شش صبح از موکب رفت سالن مسابقات
درسته که برای کمک و جمع کردن وسایل نبود
ولی رنگ مدالش خستگی رو از تنم در کرد🥋🥇
#مسابقات_جوجیتسو_استانی
#گروه_ورزشی_شهید_گمنام
#چشمهایش
این چند روز خیلیها، خودی و نخودی از نگاه کردن به چشمها گفتن، از دیدن اندوه درون چشمها...
در مقابل کلیپ ساختن و جواب دادن حتی تا چند روز دیگه لطیفههاش هم در میاد
اما من، چند وقته قلبم تحمل خوندن حرف توی چشمها رو نداره
نگاه میدزدم از چشم هایی که معصومیت رو فریاد میزنه
و وجدانم عذاب میکشه
یک بار دیگه به این چشمها نگاه کنم....
#معصومیت_واقعی_درون_این_چشم_هاست
#آغوشپدر
هنوز مزه اولین سفر کربلا از خاطرم پاک نشده. آنجا که گره خوردم به ایوان سامرا.
درست بیست و سه سال پیش.
آن زمان با هر اتوبوس دوتا مامور عراقی همراه بود با سختگیریهای خاص برای زیارت.
وقتی رسیدیم سامرا چند تا اتوبوس دیگر قبل ما رسیده بودند. شوق زیارت همه را بیتاب کرده بود. بالاخره اجازه ورود داده شد. درست یادم هست کمتر از یک ساعت وقت زیارت دادند. کم بودن زمان همه را به پرواز در آورد. توی شلوغی جمعیت همسرم را گم کردم. روبروی ایوان ایستادم. یک ورودی به داخل داشت. تداخل زن و مرد باعث شد بایستم عقب، تا شاید کمی خلوت شود. اما هر چه میگذشت به جمعیت زائران اضافه میشد.یک باره وقت تمام شد و من درحسرت وارد شدن به حرم و دیدن ضریح....
باورم نمیشد حتی نتوانستم داخل شوم. اشک امانم را برید. اما چارهای جز اطاعت و برگشت نبود.
بیرون از حرم، گریه حال دل همه را سبک کرده بود جز من.
آنجا تازه بابا را دیدم، سر گذاشتم روی سینهاش و بغضم دوباره شکست.
بابا رفت سمت مامورها و مدیر کاروان.
چند دقیقه بعد دست توی دست بابا میدویدم سمت حرم.
صحن خالی......
ایوان خالی.....
رواق خالی.......
ایستادم روبروی ضریح....
فقط من بودم و بابا و آغوش پدری.......
شکوهی
#صاحبعزایامشبکیمیآیی
#آقایخوبمامامزمانمتسلیت
هدایت شده از پیچَکِقَلَمْ🍃
اِیپَناهِبیپَناهیکهبهشُماپَناهآوَرده...
.
نَحنُ كَهفٌ لِمَنِ التَجَأَ إلَينا
ما پناهِ کسی هستیم که به ما پناه آوَرَد...
ونورٌ لِمَنِ استَضاءَ بِنا و عِصمَةٌ لِمَنِ اعتَصَمَ بِنا
و نور هستيم براى آن كه از ما روشنی طلب کند...
مَن أحَبَّنا كانَ مَعَنا فِي السَّنامِ الأَعلى
هر کس ما را دوست داشته باشد در مراتب بالا با ما خواهد بود🌷
#امامحسنعسگری
#پدرجوانامامزمانِما
@pichakeghalam