eitaa logo
⛔ هوس/online ⛔
4.4هزار دنبال‌کننده
521 عکس
141 ویدیو
14 فایل
کاری از کانال #دختران_چادری #بزرگترین کانال #حجاب در ایـران '@clad_girls' ⊹ ⊹ ⊹ ❖ بر روی‌ خرابه‌هایِ‌خاطراتــ‌ تلخ‌ شما؛ پلی میسازیم به نام #تجربه؛ برای رسیدن به #معصومیت های از دست رفته↻✨ ارسال سوال و ارتباط با ما↓ @clad_girls14
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام دوست خوبم اول یه صحبتی با بقیه دوستان دارم عزیزان اینکه میگیم نذارین کار به وابستگی برسه برای این موقع هاست!!🙁 دوست خوبم ترک هر گناهی سخت هست چون شیطان گناه رو زینت میده.اما توی این مورد چون دخترا احساسی ترند واقعا سخت میشه کار و قابل درک هست واقعا شما یه کار اشتباهی رو از اولش شروع کردی.که خوب اشتباه بزرگی بوده ولی اینکه الان چه کنی!علاقمند شدن وقصد ازدواج داشتن بد نیست!!به شرطی که قصد ازدواج واقعی بشه.یعنی آقا پسر با خانواده بیان خواستگاری و خانواده ها در جریان باشن ،بعد شما در حد حرف معمولی اجازه دارین صحبت کنید شرعی هم اشکال نداره با قصد ازدواج.ولی به شرطی که به حد رسمی قصد ازدواح داشته باشین نه دوستی جنس مخالف!! بیان خواستگاری و خانواده ها در جریان باشن یا بهتر اینکه محرم بشین تا فرصتتون و سنتون مناسب برای ازدواج بشه!! قبلنا خیلی خانواده های مقید حتی برای روز خرید حلقه دختر و پسر رو محرم میکردن به هم !!الان چی شده که این همه ارتباط نامحرم؟!! دوست عزیز امروز رابطه رو تمومش کنی بهتر از فرداس که هرچی طولانی تر بشه کار براتون سخت تر و سخت تر میشه!! با این اوضاع یک درصد احتمال بدین که این ازدواج صورت نگیره، آیا شما و اون آقا پسر این حرفا رو فراموش میکنید؟هرگز فراموش نمیشن و تا هرچی زندگی آینده ایشون صدمه ببینه شما مقصر هستین!! بهش بگین اگه براش مقدوره بیاد خواستگاری والا خدانگهدار من همیشه مثال میزنم این کار مثل باتلاقه هرچی دست و پا بزنی بدتر فرو میری.هرچی بیشتر بهش فکر کنی و سعی کنی خدافظی کنی و تموم کنی بدتر میشه.یک یار برای همیشه یا ادامه ی درست و حسابی⬅️خواستگاری و ازدواج یا تموم شدن همین الان و خلاص✋ سعی کن اوقات فراغتت رو پر کنی و به خدا توکل کن!! اجازه نده تنها بمونی.مطالعه کن.ورزش کن.با دوستات تفریح کن هرچی بیشتر مشغول باشی بهتره ! مطمئن باش اگه براش مهم باشی اقدام و عمل میکنه @chat_tory @Clad_girls
✉️ 👇👇 در جواب دوست عزیزمون گفتن👇 سلام در قران اومده که یکی از مسائلی که بعد از گناه برای انسان پیش میاد پشیمونیه.. شما که میدونی بااینکار دل امام زمان به درد میاد امام زمان و واسطه قرار بده و باخدا معامله کن خدا خیییلی معامله گر خوبیه..بهش بگو اگه ترک این کار و قطع ارتباط من به بهای بهشت رفتنم و خوشحالیه دل امام زمانم هست من این کار و دیگه نمیکنم شک نکن خدا تواین راه کمکت میکنه خدا میفرمایتد والذین جاهدو فینا لنهدینهم سبلنا ان الله لمع المحسنین..خدا میگه تو تلاش کن من کمکت میکنم من باتوام..خدا چنان راه و بهت نشون میده و بهت ارامش میده که به خودت میگی کاش زودتر اینکارو میکردم... و به ایشون بگو اگرواقعا من و میخوای از طریق خانواده بیا جلو اگر مصمم باشه رو تصمیمش شک نکن از هرراهی برای رسیدن به تو استفاده میکنه_ته این رابطه چیزی جز ازار برای تونداره اون پسره هرچقدم اذیت بشه بیخیال میشه ولی تو که دختری و احساساتی حتی ممکنه توزندگی اینده تم تاثییر بزاره.بزار خدا برات انتخاب کنه💑. درضمن ته معامله باخدا سودبردن خودت هست..انشالله خداکمکت کنه💗 🌸🌸 @chat_tory 🌸🌸 🌸🌸 @Clad_girls 🌸🌸 برای ترک کردن ارتباط باعشقت یه عشق بیشتر از عشقی ک به اون اقا پسر داری لازم هست چیزی ک من بهت پیشنهادمیکنم اینه که باخدامعامله کن...یه جورعشق بازی باخدا...به خدابگو که من به عشق تو و عشق ولیه تو(امام زمان)دارم پارو دلم و نفسم میزارم ک باهمه وجود دارم به راهی ک توگفتی خدایا تکیه میکنم...و میدونم توهرمعامله ای ک باهات انجام بشه اگه من یه قدم بیام جولو توده قدم میای جولو...از خدابخواه که اگه این رابطه به صلاحته زودتر ب ازدواج ختم بشه بعد قطع ارتباطتون(چون پسری اگه دختری رو بخواد حتی توسن.کم دس از سرش برنمیداره ونمیزاره ک ازدست بره و پاپیش میزاره)اگرم نه این عشقو ودلتنگیو ازدلم.