#شعرزیبا👌💚
آنکس که بر بازار دل بی غم سر و جان می برد
پیوسته بر جانی نشد چون جنس ارزان می برد🍀
از خویش بیخود گشتنم شرط و شروط عاشقیست
چون عشق تنها از دل دیوانه فرمان می برد🌸
خواب تو در زیبای عشق آغاز یک بیداری است
هوشیار در مستی جهان خود به سامان می برد🍀
در کارزار این جهان یک جو حیاتی بر نداشت
آنکس که کوی بی کسی خود را فراوان می برد🌸
تا چشم دل باز است بر تک جلوه گاه نرگسش
آتش به پای آتش تخت سلیمان می برد🍀
آواز خوان بلبل چو درد عاشقی سر می کشد
در باغ میخواران دل گلهای مستان می برد🌸
گر عشق با پای جنون سر بر بیابانت نهد
ابر بهار و بام باران بر کویران می برد🍀
تا عشق در دستان من چندی گرفتار من است
این یوسف گمگشته را آغوش کنعان می برد🌸
تا کس لباس زندگی با یک دل آزاری ندوخت
در تنگنای بی کسی روزی به عصیان می برد🍀
تا کس بقای خویش را در نیستی حیران نجست
در بودن ِ بی پای خود، خود را به پایان می برد🌸
فنّ نکات ریز را استاد می داند و بس
عشق از همین فن با خودش مجنون به میدان می برد🍀
#مجید_روحی
@channelsangak