eitaa logo
کانال رسمی روستای سنگک⛰
1.2هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.6هزار ویدیو
17 فایل
اخبارمهم منطقه،گیاهان داروئی ,کشاورزی و عسل،گزارش آب هوا،اعلام مراسمات، تصاویرروستای سنگک لینک کانال:👇🏿 https://eitaa.com/channelsangak تبلیغات @Hojjattala_tala_110 خادمین کانال @Payam2fbm @Alireza_donyaei 09125533174 @Mehdi_morshedkhanloo
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پـروردگـارا چتر رحمتت را بـر سر دوستـانـ و عزیزانمان هـمیـشه بـاز نگـه دار و بهترین تقدیرهـا  را برایشان رقـم بــزن ... خـدایا بگیر از مـا هر آنچه  کـه تـو را میگیـرد از مـا پـر از آرامـش @channelsangak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایـا ﻣﺜﻞﻫﻤﯿﺸﻪ ﺣﻮﺍﺳﻤﺎڹ ﻧﺒﻮﺩ و ﻫﻮﺍﯾﻤﺎڹ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻲ بدون آنکه متوجه بشیم گره ازکارمان گشودی و ما را درمسیرخوبیها قراردادی خدایا هرلحظه وهمیشه کنارمان باش بخیر پناه خدا @channelsangak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨خدایا 🙏 🌸در این شب 🌓 ✨میلاد امام دهم 🌸تقدیر دوستانمان را زیبا بنویس ✨به امید لبخند روی «لب» 🌸شادی توی «دل» ✨استجابت در «دعا» 🌸آرامش در «قلب» ✨ شـاد مبـارک💐 @channelsangak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨خـدایـا🙏 🥀در این شب معنوی ✨بحق امام سجاد(ع) 🥀ایمان عارفانه ✨و عمل صادقانه 🥀به همه ما عنایت بفرما ✨و دل و زبان ما را یکی کن 🥀تا جز بهترین بندگانت باشیم 🥀قبل از خـواب ✨قشنگترین دعاهایت را 🥀به شاخه های ✨درخت اجابت آویزان نما 🥀مطمئن بـاش فردا روز تـو ✨و معجزه هایت خواهد بود سرشار از آرامش 🌙 @channelsangak
🌸ﺧـﺪﺍﯼ مهـربان ✨ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﺑﺮﺍﯼ 🌸ﻫـﺪﯾﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﻫﺮ شب ✨ﺑﺎ ﻫـﺰﺍﺭ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺍﻣﯿـﺪ 🌸ﺑـﻪ ما ﻣﯽﺩﻫﯽ ✨از ﺗﻮ ﺳﭙﺎﺳﮕﺰﺍﺭیم 🌸ﻫـﺪﯾﻪﺍﯼ ﮐﻪ ناﻣﺶ ✨آرامش است پراز آرامش الهی 🌸 @channelsangak
💥خدایا.🙏.. 🌳امروزمان گذشت 💫فردایمان را باگذشتت 💥شیرین ومصفا کن ... 🌳ما به مهربانیت محتاجیم، 💫دستانمان راگرفته ای میدانم، 💥رهایش نکن.. 🌳خدایا شب ما را با یادت بخیر کن...🙏 💫 بخیر @channelsangak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی🤲 تو بخشنده ترین و زیباترینی ❤️ گوهر اشک میخری😢 دل شکسته میخواهی 💔 و عمل بی ریا میپذیری ما را از گناه سبکبار کن🙏 و دیدگانمان را اشکبار😢 و قلبمان را به عشق خودت گرفتار ❤️🙏 آمیـــن یا رَبَّ ✨🙏 خوشا دل سپردن‌ به عشق خدایی❤️ ز قید هوس های دنیا رهایی خوشا،ازگناهان همه توبه کردن😔🙏 به درگاه حق،نیمه شب چهره سایی❣ بزرگواران بخیر و در پناه حق ✨❤️🙏 @channelsangak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨✨💫بنام خدا 💫✨✨ ✨شب قشنگتــــرین اتفاقیست 🌙کـه تکــــرار می‌شود تــا آســــمان ✨زیبـاییــــش را به رخ زمیــن بکشـد خدایا...🤲 ✨ستاره‌های آسمان را 🌙سقف خانه دوستــانمان کن ✨تا زندگیشان مانند ستاره بدرخشد... پر ستاره و    آسمون دلتون همیشه روشن💫 ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@channelsangak
الهی🙏 به برکت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه دلهای ماراپر ازنور ایمان بگردان🌷 مارا بسوی بهترین ها هدایت بفرما🌷 اگر بد بودیم مارا ببخش وبه راه راست هدایت بفرما امین🙏 شبتون نورانی🌷 _بخیر و در پنـاه خـدا @channelsangak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️بنام خدا ❤️ آخر عروس داستان ما ترسید و بدون این که حرفی بگوید، سر جای خود نشست. داماد شمشیرش را در غلاف کرد و به عروس گفت: «برو یک لیوان آب برایم بیاور.» عروس که ترسیده بود؛ خیلی زود گفت «چشم» و از جایش بلند شد. با لباس عروس رفت و لیوانی آب برای داماد آورد. وقتی اطرافیان این داستان را فهمیدند که داماد گربه را دم حجله کشته و با این کار عروس بداخلاق زبانش را کوتاه کرده و حرف نزده است؛ متعجب شدند. چند شب