Challenge Mallenge💥
خیلی جذاب بود،انقدر زیبا بود که انگشت نمای عالم و آدم شده بود،علاوه بر زیباییش کتاب خون هم بود،کتاب میخوند و هرجایی که راجب گربه ها صحبتی شده بود رو هایلایت میکرد،اشک میریخت به پهنای صورت مادربزرگش با دست های چروک شده اش اشک رو از روی گونه اش پاک میکرد و اون رو به آغوش میکشید،مادربزرگ با دست های لرزونش و روی تخت بیمارستان براش یه شالگردن بافت،مادربزرگ با همه بداخلاق بود بجز اون،آخرین هدیه ی مادربزرگ یه شالگردن بود اونم برای نوهی عزیزش،اون گاهی اوقات شالگردن رو در آغوش میگیره و وقتی گریه میکنه بجای دست های مادربزرگ با شالگردنش اشک هاش رو پاک میکنه .
اولین آرزوی wish list شما:
I wish I could buy that dress I've always wanted.
Challenge Mallenge💥
اون مهربون ترین بود،دست های کوچیکش این احساس رو بهم میداد که پاک ترین و مظلومترینه،همه ی دوستاش عاشقش بودن و من هم همینطور.
یه روز با یکی از صمیمی ترین دوستاش قهر کرد،بخاطر اینکه وقتی ناراحت بود و داشت گریه میکرد دوستش نیومد پیشش و دلداریش نداد،حق داشت،چون اون برای ناراحتی آدم ها ارزش زیادی قائل میشد و توقع داشت آدم هاهم همینطور باشن،اون با دوستش به اندازه ی دوسال قهر بود،دوستش برای اینکه از دلش دربیاره و بتونه دوباره باهاش دوست بشه یه شالگردن براش بافت با طرح ستاره،اون میخواست بهش بگه که تو برای من مثل یه ستاره میدرخشی و نور تو از همه ی ستاره ها بیشتره.
اولین آرزوی wish list شما:
I wish I had a Christmas tree next year so I could decorate it with my friends.
Challenge Mallenge💥
اون عاشق هدیه بود،هدیه های کوچیک، وقتی استرنجر تینگز میدید همزمان برای دوستاش نقاشی های کوچیک و هدیه های دست ساز درست میکرد.
یه روز وقتی داشت نقاشی ویل(استرنجر تینگز)رو به یکی از دوستاش هدیه میداد یه غریبه اون رو دید،روز بعد هم همینطور، وقتی داشت نامه ای که برای یکی از دوستاش نوشته بود رو بهش هدیه میداد باز اون غریبه اون رو دید. از دیدن اینهمه محبت و قلب پاک و ساده در تعجب بود برای همین خواست این محبت رو به دینای مهربونی که لبخندش باعث لبخندم میشد برگردونه.
اون غریبه یه شالگردن براش بافت،با ستاره هایی که تعدادشون برابر بود با تعداد دفعاتی که اون به دوستاش هدیه داده.
اولین آرزوی wish list شما:
I wish none of my favorite characters in Stranger Things would die.