بیرون کن و برام یه عشق زیباترقرار بده...چون میدونم که اگه چیزیو از من بگیری قراره یه چیز قشنگتربهم بدی...وبعد باامام زمانت عهد ببند وبگو مولای من کاری کن پای این معاملم باخدا بمونم و بعشق و دل من جهت و سو بده.... ویادت نره ک هرچه زودتر این نیتوبکنی و.این ارتباط و قطع کنی این چیزی ک پیشنهاد کردم یه راه امتحان شده بود...و جواب داده قبلا ب اون فرد...حس میکنم میتونه براهمه کاربردی باشه...چون بحثه عشق و هیچ عشقی توفطرت ادم از عشق ب خدانمیتونه بیشتراوج بگیره @chat_tory @Clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✉️ 👇👇 سلام طاعات و عباداتتون قبول باشه انشاالله دختری هستم که حدود سه ساله چادری شدم . من چادرمو خیلی دوست دارم اما مدام نسبت بهش دچار تردید میشم . راستش خانواده ما خیلی مذهبی نیستن منظورم مادر پدرم نیست منظورم خانوادهاشونه .مخصوصا دختر عموهام که همشون مثل خواهرهام میمونن .من خیلی از طرف اونا و برخی از دوستام تحت فشارم. من توی یه مدرسه شاهد درس می خوندم که هرچی دارم از اونجا دارم شاید اگه اونجا نبود چادری نمی شدم اون مدرسه منو توی مسیر شهدا و خدا قرار داد اما من خیلی عذاب وجدان دارم😢 من خدا رو دوست دارم نماز دوست دارم بهم آرامش میده اما چکار کنم یکم نسبت بهش کاهلی می کنم دیر می خونم یا اصلا بعضی وقتا نمی خونم اصلا حس خوبی ندارم بار ها از خود خدا خواستم کمکم کنه نمازم رو بخونم وقتی رفته بودم مشهد کلی گریه کردم و از امام رضا هم کمک خواستم نمی دونم اصلا با چه رویی روزه می گیرم با چه رویی می رم جلو صدها نفر و قصه شهدا رو براشون میگم و وصیتنامشون تعریف می کنم وقتی که خودم عمل نمی کنم. با چه رویی چهره شهدا رو طراحی و نقاشی می کنم .با چه رویی چادر می پوشم .البته درست هم نمی پوشم چون هنوز که هنوزه بلد نیستم جمش کنم و گاهی اوقات مو هام سر می خوره بیرون که خیلی ناراحت میشم. بعضی وقتا با خودم میگم نکنه دارم حرمت چادرو از بین می برم نکنه دارم برعکس خواستم همه چی رو خراب می کنم. اما هرکاری می کنم به در بسته می خورم من نمی تونم از چادرم دست بکشم اما به نظرم روزه و حجاب و.. بدون نماز فایده ای نداره😢 وقتی به پشت سرم نگاه می کنم یاد اون روزایی که نسبتا حجاب نداشتم می افتم اشکم در میاد ولی هنوز نسبت به نمازم کاهلم. عذاب وجدان داره خفم می کنه . از خدا کمک خواستم از امام رضا خواستم از امام حسین خواستم اما کسی کمکم نکرد. تا اینکه بنر تبلیغ کانال چت طوری شما رو دیدم و نتونستم جلوی خودم بگیرم . شاید معجزه ای رخ داد منم هدایت شدم @Chat_tory @Clad_girls
دوستان تجربیاتتون رو با دوستتون شریک بشین:👇 @banoo_montazer313 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 👇 سلام، نماز روزه هاتون قبول🙏 در راجب به این دوستمون، من تا چند سال پیش به شدددت کاهل نماز بودم یعنی دقیقا 5 دقیقه به وقت شرعی میخوندم یا نمیخوندم. خیلی عذاب وجدان داشتم، قشنگ درک میکنم این دوستمون چه حسی داره. یکی از راه حل ها اینه که اگه مسجد یا حسینیه ای نزدیک شون هست برای نماز جماعت برن اونجا، بسیار موثر هم در اول وقت خوندن و هم در کیفیت نماز هاشون.در ضمن محیط مساجد هم یجوریه واقعا انرژی مثبت و حال خوب، جای عذاب وجدان سابق رو میگیره.این کاری بود که من کردم امیدوارم برای ایشونم موثر باشه❤️ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 سلام میخواستم در جواب دوستی که راجع به نماز گفته بودن چیزی بگم. هر وقت صدای اذان رو شنیدی با خودت بگو.(خدا داره صدام میکنه.میگه بیا باهم خلوت کنیم.دلم برات تنگ شده بنده خوبم.) بعد ببین بین خدایی که منتظرت هست و کاری که در حال انجامشی کدوم رو انتخاب میکنی.ببین میتونی خدارو منتظر بذاری.میتونی بگی خداجون چندلحظه صبرکن کارم تموم بشه بعد میام باهات حرف بزنم.واقعا میشه گفت؟اونوقته که بگو لعنت بر شیطون.یه یاعلی بگو و پاشو. من معمولا نماز صبح خوابم که میاد اینجوری میگم.یا علی میگم‌و پا میشم. یه جمله ای رو یه جایی خوندم فکر کنم مال شهید رجایی بود: (به نماز نگویید کار دارم.به کار بگویید نماز دارم.) تو هم وقت نماز این جمله رو بگو.هر کاری داری به کارت بگو: هی کار محترم،مشغله محترم ،من نماز دارم.فعلا منتظر باش تا بعد نماز بیام سراغت.خدام منتظرمه.نمیتونم منتظرش بذارم.زشته. امیدوارم موفق باشی دوست عزیزم
