eitaa logo
MarziyehEmami
50 دنبال‌کننده
183 عکس
28 ویدیو
1 فایل
خبرنگار و آشنا با راه اندازی سایت و علاقمند به فتوشاپ، عکاسی، برنامه نویسی، و ساخت کلیپ bamemeybod.ir sayehboun.ir @MarziyehEmami
مشاهده در ایتا
دانلود
امانم نبود پاهایم در کفشهای نویی کنم که مادرم برایم خریده بود. بروم کوچه و با بچه ها بازی کنم. کفشهایم دمپایی راحتی بود که خیلی به نظرم خوشگل بود. رفتم. اما کاش نرفته بودم. پسر همسایه کفشهایم را موقعی که از پاهایم درآورده بودم بی رحمانه به دور دست پرتاپ کرد. من گریان به سمت مادرم رفتم. مادر او و مادر من و بچه ها همه به دنبال کفش ها رفتیم. شب شده بود دیگه گشتن فایده نداشت. دلم گرفت مادرم مرا دعوا کرد، مادر او هم بهم دشنام داد. کفشهایم دیگر پیدا نشد. هنوز هم وقتی به یاد آن روز می افتم، آهی می کشم. هنوز هم وقتی از خیابان فرخی گذرم می افتد آن روزها و خاطرات تلخ و شیرین زیادی در خاطرم نقش می بندد. زمانی که به دنبال هم در کوچه کل بازی می کردیم، گرگم به هوا و عمو زنجیر باف بازی و تفریح ما بود. زمانی هم عمه صدایم زد دختر برو خجالت بکش داری با پسرها بازی مکنی! برو چادر سر کن دیگه بزرگ شدی! آن روزها روزهای بچگی من بود. خیلی زود گذشت. اکنون من نشسته ام و دارم از آن زمان می نویسم. زمانی ما بچه های دیروز آرزوهای کوچک داشتیم. پی نوشت: از تمرین های دوره داستان نویسی تقدیم نگاه سبز شما شد. @channel_marziyah