⛔ هوس/online ⛔
دوستان تجربیاتتون رو با دوستتون شریک بشین:👇 @banoo_montazer313 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #پاسخ_شما👇 سلام، نماز روز
✅ #پاسخ_ما👇👇
دوست عزیزم بهترین پیشنهاد اینه که سعی کنی نمازتو اول وقت موقع اذان بخونی!!خیلی خوب و تجربه شده است.پبشنهاد دوستمون برای مسجد خیلی خوبه!
با وضو باشی در طول روز،شیطانو دور میکنی از خودت
رابطه تو با خدا قوی تر کنی مثلا قرآن رو با ترجمه بخونی .خود قرآن یه ارامش خاصی داره
و نماز شب!!معجزه میکنه دوای خیلی از دردهاست!حتی در حد اینکه فقط بشینی روی سجاده و با خدا حرف بزنی😍
@Clad_girls
⛔ هوس/online ⛔
⚛ #راه_کار_ها: ✅هرچه سریعتر گروه های مختلط رو ترک کنید🏃🏃 بهانه هم نیارین😡ما فرق داریم و اینا مومن ه
✉️ #ارسالی_شما👇👇
من یه دختر ۱۷ سالم
تقریبا یه هفته بود که بایه پسری آشنا شدم
از اول اینکه پیامشو میخواستم جواب بدم دلم میلرزید که نکنه گناه داشته باشه اخرش استخاره کردم جوابش خوب اومد
باهاش موندم وابستش شدم وابستم شد
هر شب باهش چت کردم کمبود عاطفی منو پر میکرد
تا اینکه امروز سحر که تلویزیون حرم حضرت معصومه رو نشون داد دلم گرفت
شروع به گریه کردن کردم متن های کانالتونم که در باره قطع کردن روابط بود رو تا ثیر گزاشته بود قبل از اون از لحاظ معنوی قوی تر بودم اما انگار داشتم سست میدم مثلا نماز شب میخوندم اما از وقی این آقا اومده بود دیگه نمیتونستم باید باهاش چت میکرم
ناراحت بودم از اینکه مادرم حضرت زهرا میفهمه ناراحت بودم از اینکه امام زمانم میفهمه خلاصه بعد از نماز صبح بلاکش کردم
خیییلی دلم گرفته
دلش بد جوری شکسته الان دل شکستن گناه نیس؟
من فقط به خاطر امام زمانم و حضرت زهرا این کارو کردم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#پاسخ_ما
سلام دوست عزیزم❤️
اول عذرخواهی که پیامتون رو دیر پاسخ دادم .حجم پیاما هام واقعا بالاست🙏🌷
خواهر خوبم .دوستان توجه کنید اون بار اولی که آدم خیلی دست و دلش میلرزه خیلی مهمه!!که اون بار اول از بین نره!که اون حیا از بین نره!که عادی نشه برامون ارتباط ناسالم!!
عزیزم استخاره برای کارای حرام جایی نداره!!😳
حصرت معصومه (علیها السلام)دوستت داشته که دلتو خریده.اونم توی این ماه!!!تلنگر خوردی و ماهم وسیله بودیم!!
دل شکستن گناهش بیشتر این رابطه حرام نیست!!
خودمون رو گول نزنیم که قصد ازدواج هست!!اگه حرفی داره که منطقیه قصد ازدواجه با خانواده تشریف بیارن خواستگاری نه رابطه ی مجازی!!!!!
اینا حرامه!!اینا ادمو از خدا دور میکنه!!دور شدن از خدا باعث میشه که نمازمون عقب بیوفته!قضا بشه و....
ادامه رابطه ی کار اشتباهی هست مطلقا ،مطمئن باش
طرف این سرِ ایرانه.اون یکی اون طرفه صبح تا شب تو چت و تلفنی ارتباط دارن بعد میگه قصدمون ازدواجه !!بابا جمع کنید بساطو ،به خودتون بیاین،نود درصد پدر و مادرا قبول نمیکنن این ازدواج هارو خودتون بهتر میدونید.اکثرین این رابطه ها به ازدواجم ختم بشه هم مشکلات زیادی داره چون هرگز اعتماد بین طرفین به وجود نمیاد!!
مراقب باشیم!!
قبل از اینکه دیر بشه به خودمون بیایم!!
@chat_tory
@Clad_girls
May 11
📢📢
سلام
باز اومدیم😉
ببخشید مدتی کم کار شدیم
قراره برنامه های ویژه داشته باشیم
منتظر باشید.....
دوستان خوبم😍
خاطره چادری شدن شما
یا تجربه ترک رابطه های مجازی شما
یا تجربه آشتی شما با خدا
یا.....