👇👇 دوست عزیزم بهترین پیشنهاد اینه که سعی کنی نمازتو اول وقت موقع اذان بخونی!!خیلی خوب و تجربه شده است.پبشنهاد دوستمون برای مسجد خیلی خوبه! با وضو باشی در طول روز،شیطانو دور میکنی از خودت رابطه تو با خدا قوی تر کنی مثلا قرآن رو با ترجمه بخونی .خود قرآن یه ارامش خاصی داره و نماز شب!!معجزه میکنه دوای خیلی از دردهاست!حتی در حد اینکه فقط بشینی روی سجاده و با خدا حرف بزنی😍 @Clad_girls
✉️ 👇👇 من یه دختر ۱۷ سالم تقریبا یه هفته بود که بایه پسری آشنا شدم از اول اینکه پیامشو میخواستم جواب بدم دلم میلرزید که نکنه گناه داشته باشه اخرش استخاره کردم جوابش خوب اومد باهاش موندم وابستش شدم وابستم شد هر شب باهش چت کردم کمبود عاطفی منو پر میکرد تا اینکه امروز سحر که تلویزیون حرم حضرت معصومه رو نشون داد دلم گرفت شروع به گریه کردن کردم متن های کانالتونم که در باره قطع کردن روابط بود رو تا ثیر گزاشته بود قبل از اون از لحاظ معنوی قوی تر بودم اما انگار داشتم سست میدم مثلا نماز شب میخوندم اما از وقی این آقا اومده بود دیگه نمیتونستم باید باهاش چت میکرم ناراحت بودم از اینکه مادرم حضرت زهرا میفهمه ناراحت بودم از اینکه امام زمانم میفهمه خلاصه بعد از نماز صبح بلاکش کردم خیییلی دلم گرفته دلش بد جوری شکسته الان دل شکستن گناه نیس؟ من فقط به خاطر امام زمانم و حضرت زهرا این کارو کردم 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 سلام دوست عزیزم❤️ اول عذرخواهی که پیامتون رو دیر پاسخ دادم .حجم پیاما هام واقعا بالاست🙏🌷 خواهر خوبم .دوستان توجه کنید اون بار اولی که آدم خیلی دست و دلش میلرزه خیلی مهمه!!که اون بار اول از بین نره!که اون حیا از بین نره!که عادی نشه برامون ارتباط ناسالم!! عزیزم استخاره برای کارای حرام جایی نداره!!😳 حصرت معصومه (علیها السلام)دوستت داشته که دلتو خریده.اونم توی این ماه!!!تلنگر خوردی و ماهم وسیله بودیم!! دل شکستن گناهش بیشتر این رابطه حرام نیست!! خودمون رو گول نزنیم که قصد ازدواج هست!!اگه حرفی داره که منطقیه قصد ازدواجه با خانواده تشریف بیارن خواستگاری نه رابطه ی مجازی!!!!! اینا حرامه!!اینا ادمو از خدا دور میکنه!!دور شدن از خدا باعث میشه که نمازمون عقب بیوفته!قضا بشه و.... ادامه رابطه ی کار اشتباهی هست مطلقا ،مطمئن باش طرف این سرِ ایرانه.اون یکی اون طرفه صبح تا شب تو چت و تلفنی ارتباط دارن بعد میگه قصدمون ازدواجه !!بابا جمع کنید بساطو ،به خودتون بیاین،نود درصد پدر و مادرا قبول نمیکنن این ازدواج هارو خودتون بهتر میدونید.اکثرین این رابطه ها به ازدواجم ختم بشه هم مشکلات زیادی داره چون هرگز اعتماد بین طرفین به وجود نمیاد!! مراقب باشیم!! قبل از اینکه دیر بشه به خودمون بیایم!! @chat_tory @Clad_girls
📢📢 سلام باز اومدیم😉 ببخشید مدتی کم کار شدیم قراره برنامه های ویژه داشته باشیم منتظر باشید.....
دوستان خوبم😍 خاطره چادری شدن شما یا تجربه ترک رابطه های مجازی شما یا تجربه آشتی شما با خدا یا..... میتونه به بقیه دوستانتون هم کمک کنه تا از تجربه های شما استفاده کنن☝️ منتظر پیام هاتون هستیم😊 🆔 @clad_girls14
💌 👇👇👇 سلام من یه دخترم،دختری متاهل😔قبل از ازدواجم با پسری مجازی ارتباط داشتم برخلاف میل خودم یجورایی مجبور به ازدواج باکسی شدم که بهش علاقه نداشتم،همین موضوع باعث شد نتونم از اون پسری که مجازی باهاش دوس بودم جداشم الان دوساله با پسره ارتباط دارم،،،بااین شرایط که متاهلم هستم متاسفانه بخاطر وجود اون پسر تو زندگیم نتونستم به همسرم علاقمند بشم.عذاب وجدان تمام این مدت توی دل من بود ولی چون عشق اون پسر تووجودم ریشه دوونده بود نمیتونستم قیدشو بزنم تااینکه روزی به یه پستی از کانال دختران چادری برخوردم که نوشته بودید از دوستی های مجازی و عواقب مخربش ،برای دخترپسرایی که گرفتار اینجور روابط شدن یاحتی متاهلایی مثل من😔 بالاخره هرطوری بود دلمو زدم به دریا😖 امشب اولین شبیه که با محمد(دوست مجازیم)کات کردم زیر اون پست نوشته بودید منتظر پیاممون هستید .خواستم بهتون اطلاع بدم که کانال واقعا عالیه و اون پست شما تلنگری شد تا تکون بخورمو رابطه اشتباهمو تموم کنم فقط نمیدونم دووم میارم یانه😔میتونم بدون محمد زنده باشم یانه دعام کنید دعام کنید بتونم دورشو خط بکشمو سمتش برنگردم آخه امروز بخاطراینکه گفتم ازهم جداشیم خیلی دلخور شد براهمین حال من خرابه دعام کنید تورو خدا دعام کنید خلاصی ازاین رابطه هم برای من آسون باشه هم برای اون😔🙏 🆔 @Clad_girls 💌 😍 اول از همه ی دوستان کانال خواهش میکنم دعا کنند برای همه ی این دوستانی که اراده کردن ترک گناه کنند،تصمیم گرفتن برای حجاب ،ترک نگاه به نامحرم و مقوله مهم ترک رابطه مجازی🙁 فقط یک چیز بگم شما بهترین کار رو برای آینده خودتون،همسرتون و اون آقا انجام دادین!!! ادامه این رابطه جز گناه برای هردوطرف و یک عذاب وجدان همیشگی چیز دیگه ای برای اونایی که تجربه کردن باقی نگذاشته. اسم اینا عشق نیس وسوسه شیطون هست.همین✋ ✴️احسنت به اراده قوی تون و ان شاءالله ثابت قدم باشین ⚛من سوال شما رو به کارشناس محترم منتقل کردم و پاسخی هم از ایشون براتون گرفتم ضمن آررزوی توفیقات روز افزون برای استاد پوراحمد صوت ایشون رو گوش کنید لطفا🎧 http://eitaa.com/joinchat/3779723272C22d0624772 ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
4_5918123625721889206.ogg
1.08M
🎙پاسخ استاد پوراحمد 📲 🆔 @Clad_girls
بیاین همه به حضرت مادر قول بدیم....🙏 قول بدیم که دور ارتباط با نامحرم رو خط بکشیم... همه ی عشقمون رو برای همسرمون نگه داریم💘 ⇜ همین لحظه قول بده....☺️ 🆔 @Clad_girls ⬅️: join
منتظر نظرات شما دوستان عزیز هم هستیم😊 .....
✉️ 👇👇 عــااالی و تشڪـ🌷ـر از شما ☁️✨☁️✨☁️ سلام تقریبا ۱۵سالم بود که وارد فضای مجازی شدم اولش خیلی به خودم اطمینان داشتم که کار خطایی نمیکنم دختر آنچنان مذهبی نبودم ولی واسه خودم خط قرمز هایی داشتم تا اینکه یه روز به واسطه یکی از دوستام وارد یه گروه مختلط شدم از اون روز به بعد کم کم عادت کردم به این گروه و ارتباط با نامحرم داشتن دیگه یه چیز عادی شده بود برام تا اینکه با یه پسری آشنا شدم و بهم پیشنهاد دوستی داد منم اولین بارم بود وسوسه شدم اولش قبول نکردم ولی اسرار کرد منم قبول کردم و فکر میکردم اونم مث من صادقه و قصدش چیز بدی نیست منم بهش وابسته شده بودم دیگه اون دختر قبلی نبودم موهامو بیرون میریختم آرایش ،لباسای.... خلاصه تا اینکه یه روز گفت که دیگه میخواد تمومش کنه و رابطه ما خیلی جدی نیست من از اون موقع افسردگی گرفته بودم همش تو خودم بودم دیگه شاد نبودم .از اون به بعد دیگه هرکی پیشنهاد میداد قبول میکردم و بعد یه مدت ولش میکردم برام مهم نبود دوسم داره و اذیت میشه یا نه این برام یه چیز خیلی عادی شده بود دیگه که هر چند روز با یه نفر ولی در حد تلفنی ن اینکه قرار و این چیزا ولی نمازام سر جاش بود روزه اعتقاداتام اما کمرنگ شده بودن از اونجایی که تو یه خانواده مذهبی هم بزرگ شده بودم هر روز واسه وضعم تو خونه دعوا داشتیم به یه جایی رسیده بودم که خودمم از وضع خوم خسته شده بودم.به پوچی ،به هیچی،به اینکه این همه راه اومدم و چیزی گیرم نیومد چیزی که خوشحالم کنه یا اینکه بدرد بخور باشه چیزی جز یه روح خسته و افسرده که هر لحظه به فکر خود کشی بود گیرم نیومده بود .تا اینکه یه روز تو تلویزیون روضه امام حسینو میخوندن دلم گرفته بود صداش زدم گفتم من میخوام خوب شم میخوام اونی باشم که تو میخوای ولی اراده ندارم تو کمکم کن تو دستمو بگیر اونشب خیلی گریه کردم که نمیدونم چه مدت بعدش شهید حججی شهید شدن اونروز من دگرگون شدم به خودم به داداش محسن قول دادم چادری بشم و بهش گفتم یه کاری بکن واسه یکی دوروز نباشه که الحمدالله روز به روز بیشتر عاشق چادرم شدم و من این روزای خوبمو ممنون دادش محسن و تموم شهدای مدافع حرمم این روزا که سالروز شهادت شهید حججی هستش یجورایی تولد یه سالگی منم هست ❤️ http://eitaa.com/joinchat/3779723272C22d0624772
💌 👇👇 ✴️ یه کم بلنده توی چندتا پست قرار میدم... 📨سلام... من نازنین هستم یه دختری که تو یه خانواده نسبتا مذهبی زندگی میکنه داستان من از اونجایی شروع میشه که به مهمونی دوستانه دعوت میشیم یه شب یکی از اقوامای دورما زنگ میزنن که امشب خونه ما دعوتین بابام گفتن چشم حتما وبه اون مهمونی رفتیم ،من اون موقع دختری بودم چادری ،اهل نماز وروزه، بسیجی،درکل میشه گفت مذهبی بودم....... اون شب که به مهمونی دعوت شدیم رفتیم اونجا من اونجا با دخترشون اشناشدم اسم دختره فاطمه بود اون شب خیلی باهم حرف زدیم و خندیدم ولی باز زیاد بهم خوش نگذشت چون زیاد راحت نبودم ولی درکل بدم نبود فاطمه اون شب شماره موبایل منو خواست من رو دوتا چیز خیلی حساس بودم یکی شمارم یکی عکسم ولی دیدم به ظاهر دختر خوبی به نظر میاد منم گفتم اشکال نداره دختره شماره مو میدم باهم اشنا میشیم من شمارمو دادم و خدافظی کردیم واومدیم خونه. داشتم لباس عوض میکردم دیدم از تلگرام چند تا پی ام از طرف فاطمه برام اومده باز کردم پیامو دیدم نوشته سلام چطوری خوبی ،منم گفتم مرسی تو چطوری خلاصه یکم احوال پرسی کرد منم احوال پرسی کردم ،من اون موقع تازه تلگرام نصب کرده بودم زیاد سردرنمیاوردم زیادم با دنیای مجازی جورنبودم بیشتر کتاب میخوندم وبا دوستای بسیجیم مینشستیم و صحبت میکردیم خب داشتم میگفتم فاطمه پی ام داد گفت که گروه داری؟ گفتم نه حقیقتش من زیاد با مجازی جور نیستم . گفتن من لینک میدم حالا تو بیا ضرر نداره خوشت نیومد لفت بده من اون موقع ۱۴،۱۵‌سال سن داشتم فاطمه از من بزرگ تر بود اون ۱۸،۱۹سال سن داشت ،من به فاطمه گفتم که ببخشید میشه بگید لینک چیه لفت چیه🙁 تازه اومده بودم مجازی چیز بیش نمی دونستم گفت که ازطریق لینک میتونی بیای گروه لفت هم هرموقع دوست داشتی میتونی گروهو ترک کنی منم گفتم باشه گفت اگه بلد نیستی خودم عضوت کنم گفتم حقیقتش بلد نیستم خودت عضوم کن ،اون شب منو دعوت داد تو یه گروه ۳۰۰نفر عضو داشت گروه مختلط بود دخترو پسر قاتی😱 اولش یکم مخالفت کردم خوشم نمیومد از همچین جایی گفتم فاطمه میشه بگید چجوری لفت بدم فاطمه گفت که چرا میخوای لفت بدی حالا یکم دیگه بمون اگه خوشت نیومد اون موقع لفت بده فاطمه تو گروه منو صدا میزد و هی بامن چت میکرد که منم کشوند وسط چت کردن من عادت نداشتم شبا دیر بخوابم یعنی خانواده م کلا اینجوری بودن ولی برعکس هرشب من اون شب تا ساعت ۳،۴بیداربودم وچت میکردم تو گروه ،من اونجا موندگار شدم تا چند ماه تو اون گروه بودم دیگه داشتم وابسته میشدم کارم کلاشده بود گوشی درس و مشق وهمه رو کنار گذاشتم رابطه منو فاطمه هی بیشتر میشد هر روز چت هر روز زنگ باهم میرفتیم بیرون،و.... فاطمه اوایلش فک میکردم دختر خوبیه ولی از رو ظاهر بود فقط البته ناگفته نمونه اینا فقط اون شب اول اینحوری درموردش فک میکردم ولی کم کم دیدم انگار یه جورایی رفتار میکنه طرز لباس پوشیدنش به من نمیخوره ولی یه روز فاطمه زنگ زد به من گفت که بیا بریم بیرون گفتم باش اگه مامانم اجازه داد میام ،من هرجوری شد مامانمو راضی کردم ورفتیم قرار ما این بود که کنارایستگاه همو ببینیم چون خونه من تا اونا یکم دور بود اون روز رفتم همو دیدیم روبوسی کردیم و گفت بیا بریم پاساژ میخوام لباس بگیرم .حقیقتش وقتی فاطمه رو دیدم با اون قیافه خیلی تعجب کردم بابا این کجا من کجا ،فاطمه یه مانتو تنگ ،بایه شال که نصف بیشتر موهاش پیدا بود با یه ساپورت عینک دودی هم زده بود یه جورایی از این دختر .......شده بود اون روزم بعداز کلی خرید وگشتن با پایان رسید البته یکم هوا تاریک شده بود مامانم یکم باهام بحث کرد که چرا دیر اومدی منم معذرت خواهی کردم و گفتم فاطمه می خواست لباس بگیره یکم دیر شد وقتی اومدم خونه زود لباس عوض کردم وشام خوردم و باز گوشی رو برداشتم کل زندگیم شده بود گوشی طوری که وقتی که مهمونم برامون میومد من گوشیم دستم بود ،مامانم و دوستام میگفتن نازنین خیلی عوض شدی معلومه داری چیکار میکنی ، من از همه لحاظ عوض شده بودم طوری که چادر پوشیدنم جوری شد که هر وقت دوس داشتم سرم میکردم قران خوندنو کامل گذاشتم کنار نمازم گاهی وقتا میخوندم اونم از ترس پدرو مادرم چون سادات بودیم بابام تآکیدش رو نماز خیلی زیاد بود منم بیشتر وقتا بهونه میاوردم یا همش منت میزاشتم اون واسه نمازی که همیشه اخروقت خونده میشد تازه بیشتر وقتاهم کلا فراموش میشد واقعا نازنینی که اون موقع بودم دیگه نبودم کلا عوض شده بودم از همه لحاظ مسجد و بسیج رو کلا کنار گذاشته بودم فقط گوشی خوانوادم تا چند هفته گوشیمو ازم گرفتن ولی اینقد شلوغ میکردم و جنگ و دعوا تو خونه راه مینداختم که بابام تعجب میکرد میگفت این چش شده هر جور شد گوشیمو گرفتم ازش . یه سالی از دوستی منو فاطمه میگذشت که به یکی از خاستگارام جواب مثبت دادم البته من ندادم بابام داد 😕😒 🙁👇👇
