eitaa logo
کانال رسمی روستای سنگک⛰
1.1هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
15 فایل
اخبارمهم منطقه،گیاهان داروئی ,کشاورزی و عسل،گزارش آب هوا،اعلام مراسمات، تصاویرروستای سنگک لینک کانال:👇🏿 https://eitaa.com/channelsangak تبلیغات @Hojjattala_tala_110 خادمین کانال @Payam2fbm @Alireza_donyaei 09125533174 @Mehdi_morshedkhanloo
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🌼بنام خدا 🌼🍃🍃 داستانی بسیار زیبا برای خدا در زمان‌هاى قديم، مردی ساز زن و خواننده ای بود؛ بنام "برديا" که با مهارت تمام می نواخت و همیشه در مجالس شادی و محافل عروسی، وقتی برای رزرو نداشت. بردیا چون به سن شصت سال رسید روزی در دربار شاه می نواخت که خودش احساس کرد دستانش دیگر می لرزند و توان ادای نت ها را به طور کامل ندارد و صدایش بدتر از دستانش می لرزید و کم کم صدای ساز و صداى گلویش ناهنجار می شود. عذر او را خواستند و گفتند دیگر در مجالس نیاید. بردیا به خانه آمد، همسر و فرزندانش از این که دیگر نمی توانست کار کند و برایشان خرجی بیاورد بسیار آشفته شدند . بردیا سازش را که همدم لحظه های تنهاییش بود برداشت و به کنار قبرستان شهر آمد. در دل شب در پشت دیوار مخروبه قبرستان نشست و سازش را به دستان لرزانش گرفت و در حالی که در کل عمرش آهنگ غمی ننواخته بود، سازش را برای اولین بار بر نت غم کوک کرد و این بار برای خدایش در تاریکی شب، فقط نواخت. بردیا می نواخت و خدا خدا می گفت و گریه می کرد و بر گذر عمرش و بر بی وفایی دنیا اشک می ریخت و از خدا طلب مرگ می کرد. در دل شب به ناگاه دست گرمی را بر شانه های خود حس کرد، سر برداشت تا ببیند کیست. شیخ سعید ابو الخیر را دید در حالی که کیسه ای پر از زر در دستان شیخ بود. شیخ گفت: این کیسه زر را بگیر و ببر در بازار شهر دکانی بخر و کارى را شروع کن. بردیا شوکه شد و گریه کرد و پرسید ای شیخ آیا صدای ناله من تا شهر می رسید که تو خود را به من رساندی؟ شیخ گفت هرگز. بلکه صدای ناله مخلوق را قبل از این که کسی بشنود خالقش می‌شنود و خالقت مرا که در خواب بودم بیدار کرد و امر فرمود کیسه زری برای تو در پشت قبرستان شهر بیاورم ،که مخلوقی مرا می خواند برو و خواسته او را اجابت کن. بردیا صورت در خاک مالید و گفت: خدایا عمری در جوانی و در شادابی‌ام با دستان توانا سازهایی زدم براى مردم این شهر ،اما چون دستانم لرزید مرا از خود راندند. و فقط یک بار برای تو زدم و خواندم. اما تو با دستان لرزان و صدای ناهنجار من، مرا خریدی و رهایم نکردی و مشتری صدای ناهنجار ساز و گلویم شدی و بالاترین دستمزد را پرداختی. تو تنها پشتیبان ما در این روزگار غریب و بی وفا هستی. به رحمت و بزرگیت سوگندت می‌دهیم که ما را هیچ وقت تنها نگذار و زیر بار منت ناکسان قرار نده. هر شب یک جذاب و خواندنی در کانال رسمی روستای سنگک📚✍🏻 @channelsangak