eitaa logo
°•﴿چادࢪےهادخٺࢪاݩ‌زینب‌اݩد﴾•°
162 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
176 ویدیو
456 فایل
﷽ این کانال بہ یاد شہداے🌷مدافعـ ـحرم شروع بہ فعالیٺ کرده اسٺ. زیࢪ نظر ناحیہ‌۱ امام‌‌ࢪضا(؏)، حوزھ ‌۱‌حضرٺ‌خدیجہ(س)، پایگاه‌ریحانة‌النبێ اسٺان‌قم شࢪایط ڪپۍ و تبادڵ♡🌻 @Sharayetchanel پیشݩھاداٺ‌ونظࢪاٺ♡🌻 @M_Montazer14
مشاهده در ایتا
دانلود
[🌸🥀] 🌹 قهربودیم☹️ درحال نمازخواندݩ بود... نمازش که تموم شد، نشسته بودم و توجھی به همسرم نداشتم... کتاب شعرش را برداشت و با یک لحن دلنشین شروع کرد به خواندݩ📖✨ ولی من باز باهاش قهربودم🙁🥀 کتاب را گذاشت کنار... به من نگاه کرد و گفت: "غزڵ تمام... نمازش تمام... دنیا ماٺ... سکوٺ بیݩ من و واژه ها سکونت کرد!!!" بازهم بهش نگاه نکردم....!!!🍁 اینبارپرسید: "عاشقمی؟؟😍" سکوت کردم.... گفت: "عاشقم گرنیستی لطفی بکݩ نفرت بِورز! بی تفاوت بودنت هرلحظه آبم می کند!"🍂 دوباره بالبخند پرسید: "عاشقمـــــی مگه نه؟!"😁😍 گفتم: نــــــہ!!!!!😳 گفت: "تو نہ می گویی و پیداست می گوید دلت آری😉🌱♥ که این سان دشمنۍ یعنی که خیلی دوستم داری😁🌸" زدم زیرخنده...😂 و روبه‌روش نشستم...🙃 دیگر نتوانستم به ایشان نگویم که وجودش چقدر آرامش بخشه💚 بهش نگاه کردم و ازته دل گفتم: "خداروشکر که هستی😍❤️" -به روایت همسر شهید بابایی سالگرد شهادٺ ✨🦋 - ﴿شادۍ‌روح‌مطھر‌شھداصلواٺ💚﴾ - °•|چادرےها دخٺران زینب‌اند|•° 🌹🕊@Chadoryhadokhtaranzeynaband
°•🖇💛•° 💖 •° 🌿خواهرم: محجوب باش و باتقوا، ڪہ شماييد ڪہ دشمن را با چادرسياهتان و تقوايتان میڪُشيد. ، تو از داخل حجاب دشمن را مےبينے و دشمن تو را نمےبيند ــــــــــــــــــــ«⛅️🌸»ــــــــــــــــــــ 📒🖇⸾ ♥️ °•|چادرےها دخٺران زینب‌اند|•° 🥀🖤 @Chadoryhadokhtaranzeynaband
🌹 -- مامانش‌گفٺ: رضاجاݩ(: خستہ‌نمیشےهمش‌مداحےگوش‌میدے عزیزم؟!🌿 گفٺ: مامان! ڪل‌الارض‌ڪربلا🕊 وڪل‌یوم‌عاشورا...🖤 -- •✨شهیدرضا‌عربلو♥️ -- °•|چادرےها دخٺران زینب‌اند|•° @Chadoryhadokhtaranzeynaband
``••↷🦋 بگویم...🌿 دنیا، جاۍماندن‌نیسٺــ‌‌‌! بہ‌چگونہ‌رفتنت‌فکر‌ڪݩ🍃! مُردݩ؟🍁 یاشھادٺــ♥️... ‌- - °•|چادرےها دخٺران زینب‌اند|•° @Chadoryhadokhtaranzeynaband
🌸 ـــــــــــــــــــــــــــــــ ــ ــ ــ بہ‌مادر‌قول‌دادھ‌بود‌برمۍ‌گردد؛🌱 چشم‌مادرڪہ‌بہ‌استخوان‌هاۍ‌بۍ‌جمجمہ ‌افتاد‌لبخندۍ‌زدوگفت:💔 بچہ‌ام‌سرش‌مۍ‌رفت‌ولۍ‌قولش ‌نمۍ‌رفت...🕊 • • • °•|چادرےها دخٺران زینب‌اند|•° @Chadoryhadokhtaranzeynaband
🍃 - - بہ هر کہ هرچہ داشتۍ، بخشیدۍ🌱 حتۍ تیر‌ها هم‌ از پیکرٺ... خوݩ نوشیدند🕊(: - - 🦋 °•|چادرےها دخٺران زینب‌اند|•° @Chadoryhadokhtaranzeynaband
(🦋🖤) 🏴« محو روضه‌ی امام حسین » ... ◾️هر هفته توی خونه روضه داشتیم وقتی آقا شروع می کرد به خوندن ، تا اسم امام حسین (ع) می اومد حاجی رو می‌دیدی که اشکش جاری شده.😭 حال عجیبی می‌شد با روضه امام حسین(ع) انگار توی عالم دیگه ای سیر می کرد....🌷 ♣️یه بار وسطِ روضه . . . مصطفی رفته بود بشینه رو پاش؛ متوجه بچه نشده بود، انگار ندیده بودش! گریه‌کنون اومد پیشِ من، گفت: « بابا منو دوست نداره هر چی گفتم جوابم رو نداد ...»🍃 💐روضه که تموم شد، گفتم: «حاجی، مصطفی اینطوری میگه.» با تعجب گفت: « خدا شاهده نه من کسی رو دیدم نه صدایی شنیدم...» ♠️از بس محوِ روضه بود …. ✍ راوی: همسرشهید °•|چادرےها دخٺران زینب‌اند|•°🖤🥀 @Chadoryhadokhtaranzeynaband
••🌿🥀 شھید سید احمد پلارک؛ پلارک؛شهید عطریِ قطعہ۲۶ مۍگویند شھید پلارک مثڵ یکی از سربازان پیامبر﴿ﷺ﴾، «غسیل الملائکہ» بوده اسٺ🌱 و بہ همین علت مزار او همیہه خوشبو و عطرآگین اسٺ🌬✨ فرمانده آرپۍ چۍ زݩ های گرداݩ عمار لشکر ۲۷ محمد رسول اللھ، همان شھیدی اسٺ کہ مزار عطرآگینش مورد توجہ بسیاری از افراد بوده و زیارتگاه مراجعه کنندگان بہ گلزار شهدای تھران شده اسٺ.'!⭐️ نام اصلی این شھید بزرگوار «منوچهر پلارک» است کہ نزد بیشتر افراد به «سید احمد پلارک» شھرت دارد. 🌈 وی در ۷ اردیبهشت ۱۳۴۴ دیده به جهان گشود و اصالتی تبریزی داشت.☀️ شھید سید احمد پلارک در زمان جنگ در یکی از پایگاه های شلمچہ، بہ عنوان یک سرباز معمولی همیشہ مشغول نظافت توالت های آن پایگاه بود،🌿 بہ طوری کہ بوی بدی بدن او را فرا می گرفت. تا اینکه در سال ۶۶ در یک حمله هوایی هنگامی که او به مانند سایر روزها در حال نظافت بود، موشکی به آنجا برخورد کرده و او شهید و در زیر آوار مدفون می شود.🕊 پس از این اتفاق هنگامی کہ امدادگران در حال جمع آوری زخمی ها و شهیدان بودند،🥀 متوجه بوی شدید گلاب از زیر آوار می شوند،🦋 پس آوار را کنار زده و با پیکر پاک این شهید که غرق در بوی گلاب بود؛ مواجه می شوند.🌷 پیکر پاک شھید پلارک در بهشت زهرای تهران (قطعہ۲۶، ردیف۳۲، شماره۲۲) به خاک سپرده شده است،🌸💦 - - 💜 - - °•|چادرےها دخٺران زینب‌اند|•° @Chadoryhadokhtaranzeynaband
📲 بیرون نمیره تا مردم نترسن! •°•~`☘ 🌹 🌸 °•|چادرےها دخٺران زینب‌اند|•° @Chadoryhadokhtaranzeynaband
「✨🌱」 🌹 بَرا؎خُـدآ‌بـٰآشِیـم‌تـٰا نـٰازَمـٰان‌رآفَقَـط‌اوبِڪِشَــد وَهمَـآنـٰا‌نـازڪِشیدَن‌خُـدا مَعنایَـش‌شَھآدَت‌اَست...♥️🌙 ‌. • °•|چادرےها دخٺران زینب‌اند|•° @Chadoryhadokhtaranzeynaband
✌️🏻😍 بعد از نماز ظهر ☀️ بود حدود ساعت ۲ بعد از ظهر کوچه ها خیلی خلوت بود من و کمیل روبروی کوچه زیر سایه یک درخت مشغول صحبت کردن بودیم👥 ناگهان دیدم که کمیل رنگش پرید و سرش را پایین انداخت😓😓 چند لحظه ای بود که سرش پایین بود سرش را بالا اورد و گفت مهدی همین جا بمان من گفتم چی شده، گفت: گفتم همین جا بمان ، جلو نیا☝️ به پشت سرخودم نگاه کردم و دیدم که خانم وآقایی درحال نزدیک شدن به‌ماهستند مردی‌ورزشکار و درشت‌اندام بود💪 با خودم گفتم فکر کنم کمیل هوس کتک خوردن کرده همچنانکه کمیل جلو👣 می‌رفت من خودم را برای کتک خوردن آماده کردم گفتم کمیل تو ورزشکاری من چی بگم من که کتکه رو خوردم😢🤕 به سمت آنها رفت ومن هم پشت‌ سر او حرکت کردم به آنها رسید سلام کرده همین طوری که سرش پایین بود😔 گ فت ببخشید میشه خواهشی از شما بکنم⁉️ اجازه بدهید چند لحظه ای به همسر👱🏻‍♀ شما نگاه کنم و از اون لذت ببرم....... آن مرد به شدت عصبانی شدو گفت: حرف دهنت را به فهم.