eitaa logo
چند جرعه با من بخوان
107 دنبال‌کننده
395 عکس
83 ویدیو
0 فایل
@E_shokoohi اگه حرفی با من داشتی
مشاهده در ایتا
دانلود
5.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یادتان می‌آید او اینجا نشست ساحلی در محضر دریا نشست
13.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیدن این فیلم حال خیلی خوبی میده بهتون ان شاءالله که قسمتون بشه همچنین روزی حرم ارباب پدربزرگ شدنشون رو تبریک بگیم میلاد امام محمدباقر ع مبارکتون باشه🌸❤️🌸💐❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از پدربزرگ خوانده
تازه از تهران برگشته ام. خسته و بیمار مثل هر دفعه که برای ویزیت دکتر پسرهایم به تهران میروم. این بار خسته تر و کلافه تر از همیشه ام. شب که سوار قطار شدیم حال بچه ها خوب بود. صبح پسر بزرگم طوری توی تب می‌سوخت که حسابی ترسیده بودم. مثل همیشه دارو همراهم بود اما شربت و قرص جوابگو نبود. از همان راه آهن تهران برای بیمارستان تاکسی گرفتم. با استرس به دکتر گفتم مسافرم و فردا بلیط برگشت دارم... دکتر گفت تب پسرت بالاست باید سرم بزنه.... پسر کوچکم بی وقفه گریه میکرد. یکی بی حال بود و یکی اشک می‌ریخت. ساک روی یک شانه ام بود و پسرم هم توی بغلم، همزمان دست پسر بزرگم را گرفته بودم که زمین نخورد. وقتی فهمید قرار است سرم بزنند او هم شروع به سر و صدا کرد. حالا هر دو گریه میکردند.... پایمان را که از بیمارستان بیرون گذاشتیم باران شدیدی شروع شد. باید چند دقیقه ای را پیاده می‌رفتیم.... عصر هم وقتی به طرف مطب دکتر حرکت کردیم دوباره باران شروع شد. از مترو شلوغ تهران که پیاده شدم، نه تاکسی اینترنتی و نه هیچ ماشین گذری ما را سوار نمی‌کرد. دوباره گریه بچه ها شروع شد. یکی خسته بود و یکی بی دلیل با چشمهای عسلی اش اشک می‌ریخت. چهار ساعت توی مطب دکتر بودیم تا هر دو نوار مغز دادند و ویزیت شدند. با همه مشقت‌ها روز بعد دوباره سوار قطار شدیم. با اینکه قطار درجه یک بود اما سرد سرد بود. تا صبح از نگرانی مریض شدن بچه ها نخوابیدم. 24 ساعت بعد از رسیدن به مشهد سردرد و استخوان دردم شروع شد. انگار با دریل استخوانهایم را سوراخ میکردند. تقریبا همیشه بعد از برگشت از تهران به خاطر بی خوابی و استرس مریض میشوم. تازه از خواب بیدار شده بودم که تلفنم زنگ خورد. شماره ناشناس بود: «سلام خانم.... شمارتون رو از همسایه مون گرفتم. میخواستم در رابطه با تقاضای فرزندخواندگی برای یکی از آشنایانم بپرسم....» «نه! مهمان اصلا! مگه میشه به بچه وابسته بشی و بعد ازت بگیرنش...» برایش توضیح میدهم. گوش می‌کند و می‌گوید: «یعنی هیچ راهی برای گرفتن فرزند دائم نیست؟!» شرایط بچه های نیازمند درمان را میگویم. دوباره میگوید: «میدونید خانم... به خدا اون خانواده اینقدر مهربونند که اصلا تحمل مریضی بچه رو ندارن. خیلی خوبن. از همه نظر چه اخلاقی، چه اعتقادی و چه مالی عالی هستن ولی فکر نکنم بتونن بچه نیازمند درمان رو قبول کنن آخه خیلی احساساتی هستند اینطوری داغون میشن...» صحبتها تمام می شود. به او پیشنهاد میکنم مطالب کانال را بخواند. تلفن را قطع میکنم و به فکر فرو میروم. به میزان مهربانی ام فکر میکنم. اینکه دو فرزند نیازمند درمان دارم، دو فرزند ۱۰ و ۳ ساله که هر دو پوشک هستند، هر دو داروی ضد تشنج استفاده میکنند و... را مرتب دکتر و کاردرمانی و ... میبرم از بی عاطفه بودن و بی احساس بودنم است؟! به احساسم فکر میکنم، به عشقم به بچه ها. تصویر خیلی از بچه های نیازمند درمان که الان در خانواده هستند جلو چشمم رژه میرود: ... که از زانو پا ندارد ... که ایدز دارد ... که شکاف کام و لب شدید دارد ... که در دو سالگی هنوز نمی نشیند و راه نمی رود ... که انحراف چشم شدید دارد ... که... چهره مادرها و پدرهایشان یادم می آید... نه هیچکدام نامهربان نیستند حتی مهربان معمولی هم نیستند. همه شان پراحساس، خیلی مهربان و پرانرژی اند. به نظرم هر کدامشان نماینده تجلی بخشی از صفات خدا روی زمین هستند، صفاتی که به هر کدامش حتما واژه مهربان چسبیده است... مهربان فداکار مهربان از خودگذشته مهربان مسئولیت پذیر و .... به نظرم باید در تعریفمان از واژه ها کمی تجدیدنظر کنیم. . . . . . . . . . . کانال پدربزرگ_خوانده @abedshahi
چند جرعه با من بخوان
#دیدگاه #پیام_بهرویشی‌ها تازه از تهران برگشته ام. خسته و بیمار مثل هر دفعه که برای ویزیت دکتر پسر
هرچه فکر می‌کنم، قلبی به وسعت دریا و مهری فراتر از مادری اگر در وجودت نباشد هرگز نمی‌توانی سختی‌های مراقبت،تربیت و بزرگ کردن یک کودک نیازمند به درمان را تحمل کنی. یک بار دیگر متن را می‌خوانم. نه!، تنها قلبی پر از مهر کافی نیست. باید انتخاب خدا باشی. باید خود خدا انگشت رویت گذاشته باشد و بعد دستی روی شانه‌ات. باید خود خدا توی گوشت آرام زمزمه کرده باشد، بنده ام را به تو می‌سپارم. و تو قلبت لرزیده باشد که می‌توانم؟! و خدا آرام به رویت لبخند زده باشد. و تو شده باشی یک نامادرمهربان‌تر از مادر
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه‌ی چشمی به ما کنند
وزن : ۱/۷۷۰گرم مبلغ حدودی پایه با احتساب ۳٪ : ۹۷۶۰۰۰۰ تومان هزینه نگین ها در زمان فروش قطعی از وزن کسر و با هزینه کارشناسی محاسبه خواهد شد.
با سلام خدمت کلیه بزرگواران در نظر داریم طلاهای اهدا شده در را ابتدأ به بالاترین قیمت در میان مشتاقان کمک به جبهه مقاومت به مزایده بگذاریم. در صورتی که خود یا اطرافیان تمایل به خرید داشتند حداکثر تا دوشنبه شب (۲۴ دی ماه) به آیدی زیر در ایتا اعلام فرمایید. @E_shokoohi لیست طلاها به همراه وزن و قیمت حدودی در ادامه بارگذاری خواهد شد. فرمول محاسبه به شرح زیر می باشد: (وزن × قیمت روز طلا) + ۳٪ سود لازم به ذکر است که قیمت نهایی دقیق در روز خرید محاسبه و با خریدار توافق می گردد. .مقاومت
به قیمت روزحدود ۱۳۴۰۰۰۰تومان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا