🏴
۱
#مقتلسیدالشهداء😭
#شهادتهمهیاران
#تنهاییامام
🔻همه ی یاران پاک باز و مخلص، وفادارترین، عارف ترین و عاشق ترین یارانی که تاریخ به خود دیده است پاره پاره تن و ارغوانی بر خاک داغ میدان افتاده و روح پاک و تابناکشان در افق فوز و فلاح و وصل، بال و پر گشوده بود.
🔻 امام در لحظه های #غربتوتنهایی به میدان نگریست. نگاهش را به چپ و راست چرخاند و یاران شهیدش را مخاطب قرار داد و فرمود:
《ای حبیب بن مظاهر، ای زهير بن القین، ای مسلم بن عوسجه و ای شیران شجاع عرصه ی نبرد! چرا صدایتان می زنم و سخنم را نمی شنوید؟ چرا دعوتتان به یاری می کنم و بر نمی خیزید! خدایتان رحمت کند سر از خواب بردارید که حرم نشینان خانواده ی پیامبر بی یاورند. ای بزرگواران برخیزید و رویاروی این طغیانگران بیداد پیشه دفاع کنید. امام در خطابی شگفت به یاران شهید خود فرمود: برخیزید، خدایتان رحمت کند ...
#غربتوتنهایی💔
📚آینه در کربلاست ص۴۳۶
🏴
🏴
۲
#مقتلسیدالشهداء😭
#شهادتهمهیاران
#تنهاییامام
🔻... امام اسب برانگیخت، شمشیر در کف آخته، دل بر شهادت نهاده، اما با چهره ای آرام و مطمئن، آماده ی نبرد شد مبارز طلبید. هر کس قدم در میدان می نهاد. در گردش بی امان شمشیر او با خاک آشنا می شد .
🔻در رزمگاه داغ و غبار خیز، امام گاه به میمنه میتاخت و گاه به میسره . در این نبرد سهمگین همچنان رَجَز می خواند و گاه شعار #یامحمدواللهاکبر سر می داد. صفوف را می شکافت و دشمنان از مقابل شمشیر او می گریختند. #عطش در فراز و فرود شمشیر و زخمهای تازه افزون تر می شد . امام در نبرد و مبارزه خود را به فرات رسانید.
🔻جابرجعفی می گوید: حسین بسیار تشنه بود. نزدیک آب آمـد کـه بنوشد. مردی از بنی ابان بن دارم گفت: وای بر شما میان او و آب حایل شوید. امام در حق وی نفرین کرد و عرض کرد: خدایا، تشنه اش بدار
🔻این مرد برخی نوشته اند( حصین بن تمیم) تیری به دهان امام افکند. امام خون از دهان می گرفت و به آسمان می افکند و زمزمه می کرد : خدایا به تو شکایت می کنم از آنچه با فرزند دختر پیامبرت روا می دارند.
📚آینه در کربلاست. ص۳۵۵
🏴
۵
#مقتلسیدالشهداء😭
#شهادتهمهیاران
#تنهاییامام
🔻فاصله افتادن امام از اسب تا شهادتگاه فاصله برخاستنها و افتادنهاست، امام بر شمشیر تکیه میداد و بر میخاست و دیگر بار میافتاد، شاید فاصله میان افتادن و ضرباتی که بعدها بر پیکر مبارکش فرود می آمد، میان افتادن و قتلگاه او فاصله ایجاد کرده باشد.
📚آینه در کربلاست ص۴۶۹
🏴
🏴
۷
#مقتلسیدالشهداء😭
#شهادتهمهیاران
#شهادت
🔻حضرت زینب در کنار خیمه ناظر صحنه بود، گویا بر تل برآمد و عمر سعد را که شاهد و ناظر صحنه بود مخاطب قرار داد و گفت: ای پسر سعد، ابا عبدالله را می کشند و تو تماشا میکنی؟ عمر سعد روی برگرداند در حالی که اشک بر گونه و محاسنش جاری بود. حضرت زینب ناامید از عمر سعد فرياد زد اما فيكم مسلم؟ بین شما مسلمانی نیست؟ اینجا، دادگاه زینب بود و محاکمه وجدانها اگر در این میان مسلمانی بود باید پاسخ می داد.
🔻 شمر به سنان بن انس (یا خولی) گفت: سر او را از قفا (پشت گردن) جدا کن. سنان گفت: من چنین نمی کنم. جد او محمد دشمن من خواهد شد.
🔻برخی نوشته اند: سنان یا خولی برای جدا کردن سر وارد قتلگاه شد، اما لرزان و هراسان باز گشت. شمر به او گفت: خدا دست و بازویت را بشکند چرا نکشتی؟ آنگاه خود وارد گودال شد...
📚آینه در کربلاست ص۴۶۹
🏴
🏴
۸
#مقتلسیدالشهداء😭
#شهادتهمهیاران
#شهادت
🔻امام از #عطش زبانش را به سختی در دهان می چرخاند شمر طعنه زنان گفت: پسر ابی تراب! مگر تو باور نداری که پدرت بر حوض کوثر دوستدارانش را آب می نوشاند. صبوری کن تا از دست او آب بگیری! آنگاه شمر بر سینه امام نشست، چنگ زد محاسن او را فشرد، عرق بر پیشانی امام بود.
🔻در مقتل خوارزمی آمده است که امام خطاب به شمر گفت: مگر نمیدانی من کیستم و مرا می کشی؟ شمر گفت: به خوبی تو را می شناسم مادرت زهرا، پدرت علی مرتضی، جدت مصطفی و انتقام گیرنده ی خون تو خداست با این همه بی پروا تو را می کُشم.
🔻شمر خنجر هندی خویش کشید و از پشت سر دوازده ضربه فرود آورد و ناگهان سر امام بر كف، لرزان از گودال قتلگاه بیرون آمد و سر را به خولی سپرد.
🔻عمر سعد صحنه را دید، رنگ از رویش پرید، تماشاگران سپاه دشمن، دست بر صورت گرفتند تا نبینند. خولی سر مبارک امام را در خورجین اسب نهاد. سپس دشمن در لحظه شهادت امام تکبیر گفتند (شمرتکبیر گفت و سپاه سه بار تکبیر گفتند!)
📚آینه در کربلاست ص۴۷۰
🏴