😡😡😡 کمیل دوباره درخواست خودش را تکرار کرد... اجازه بدهید چند لحظه به همسر شما نگاه کنم از اون لذت ببرم. مرد به شدت عصبانی شده و سیلی محکمی به صورت کمیل زد😤😤😤 ، کمیل دوباره در خواست خودش را تکرار کرد و این دفعه سیلی محکم تری به صورت کمیل زد👊 همسرش گفت: نه به سر پایینت نه به این حرفات خجالت بکش😠 چرا همچین درخواستی میکنی؟ 😠😒 کمیل گفت نمیدونستم اگر ازشما اجازه بگیرم شما ناراحت میشوید و الا مثل دیگران که بدون اجازه از همسر شما لذت می بردند من هم لذّت می‌بردم... جوان به شدت عصبانی شد محکمی با دست چپ به صورت کمیل زد 😔😞 آن لحظه کمیل دستشو جای سیلی گذاشت و نشست روی زمین شروع به گریه کردن کرد 😭😭 فکر کنم یادش افتاد به "مادر" شایدم باخودش میگفت مادر من مردم جوانم ورزشکارم ولی شما ... 😭😭😭😭💔 من به جوان گفتم حالا سیلی میزنی بزن ولی چرا با دست چپ زدی😭 یادش اوردی که در کوچه ها مادرش را زدند😭 در حالی که مادر ۱۸ ساله بود و او فقط یک نوجوان بود💔💔 این جوان حیرت زده به کمیل نگاه می کرد نمیدانست چه کند همسرش گفت: این که می گویند (سلام الله علیها) هست؟ و من گفتم بله... یادش اوردی حضرت زهرا (؏) را زدند😔 وقتی این را شنید روی زانوهایش افتاد و از کمیل عذر خواهی کرد .کمیل او را در آغوش گرفت وهر دو شروع به گریه کردند😭😭 کمیل به او گفت تورو خدا دیگر کاری نکن آن خاطرات دوباره زنده شود از همسرت بخواه که همیشه با "چادر" باشد و آن جوان گفت قول می‌دهم که هیچ وقت دیگر چنین چیزی تکرار نشود☝️😔 چند سالی گذشت... کمیل شهید شد💔🕊 و الان تشیع جنازه کمیل هست. همچنانکه دم در خانه شهید ایستاده بودم دیدم ڪه همان جوان می آید ولی نشناختمش پیش من آمد و گفت : کمیل چه شده است ؟ تصادف کرده ؟ گفتم ، شهید شده است🕊 گفت ، کجا ؟ گفتم ، سوریه گفت ، مگر میگذارند کسی برود ؟ گفتم ، بله پاسدارها میروند گفت ، مگر او پاسدار بود ⁉️ گفتم ، بله اوحدود ۴ سال است که پاسدار بود گفت ، سوریه بوده ؟ گفتم بله و ناگهان ناخواسته گفتم: سوریه حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) دختر همان کسی که در کوچه‌ها سیلی خورده 😔💔 گریه اش گرفت😭 وبا کنده های زانو افتاد روی زمین😭 خیره خیره بعکس شهید نگاه می کرد و گفت: کمیل من به قول خودم عمل کردم توروخدا کمکم کن مثل تو شهیدشم😔💔 📝 اری شهدا همیشه دࢪ همه جا تاثیر گذارند.... شهید مدافع حࢪم ڪمیل قربانی🌹 🌷 °•|چادرےها دخٺران زینب‌اند|•° @Chadoryhadokhtaranzeynaband
اگࢪ مۍخواهێ محبوبِ خدا شوی،💫 گمنام باش، ڪاࢪ ڪݩ براێ ﴿خدا﴾ نہ برای معروفیت... ✨﴿سࢪداࢪ شهید علۍجلایێ﴾✨ 🌹 °•|چادرےها دخٺران زینب‌اند|•° @Chadoryhadokhtaranzeynaband