👆👆👆 من جوابم منفی بود تا حدودا یک سال میومدن و میرفتن تا بالاخره جواب مثبت دادم دلیل جواب منفیمم این بودکه بایه پسر تو مجازی اشنا شده بودم 😱 به قول خودم عاشقش بودم شاید الان بگم چیزی جز هوس ووسوسه های شیطون نبوده ولی اون موقع فقط اونو میدیم تمام هوش و حواسم پیش اون بود خیلی بهش وابسته شده بودم طوری که اگه یه ساعت دیر میکرد همش اعصابم خورد بود و بیشتر وقتا گریه میکردم😔 خلاصه جوری شده بود که بدونه اون و گوشی نمی تونستم زندگی کنم ، بعداز چند هفته اومدن و خاستگاری رسمی قرار شد که عقد کنیم هر چند ته دلم راضی نبودم ولی هر جوری بود قبول کردم من اون موقع ۱۷سالم شده بود یعنی ۱۷سالگی عقد کردم از نظر خودم خیلی اشتباه کردم که عقد کردم . رابطه منو امیر زیاد شده بود طوری که چند بار باهم رفتیم بیرون ولی الان دیگه جریان فرق میکرد من دیگه متاهل شده بودم اوایل احساس میکردم دارم بهش خیانت میکنم بعد یه جورایی خودمو قانع میکردم که مثلا اشکالی نداره دقیقا تمام بدبختیای من از جایی شروع شده بود که بافاطمه اشناشدم ومنو به اون گروه دعوت داد یه روزجلو تلویزیون دراز کشیده بودم داشتم کانال عوض میکردم که دیدم یه برنامه هست از لاک جیغ تا خدا من خیلی به داستان علاقه داشتم اولش کانالو عوض کردم چندتا کانال عوض کردم دیدم چیز خاصی نداره برگشتم عقب گفتم بزار ببینم این دوتا خانوم چی دارن میگن حقیقتش وقتی که دیدمشون خیلی حسودیم شد چون دوتا خانم محجبه و چادری بودن ....... وقتی اونارو دیدم کلا انگار دیدم عوض شد دیدم یه جورایی انگار خوشم از حجاب میاد ولی کلا یه حس عجیبی بهم دست داد گفتم یاخدا چم شده ولی بیخیالی گفتمو داشتم به حرفاشون گوش میدادم پیشم خودم خیلی حرفاشون دلنشین بود من اون روز برنامه رو تا اخردیدم خیلی خوشم اومد از برنامش والانم خیلی خیلی ازشون بابت اون برنامه تشکر میکنم چون میشه گفت یه جورایی از تو لجن وکثیفیا نجاتم داد . من هر روز این برنامه رو نگاه میکردم ،منم واقعا میخواستم عوض شم دوس داشتم برگردم عقب همون نازنین شم ،خیلی بهتراز اون ، واقعا میشه گفت اون داستانا و اون برنامه از لاک جیغ تا خدا بود که منو یه پس کله ای زد😂 اوایل یکم برام سخت بود که اونی که میخوام باشم اولین حرکتم این بود که چادرمو سر کنم من به حضرت فاطمه قول دادم که دیگه چادرمو از سرم در نیارم دومین حرکتم نماز خوندن بود که بعدش قران شروع شدو جالب این جاست خداروشکر اوایل ماه رمضون شروع شد تحولم. واقعا شبای قدر بهترین شب بود برا من برا منی که میخواستم عوض شم. 🙁 @Clad_girls
👆👆👆 من کارم به جایی رسیدی بود که می خواستم از شوهرم جداشم هر وقت پیش امیر یاهمون دوستم حرف از طلاق میزدم خیلی خوشحال میشد به جای نصیحت کردناش بد شوهرمو پیشم میگفت بدونه اینکه شناختی از اون داشته باشه میگفت که خیلی دوسم داره عاشقمه چند بار مثلا می خواست بهم ثابت کنه منم دوسش داشتم هنوزم دارم و واقعا خیلی بهش وابسته شدم تواین مدت چندبار خواستم رابطمو باهاش بهم بزنم ولی متاسفانه طوری باهام حرف میزد که توانی برای جدا شدن نداشتم ولی دیشب یه وویس از استاد پوراحمد گوش دادم واقعا خیلی روم تاثیر گذاشت ولی واقعا یه تشکر هم بابت مدیر گروه دختران چادری بدهکارم واقعا پستاش خیلی تکون دهنده هستن من وقتی که وویس استاد پور احمدی رو گوش دادم زنگ زدم به امیر و گفتم ما دیگه نمی تونیم باهم باشیم من بهش قول داده بودم که هیچ وقت ولش نکنم بعد از اون دیگه جوابشو ندادم خیلی التماس کرد ولی بی فایده بود هرچند خیلی برام سخت بود. دیشب برام اس دادو گفت: ‏نازنینننننن تروخدا اینکارو باهام نکن بخدا تو این چند روز داغون شدم با رفتن چیزی درس نمیشه بخدا بارفتنت نابود میشم نکن نازنین تروخدا ‏مگه قول ندادی همیشه پیشم بمونی پ چرا داری میری هر دقیقه زنگ میرد گفتم فراموشم کن خیلی سخته خیلی چون خیلی بهش وابسته شدم تروخدا برام دعا کنید بتونم طاقت بیارم و دیگه همچین اشتباهی نکنم ترو خدا هرکی این پیامو دید حتما برام دعاکنه خیلی سخته خیلی😔😔 ✉️ پیام به این بلندیه ایشونو گذاشتم شاید خیلی از شماها اول این راه باشین و تجربه ایشون بتونه یه تلنگر باشه براتون‼️ در روایات هم زیاد داریم که همنشین بد خیلی تأثیر داره !!