eitaa logo
چند جرعه با من بخوان
110 دنبال‌کننده
395 عکس
83 ویدیو
0 فایل
@E_shokoohi اگه حرفی با من داشتی
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پیچَکِ‌قَلَمْ🍃
صفدرخان ادای مردهای قوی را درآورد:«هه هه هه. نترس آبجی. او وقتا که ما جوون بودِم هر دفه مخواستِم بِرم شهر، مینی‌بوس وسط جاده خراب مِرفت. هه هه هه...» حوصله‌ی خاطره بازی نداشتم. هرچند می‌دانستم می‌خواهد دل من را آرام کند. آستینش را کشید به پیشانی:« حیف که خوردم به شب؛ اگه روز بود حتما ماشینای معدن از اینجه رد مرفتن.» خسته شدم. نمی‌خواستم بروم توی ماشین. نفسم تنگ می‌شد. صفدرخان هنوز داشت حرف می‌زد. من هم یا سرتکان می‌دادم یا آره و نه می‌گفتم. دو کلام می‌گفت، می‌رفت یک استارت می‌زد دوباره می‌آمد به حرف زدن. نمی‌دانم چقدر گذشت که هردو ساکت شدیم. شکمم به قار و قور افتاده بود و پسرم مثل ماهی توی تنگ می‌چرخید. انگار آش امسال قسمت محمد نبود. با خودم گفتم این پیرمرد بیچاره هم حتما ضعف کرده. تا خواستم بروم قابلمه را بیاورم صدای صفدرخان بلند شد:«چندتا ماشین دره میه ای طرف» از سمت چپ جاده چند جفت نور به سرعت داشت به ما نزدیک می‌شد.صفدرخان دست تکان می‌داد اما انگار هیچ کس ما را نمی‌دید. گوشی روشن را توی هوا تکان دادم. بی فایده بود. چندتا ماشین آتش‌نشانی و هلال احمر با سرعت باد از جلوی ما رد شدند. صفدرخان پشت سر یکی از ماشین‌ها شروع کرد به دویدن. قدم‌هاش کوتاه بود و نفس‌هاش بلند. ماشین هفت هشت متر جلوتر ایستاد. یک دست مردانه از شیشه آمده بود بیرون و توی هوا تکان می‌خورد. اشاره می‌کرد به ته جاده. ته جاده می‌رسید به معدن. صدای مرد گنگ بود. سلانه سلانه رفتم جلوتر. لابلای حرف‌ها چیزی شبیه ریزش و انفجار به گوشم خورد. صفدر خان یک نگاه به من کرد و دوباره برگشت سمت مرد توی ماشین. دستش رفت روی کلاه نمدی و چیزی به مرد گفت. گلویم طبله کرد و قلبم به یورتمه افتاد. ماشین با سرعت برق رفت توی سیاهی. صفدرخان برگشت عقب. کفش‌هاش را می‌کشید روی آسفالت. راه چندمتری هزارسال طول کشید. ایستاد روبروم. زل زد بهم. سیبل گلوش تکان خورد. دل و روده‌ام داشت می‌آمد بالا. پشت کردم بهش و گفتم:« برر....م آش بیارم چندتا قاشق بخورید. اونقدر هست که برا محمدم بمونه» انگار کسی روی صدام ارّه می‌کشید. نتوانستم جلوی اشک‌هام را بگیرم. دستگیره را گرفتم. انگشت‌هام بی حس شده بود. با هر بدبختی بود در ماشین را باز کردم. نور انداختم تو. ظرف آش چپه شده بود کف ماشین. بوی کشک و نعناداغ، ماشین را برداشته بود. 🖌مهدیه‌صالحی ❌لطفا کپی نکنید.❌ @pichakeghalam
هدایت شده از پیچَکِ‌قَلَمْ🍃
من اینجام👈@M5566M منتظر نظرهاتون هستم @pichakeghalam
«اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِی دِرْعِکَ الْحَصِینَةِ الَّتِی تَجْعَلُ فِیهَا مَنْ تُرِیدُ» https://eitaa.com/chand_jore_ba_man
إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ🏴🏴🏴
سید حسن نصرالله به شهادت رسید 🔹حزب‌الله لبنان با صدور بیانیه‌ای شهادت سید حسن نصرالله، دبیرکل این جنبش در حمله رژیم صهیونیستی به ضاحیه جنوبی بیروت را تایید کرد.
⬛️بسم الله الرحمن الرحیم وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
چند جرعه با من بخوان
⬛️بسم الله الرحمن الرحیم وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ
چرا گفتن واژه‌ی شهید کنار این اسم این‌قدر قلب رو ... 😭😭😭 خدایا سنگینی این داغ رو بذار روی قلب ما و به دل و قلب رهبرمون تسکین بده
ما به خون شهید ایمان داریم به ارزش خون شهید که مثل خون سید الشهدا جاری می‌شود در رگ های آزادی خواهان جهان و بیدار می‌کند بشریت در خواب مانده را و نابود می کند ظالمان جهان را از خون تو نمی‌گذریم شهید عزیز https://eitaa.com/chand_jore_ba_man
📣 / بی‌تفاوت نباشیم! 🔻رهبر معظم انقلاب: بر همه‌ی مسلمانان فرض است که با امکانات خود در کنار مردم لبنان و حزب‌الله سرافراز بایستند و در رویارویی با رژیم غاصب و ظالم و خبیث آن را یاری کنند. 📌کمک مالی به رزمندگان مقاومت لبنان 💳 شماره کارت اختصاصی:
5041727010550216
👈به نام مدرسه علمیه حضرت مهدی (عج) 🔻کانال استاد محمدجواد نظافت 🆔 @ostadnezafat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
21.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صغیر دلم گرفته بود که نتونستم ساعت سه و نیم حرم باشم الان رسیدم به اول دعای جوشن صغیر به نیت پیروزی جبهه مقاومت
هدایت شده از سید کاظم روح بخش
وظیفه چیه⁉️ چه کنیم⁉️ بخون و منتشر کن (ایتا ، اینستاگرام و...)👆 این بخشش خیلی مهمه : وظیفه تبیین کردن و آگاه کردن مردم (همه مردم) که اگر اسلحه ات را مقابل زمین بگذاری او پیشانی ات را هدف قرار خواهد داد https://eitaa.com/joinchat/2334982163C65bbc6af0d