بعد، برادر داماد که سال ها قبل ازدواج کرده بود، تصمیم گرفت کاری بکند و از همسرش زهر چشمی بگیرد. آن شب، او رو به زنش کرد و گفت: «برایم یک کاسه آب بیاور»، زن گفت: «آب می خواهی، خودت برو بخور» مرد گفت: «آب می آوری یا با شمشیرم سرت را از بدنت جدا کنم.» همسرش گفت: « آن که با شمشیر زنش را مطیع کرده، گربه را اولین شب زندگی شان کشته است. تو اگر گریه کش بودی، چند سال پیش که تازه با هم ازدواج کرده بودیم، این کار را می کردی!! » 🌸🌺🌺🌿🌺🌺🌸 با عرض سلام و ادب محضر شماعزیزان گرانقدر شب زیبای شما خوبان بخیر و شادکامی خــــــداونـدا 🤲 فردایمان را همانطور که می خـواهـی نقـاشی کـن ... ما به قلم رحمتت ایمان داریم پراز معجزه الهی @channelsangak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿🌿🌺بنام خدا 🌺🌿🌿 ؟ معلم به بچه ها گفت : \" تو یه کاغذ بنویسید به نظرتون شجاع ترین آدما کیان ؟ بهترین متن جایزه داره \" یکی نوشته بود: غواص که بدون محافظ تواقیانوس با کوسه ها شنامیکننه یه نفر نوشته بود : اونا که شب میتونن تو قبرستون بخوابن یکی دیگه نوشته بود : اونایی که تنها چادرمیزنن تو جنگل از حیوونا نمیترسن . و... هر کی یه چیزی نوشته بود اما این نوشته دست ودلشو لرزوند ، تو کاغذ نوشته شده بود : \" شجاع ترین آدما اونان کـه خجالت نمیکشن و دست پدرمادرشونو میبوسن...نه سنگ قبرشونو...!!! \" قطره اشکی بر پهنای صورت معلم دوید.به همراه زمزمه ای ... افسوس منهم شجاع نبودم... یادمون باشه تو خونه ای که {بزرگترها} کوچک میشن {کوچکترها} هرگز بزرگ نمیشن. .:🌺🍃 ✍هرشب یک زیبا و جذاب در کانال رسمی روستای سنگک 📚 🌸🌿🌺🌸🌸🌿🌺 🍁پـروردگارا 💫به ما بیـاموز حرمت 🍁دل‌ها را از یـاد نبریم 💫به ما بیـاموز که 🍁دوست داشتـن را 💫فـراموش نکنیم 🍁و آنان که دوستمان دارند را 💫از خاطـر نبریم 🍁 سرشار از مهر خدا 💫فرداتون پراز خیر و برکت @channelsangak
🌸🌸🌺بنام خدا 🌺🌸🌸 بیست و هفتم ‍ شاهنامه خوانی به نثر تا آنجا خواندیم که پس از شنیدن سخنان کندرو، ضحاک خروشید و با سپاهی گران به سوی فریدون تاخت. حال: جنگ ضحاک با فریدون ضحاک با سپاهی عظیم از دیوان و جنگجویان، خشمگین و از بیراهه به طرف کاخ می تاخت. سپاه فریدون چون از این امر آگاه شد، به طرف بیراهه آمده و در تنگه ای راه بر سپاه ضحاک گرفتند. هر کس از مردم شهر که در جنگاوری چیزی می دانستند - پیر و جوان- به سپاه فریدون پیوستند. دیری نگذشت که بارانی از سنگ و خشت و تیر بر سپاه ضحاک باریدن گرفت. خروشی برآمد ز آتشکده که بر تخت اگر شاه باشد دده همه پیر و برناش فرمان بریم یکایک ز فرمان او نگذریم از آن شهر روشن یکی تیره گرد بر آمد که خورشید شد لاجورد ضحاک از خشم و حسادت از لشکر جدا شد و به طرف کاخ آمد و تن و روی خود را چنان پوشاند که کسی نمی توانست او را بازشناسد. با کمند از دیوار کاخ بالا رفت و شهرناز را دید که پهلوی فریدون نشسته و او را دشنام می دهد. ضحاک که چنین دید آتش حسادت در وی شعله ور شد و دیگر از جان شیرین دست شست و از بالای دیوار به داخل کاخ فرود آمد. دیگر هیچ چیز برایش مهم نبود و فقط به خون شهرناز و ارنواز تشنه بود. بدون اینکه خود را معرفی کند، خنجر از نیام بیرون کشید و به طرف آن دو پری روی حمله برد. چون پای ضحاک به زمین رسید فریدون به چابکی با گرز گاوسر بر سرش کوفت و خواست بار دیگر بر سرش بکوبد که پیغامی از غيب بدو رسید که هنوز روزگار ضحاک به سر نیامده. چون فریدون ندای غیب شنید، با کمندی که از پوست شیر برایش ساخته بودند، چنان دست و پای ضحاک را بست که فیل هم نمی توانست از بندش برهد. پس از آنکه ضحاک در بند شد، فریدون برای مردم سخن گفت و آنان را به آرامش دعوت کرد و مژده داد که دیگر اهریمن را چاره ای نیست و جهان از وجود پلیدی پاک گشته است. سپس بزرگان سپاه را نواخت و به ایشان مقام و بزرگی بخشید، آنگاه جهان آفرین را سپاس گفت. 🌺🌺🌸🌸🌺🌺🌸🌸 ❄️ شب را بدون 💫افسوس امروز رفته ❄️بدون آهِ گذشته تمام کن 💫به فردا فکر کن که ❄️روزِ دیگری است 💫دنیاتون بدون غم ❄️فرداتون مملو ازخبرهای خوش بخیر عزیزان گرانقدر @channelsangak