کاش همون اول که وارد گروه شده بودین ترک میکردین.کاش اوایل که میدیدین که رفتارش داره روی شما اثر میذاره ترکش کرده بودین کاش قبل از آشنایی و دوستی با اون آقا پسر ترکش کرده بودین.کاش لااقل بعد از ازدواج ترک رابطه میکردین ،اون آقا هم گناهی نکرده که شما بهشون جواب مثبت دادین!!! اما✋ماهی رو هر وقت از آب بگیرین تازه است،چه خوب شد قبلا از اینکه تن به رابطه ای ندادین متوجه شدین ،چه خوب شد مثل خیلی از موارد قبل از اینکه تهدید بشین و کار به جاهای بدتر بکشه متوجه شدین و چه خوب شد و..... خلاصه اینکه تمام راه های ارتباطی با جنس مخالف بسته لطفا و راه های ارتباطی به سمت خدا به صورت بزرگراه و آزاد راه باز باز باشه😉سعی کنید از این شب های زیارتی امام رضا (علیه السلام) نهایت استفاده رو بکنید و با توکل به خدا و توسل به ائمه دور گناه رو خط بکشین ! ان شاءالله که موفق باشید ما هم دعاتون میکنیم و محتاج دعاییم🙂 @Chat_tory
سلام دوستان 🌸 پیامی از طرف یکی از مخاطبین کانال ارسال شده برامون ولی چون پایان خیلی تلخی داره برای انتشارش کمی دو دل هستیم 😔 اجازه بدین کمی بررسی کنیم پیام رو و متاسفانه قسمت هایی از اون رو حذف کنیم و بعد ان شاالله به کانال ارسال میشه .... 🌸🌸🌸🌸🌸 ✍ بر روی خرابه هایِ خاطرات تلخ شما ؛ پلی میسازیم ب نام ؛برای رسیدن به های از دست رفته 💚 ارسال تجربیات و خاطرات شما خانمها: @clad_girls14 آقایان: @keyvann
👇👇👇👇👇
😔😔 من یک دختر از یک خانواده مذهبی بودم و قاعدتا ازدواجم هم با یک خانواده و فرد مذهبی .... زمانی که من ازدواج کردم خیلی شبکه های اجتماعی مثل الان فعال نبود.تلگرام هم نبود ... ماهم زندگی خوبی داشتیم.... تا اینکه به شوهرم یه موقعیت کاری پیشنهاد شد تو یه شهر دیگه.... و شوهرم تقریبا هفته دو سه روز فقط خونه بود .... و همون دو سه روز هم باز کامل بیرون بود و سرکار و فقط شبا برای خواب میومد خونه .... و مکالمات بین منو همسرم بیشتر از چند تا جمله نمیشد ! چون اون اصلا توانایی حرف زدن نداشت از شدت خستگی و اصلاااا منو نمیدید😢 هربار که برای کار میرفت شهرستان چون از لحاظ عاطفی و فیزیکی شدیدا بهش وابسته بودم ؛ خیلی برام سخت بود تحمل دوریش 😔 روزی چندبار بهش زنگ میزدم ولی هربار یا جواب نداده قطع میکرد یا جواب میداد و میگفت زنگ نزن دستم بنده....😠 بارها و بارها براش پیام های عاشقانه اسمس میکردم و براش مینوشتم که چقد دوسش دارم و دلم براش تنگ شده ولی دریغ از یک خط جوابی که برام بفرسته 😔 اوایل خیلیییی اذیت شدم ولی ب مرور فهمیدم اذیت شدن های من چیزی از حجم کار شوهرم کم نمیکنه😔 یه روز اتفاقی تو یه ارایشگاه یکی از دوستای دوران دبیرستانم رو دیدم ک اتفاقا اونم ی دختر مذهبی و چادری بود ... بهم پیشنهاد داد وارد یه گروه فرهنگی تو واتس آپ بشم ... منم که بیکاری و تنهایی حسابی اذیتم کرده بود قبول کردم مخصوصا اینکه به دوستم و کارهاش اعتماد کامل داشتم.... خلاصه من وارد اون گروه شدم و فهمیدم فعالیت های اون گروه اینطوری هست که هرکی برحسب توانایی و تحصیلات خودش باید عضو یه شاخه میشد ... شاخه حجاب و شبهات و سیاسی و ازینجور چیزا.... اون دوستم خودش تو شاخه شبهات بود و من ب خواست خودم وارد گروه حجاب و عفاف شدم..‌ ولی اون دوستم تو اون گروه نبود من بودم و حدود سی نفر ادم غریبه ... غریبه و مذهبی ....! دختر و پسر باهم .... تا یه مدت واقعا کار فرهنگی بود تا اینکه درکنار اون گروه مختلط یه گروه دورهمی فقط برای دخترا ایجاد شد.... و بدبختی من هم با عضویت تو همون گروه شروع شد... اونجا بود ک فهمیدم دخترای مجرد گروه دارن یکی یکی عاشق پسرای مجرد گروه میشن ! 😕 و این وسط فقط من بودم که ... ! تمام فکر و ذکرم شده بود اینکه ی جوری خودمو ب اونا نزدیک کنم... من اون زمان دوتا پسر دوقلو یکساله داشتم ولی اصلا حوصله بازی کردن با اونارو نداشتم و چون شهرمون هم ی شهر کوچیک بود خیلی جای خاصی برای تفریح و سرگرمی خارج از خونه نداشتیم سرتون رو درد نیارم.... اوضاع طوری بود که اگه خودمون مجرد نشون میدادم بهتر بود ! چون تا اون زمان هم چیزی از وضعیت تاهل خودم و اینکه دوتا بچه دوقلو دارم تو گروه نگفته بودم... و بلاخره عشق دخترای مجرد گروه ب پسرا ب من هم سرایت کرد... و کم کم پای احسان به زندگی من و پی وی من تو واتس اپ باز شد .... احسانی که تنها مرد متاهل گروه بود !!! 👇👇👇👇
