داشت با خودش فکر میکرد که چرا باید انقدر تنها باشه؟دوست داشت کسی پیدا میشد که از خط چشم هاش، از آبی پشت پلک هاش، از لبخندی که خیلی وقت بود مثل سابق نبود تعریف کنه.
پدربزرگش اون رو جور دیگه ای میدید،متفاوت از بقیه،معتقد بود یوکی دوست داشتنی ترین و عجیب غریب ترین نوهاشه،پدربزرگش روزها و ساعت ها آموزش بافت یک شالگردن آبی و عجیب غریب مثل خود یوکی رو میدید و تونست در آخر یه شالگردن براش ببافته.
اولین آرزوی wish list شما:
I wish I could appreciate her a little more and give her my feelings.
Challenge Mallenge💥
همه میگفتن که اون عاشق استرنجر ثینگزه و یادم میاد وقتی شب از راه میرسید مهم ترین کارش این بود که برق کل اتاق رو خاموش کنه بجز ریسه هاش از روزهای قبل خوراکی هاش رو نگه میداشت تا شب برسه و بتونه استرنجر ثینگز ببینه و خوراکی بخوره،اون با دوستش اکثر مواقع این کار رو انجام میداد اما دوستش همیشه بجای دیدن فیلم بافتنی میکرد و تا بافتنیش رو تموم نمیکرد لب به چیزی نمیزد. اینبار دوستش داشت یه شالگردن میبافت شالگردن رو وقتی اون خواب بود دور گردنش پیچید و رفت،برای همیشه رفت،مثل اینکه کل کارش تو دنیا بافتن یه شالگرد برای اون بود.
اولین آرزوی wish list شما:
I wish I could just get that person out of my life and care a little more about myself.
Challenge Mallenge💥
همیشه مشکی میپوشید،برام جالب بود که چجوری همه ی لباس هاش مشکیه،رژ زرشکی رو لباش رو ناشیانه میکشید و توجهی به حرف های بقیه نمیکرد اما من میدیدم که برای اون دوست به خصوصش همه کاری میکرد،به هیچکس اهمیت نمیداد بجز دوستش و فقط و فقط حرف های اون رو گوش میداد،دوستش براش یه شالگردن بافت و اون دیگه هیچوقت اون شالگردن رو از گردنش در نیاورد.
اولین آرزوی wish list شما:
I wish I could draw my eyeliner more cleanly.