مغزش رو شست و شو داده!
یک روز دم در مدرسه دیدمش. فکر کردم منتظر کسی باشه.
بیخیال راهم رو گرفتم و رفتم ولی صدام زد.
مثل اینکه کسی مارو باهم دید چون مدت زیادی باهم حرف میزدیم.
همون کسی که مارو دیده بود همه جارو پر کرد که من و مریم سر و سری باهم داریم که بعد ها فهمیدم اینکه همه جا پر بشه خواسته ی مریم بود از سینا،برادر سارا،تا من رو توی عمل انجام شده قرار بده.
اون روز مریم بهم گفت که کوروش شاگرد مغازه عباس اقا رو میخاد. پسره هم میخاستش ولی مطمئنا خانواده مریم راضی به وصلتشون نبودن و مریم اینو خیلی خوب میدونست.
برای همین از من خاست که نقش دوست پسرش رو بازی کنم!
✍🏻نویسنده: یگانه28
•┈┈••✾•✨•✾••┈┈•
@chadorbesarha 💙
[🎈]
•
•
دآرویِدردِمنشهآدتاست..!♥️🌱
#شهیدقاسمسلیمانی🫀🌱
•
•┈┈••✾•✨•✾••┈┈•
@chadorbesarha 💙
اون وجودی که میتونه فدایِ
مهدی فاطمه بشه..؛
حیف نیست فدایِ یه نفس طمعکار بشه
که هیچوقت سیر نمیشه؟!
#تلنگر!
حرفم با خانومای #چادریه
#تلنگر
#چادرانه
دختر خانم های #چادری حتما بخونن👇👇
انشاءالله که ازاین ادمانباشیم:👇
اگر #چادری باشی وصدای #قهقه_هات رو #نامحرم هابشنون😱
اگر #چادری باشی و
بوی #عطرت تاچندتا خیابون اونطرف تربیاد😱
اگر #چادرسرکنی و
همزمان با #چادرپوشیدن با #آرایش عجیب برا اینکه نشون بدی
به اصطلاح #مذهبی هاهم شیک وباکلاس وتمیزن شالهای رنگارنگ #قرمزو...سر کنی😰
اگر #چادرسرکنی و
با #نامحرم های فامیل راحت باشی ... به بهانه اینکه نظرخواهر وبرادری به هم دارین..😏
باهاش بگو و بخند کنی..وداداشی صداش کنی وخودمونی باشی...😏
اگه #چادرسرکنی و
تو فضای #مجازی با عکسهای پروفایلت باژست های خاص وهزار ناز وعشوه #دلبری بکنی ازنامحرم؟😱
اگر #چادر سرکردی و
با ادا و اطوار جلوی جمع #نامحرم راه رفتی🚶🏻♀
اگر #چادر سر کردی و
معیارت برای #ازدواج پول وثروت وموقعیت شغلی خواستگارت بود😒
واگه #چادری بودی و
تودانشگاه زل زدی تو #چشم نامحرم وباهاش حرف زدی
وبه اسم #همکلاسی و #برادر دانشگاهی باهاش هم کلام شدی😰
و اگر و اگر...
#چادر پوشیدنت بوی حیا نداد😱
این #چادر پوشیدنت #زهرایی نیست😰
یکم فکر کن...🤔
#چادر حرمت دارد...❤️
برای #جلوه_گری نیست😒
یادمان باشدبانام #دیدنداری و #مذهبی بودن
به #دین و #مذهب لطمه نزنیم...😧
و شمادوستان❗️
نقص ادم ها را به پای #اسلام و #تشیع نگذارید
#اسلام و #دین کامل است❤️🌺
#چادر_حرمت_دارد❤️
#نقص_آدم_ها_را_به_پای_اسلام_نگذارید❗️
•┈┈••✾•✨•✾••┈┈•
@chadorbesarha 💙
☁️⃟🌵
᷎
🌿⃟🍭¦⇢#انگیزشے
♡دخترجان ہیچوقت🧚♂
♡امیدتروازدستندھ⛹♀
♡بلاخرھ بعدازہربارونے🌧
♡رنگینکمونزیبایے🌈
♡بھ وجودمیاد🪴
•┈┈••✾•✨•✾••┈┈•
@chadorbesarha 💙
آلوده تر ز من نبود درست ولی
اقا تر از انے که برانے مرا حسین ...✨
#بیو🌱
#بےحسیݩمیمیریمـ❣
••°🦋°••
یه اهل دلے میگفت
_بچه ها!
نگید #حضرت_زهرا حرم نداره...
یِه بَرگِه بِگیرین روش بِنِویسین بِیت الزَهرا(س) بِزنین سَر دَر اُتاق یا خونَتون!
بگید #مادر من میخوام🙃🌱
ازاین به بعد اینجا #حرمت باشه
اونوقت هرکارے میکنید نیت کنید...
ظرف هم مے شورید به نیت
ظرفاے حرمش،هیئتش بشورید..
.
دیگہ ناخودآگاه خودبه خود مراقب رفتارمونم هستیم که
مبادا تو حرم هر #حرفے ...
#گناهی...! ❌
•┈┈••✾•✨•✾••┈┈•
@chadorbesarha 💙