اوایل تمام چت های تو خصوصی فقط حرفای کاری بود... کم کم شکل و نوع استیکرها... تشکر و ذوق کردنا عوض شد .... . . (⛔️حذف شده توسط ادمین کانال ... ⛔️) . . من ب احسان وابسته شده بودم و خودش هم داشت اینو میفهمید ولی سعی میکرد ب روی خودش نیاره.... ولی من دیگه نمیتونستم مخفی کنم وابستگی و علاقمو ب احسان... و یه روز اینو بهش گفتم و احسان گفت خیلی وقته میدونه و اونم ..... ! هم از خوشحالی داشتم بال درمیاوردم و هم از غصه مجید(همسرم) داشتم دق میکردم😔 قبلا برای خونه اومدن مجید لحظه شماری میکردم... ولی بعد اومدن احسان وقتایی ک مجید خونه بود برای رفتنش لحظه شماری میکردم.... 😔 تا اینکه یک روز احسان پیشنهاد داد که همدیگرو ببینیم.... شهرما جای کوچیکی بود و نمیشد تو یه پارک یا مکان عمومی قرار گذاشت .... نمیدونم شیطون تا کجا ب وجود من نفوذ پیدا کرده بود که احسان رو در نبود مجید به خونه دعوت کردم😔 ولی دوقلوهام ...! به بهونه خرید بردمشون پیش مادرم ... ب هیچی فکر نمیکردم جز دیدن احسان ... بلاخره رسید اون لحظه ... و من درکمال تعجب قبل رسیدن احسان داشتم به این فکر میکردم که چه لباسی بپوشم ؟!!! و ذهن من تا خیلییییی جاها پیش رفته بود کنار احسان .... و چون یه زن متاهل بودم ترس یه دختر مجرد رو نداشتم !!!!!!!! 😔 باورم نمیشد این من بودم که به اینجا رسیده بودم که حتی .... (⛔️ حذف شده توسط ادمین کانال ⛔️).... . . مجید ده صبح راه افتاده بود که بره شهرستان... همه فکرم پیشش بود ... با صدای زنگ ایفن تمام تنم یخ کرد ... با لرز و ترس رفتم درو باز کردم .... برگشتم سمت آینه تا خودمو مرتب کنم😞 اما چیزی که جلوی اینه دیدم ترس و لرزم رو صد برابر کرد... مجید گوشی موبایلش رو جا گذاشته و من میدونستم که بدون گوشیش محاله که بتونه ب کاراش برسه.... و حتما درحال برگشت به خونس ... بله برگشت... احسان اومده بود تو .... منو ک با اون ظاهر دید کلییی شوکه شد و البته ذوق کرد ... (⛔️ حذف شده توسط ادمین کانال ⛔️).... . . درو پشت سرش بست ... اما ... 😔 چند ثانیه بیشتر طول نکشید ک در با کلید باز شد و .‌‌‌‌.... بله .. مجید ... 😔 . . (⛔️ حذف شده توسط ادمین کانال ⛔️).... . . ببخشید دیگه توانایی نوشتن بقیش رو ندارم... فقط اینو بدونید که همه چیی همونجاااا تموم شد ....😔 مجید احسان رو دیده بود که اومده بود تو ساختمون... ولی پیش خودش فکر کرده بود که مهمون واحدهای دیگه هست (یعنی اینم متوجه شده بود که چند لحظه س وارد خونه خودش شده بوده) برای همین خیالش از بعضی جهات راحت شده بود .. !!! اما اینها چیزی از تقصیر و گناه من کم نمیکرد.... بزرگواری مجید ؛ احسان رو نجات داد ... البته خیلی هم راحت نبود .... اما من .... الان هشت سال هست که دارم بدون دوقلوهام زندگی میکنم 😔 بدون مجید و بدون احسان ! من خیلی سعی کردم مجید رو قانع کنم که نبودن هاش و بی محبتی ها و کم محلی هاش منو ب این راه کشوند ... قبول کرد تا حدودی .... اما تغییری تو تصمیمش ایجاد نکرد.... مجید گفت بخاطر خطاهای خودش از حق خودش میگذره ولی گفت درباره تربیت بچه هاش نمیتونه ریسک کنه !!!!! ........... چند روز پیش که این کانال شما رو دیدم و خاطرات تلخ زندگیم برام مرور شده خیلیییی دو دل بودم تو نوشتنش .... و واقعا هم اذیت شدم ولی گفتم شاید سرنوشت تلخ من عبرتی بشه برای کسایی که ازین روابط مجازی و بی سر و ته که اخر همشون چیزی جز هوس نیست دنبال خوشبختین 😔 اگر کسی رو با حرفام اذیت کردم معذرت میخوام😔 ولی از تک تک تون میخوام برای نرم شدن دل مجید دعا کنید که خونواده چهارنفری ما دوباره دورهم جمع بشه😔
✍پاسخ ما به این پیام به زودی به کانال ارسال میشود ... 🙏
💐 امام رضا علیه‌السلام : "زنان بنی‌اسرائیل به بی‌عفتی افتادند، فقط بخاطر کم‌توجهیِ شوهرانشان ... » 👆👆 📚مکارم الاخلاق/ص۸۰ 💖 @Clad_girls