Challenge Mallenge💥
دلم میخواست لپاش رو بکشم و حسابی بغلش کنم،احساس میکردم مثل دخترمه،دختر نازبلا و خوشگل خودم .
همه دوستش داشتن،اون محبوب بود،چون قلبش به قدری مهربون بود که میتونستم تا ابد کنارش بمونم و هیچوقت رهاش نکنم.
یه روز مامانش براش یه شالگردن بافت،اونقدری عاشق اون شالگردن شد که هیچوقت از گردنش درش نیاورد،وقتی دلتنگ میشد اون رو گردنش مینداخت و بجای آدم ها اون شالگردن رو بغلش میکرد یه روز شالگردنش از گردنش سر میخوره و میره زیر یه ماشین،ماشین هم از روی شالگردنش رد میشه هم از روی قلب اون.
اولین ارزوی wish list شما:
I wish I could find someone who appreciates my kindness.
Challenge Mallenge💥
دختر شجاعی بود،جنگجو بود،بعضیا صداش میکردن مارشال.
جالب اینجاست که اون عاشق شد،از یه روز به بعد دیدم زیرش چشماش گود افتاده،اشک هاش تموم نمیشه و مثل ابر بهار داره گریه میکنه از چشماش میشد همه چی رو فهمید.
یه روز یه غریبه یه باکس بهم داد و گفت این رو برسون به دست اون،من فضولیم گل کرد و باکس رو باز کردم،یه نامه ی خداحافظی بود و یه شالگردن. دلم نیومد نامه رو بدم بهش مطمئن بودم حالش خیلی بد میشه،برای همین نامه رو بهش ندادم،و فقط شالگردن رو بهش رسوندم،بعد از سال ها لبخند رو رو لباش دیدم هیچوقت لبخندش رو یادم نمیره.
اولین ارزوی wish list شما:
I wish I could see her again and hug her again.