میتونه به بقیه دوستانتون هم کمک کنه تا از تجربه های شما استفاده کنن☝️
منتظر پیام هاتون هستیم😊
🆔 @clad_girls14
💌 #ارسالی_شما👇👇👇
سلام من یه دخترم،دختری متاهل😔قبل از ازدواجم با پسری مجازی ارتباط داشتم
برخلاف میل خودم یجورایی مجبور به ازدواج باکسی شدم که بهش علاقه نداشتم،همین موضوع باعث شد نتونم از اون پسری که مجازی باهاش دوس بودم جداشم
الان دوساله با پسره ارتباط دارم،،،بااین شرایط که متاهلم هستم
متاسفانه بخاطر وجود اون پسر تو زندگیم نتونستم به همسرم علاقمند بشم.عذاب وجدان تمام این مدت توی دل من بود ولی چون عشق اون پسر تووجودم ریشه دوونده بود نمیتونستم قیدشو بزنم
تااینکه روزی به یه پستی از کانال دختران چادری برخوردم که نوشته بودید از دوستی های مجازی و عواقب مخربش ،برای دخترپسرایی که گرفتار اینجور روابط شدن یاحتی متاهلایی مثل من😔
بالاخره هرطوری بود دلمو زدم به دریا😖
امشب اولین شبیه که با محمد(دوست مجازیم)کات کردم
زیر اون پست نوشته بودید منتظر پیاممون هستید .خواستم بهتون اطلاع بدم که کانال واقعا عالیه و اون پست شما تلنگری شد تا تکون بخورمو رابطه اشتباهمو تموم کنم
فقط نمیدونم دووم میارم یانه😔میتونم بدون محمد زنده باشم یانه
دعام کنید دعام کنید بتونم دورشو خط بکشمو سمتش برنگردم
آخه امروز بخاطراینکه گفتم ازهم جداشیم خیلی دلخور شد براهمین حال من خرابه
دعام کنید
تورو خدا دعام کنید خلاصی ازاین رابطه هم برای من آسون باشه هم برای اون😔🙏
🆔 @Clad_girls
💌 #سلام_خواهر_خوبم😍
اول از همه ی دوستان کانال خواهش میکنم دعا کنند برای همه ی این دوستانی که اراده کردن ترک گناه کنند،تصمیم گرفتن برای حجاب ،ترک نگاه به نامحرم و مقوله مهم ترک رابطه مجازی🙁
#خواهر_خوبم فقط یک چیز بگم
شما بهترین کار رو برای آینده خودتون،همسرتون و اون آقا انجام دادین!!!
ادامه این رابطه جز گناه برای هردوطرف و یک عذاب وجدان همیشگی چیز دیگه ای برای اونایی که تجربه کردن باقی نگذاشته.
اسم اینا عشق نیس وسوسه شیطون هست.همین✋
✴️احسنت به اراده قوی تون و ان شاءالله ثابت قدم باشین
⚛من سوال شما رو به کارشناس محترم منتقل کردم و پاسخی هم از ایشون براتون گرفتم
ضمن آررزوی توفیقات روز افزون برای استاد پوراحمد صوت ایشون رو گوش کنید لطفا🎧
http://eitaa.com/joinchat/3779723272C22d0624772
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
4_5918123625721889206.ogg
1.08M
🎙پاسخ استاد پوراحمد
📲 #دوستی_های_مجازی
🆔 @Clad_girls
هدایت شده از 🌸 دختــران چــادری 🌸
بیاین همه به حضرت مادر قول بدیم....🙏
قول بدیم که
دور ارتباط با نامحرم رو خط بکشیم...
همه ی عشقمون رو
برای همسرمون نگه داریم💘
⇜ همین لحظه قول بده....☺️
🆔 @Clad_girls ⬅️: join
⛔ هوس/online ⛔
💌 #ارسالی_شما👇👇👇 سلام من یه دخترم،دختری متاهل😔قبل از ازدواجم با پسری مجازی ارتباط داشتم برخلاف میل
منتظر نظرات شما دوستان عزیز هم هستیم😊
.....
✉️ #ارسالی_شما👇👇
عــااالی و تشڪـ🌷ـر از شما
☁️✨☁️✨☁️
سلام
تقریبا ۱۵سالم بود که وارد فضای مجازی شدم اولش خیلی به خودم اطمینان داشتم که کار خطایی نمیکنم دختر آنچنان مذهبی نبودم ولی واسه خودم خط قرمز هایی داشتم
تا اینکه یه روز به واسطه یکی از دوستام وارد یه گروه مختلط شدم از اون روز به بعد کم کم عادت کردم به این گروه و ارتباط با نامحرم داشتن دیگه یه چیز عادی شده بود برام
تا اینکه با یه پسری آشنا شدم و بهم پیشنهاد دوستی داد منم اولین بارم بود وسوسه شدم اولش قبول نکردم ولی اسرار کرد منم قبول کردم و فکر میکردم اونم مث من صادقه و قصدش چیز بدی نیست منم بهش وابسته شده بودم
دیگه اون دختر قبلی نبودم موهامو بیرون میریختم
آرایش ،لباسای.... خلاصه تا اینکه یه روز گفت که دیگه میخواد تمومش کنه و رابطه ما خیلی جدی نیست من از اون موقع افسردگی گرفته بودم همش تو خودم بودم دیگه شاد نبودم .از اون به بعد دیگه هرکی پیشنهاد میداد قبول میکردم و بعد یه مدت ولش میکردم برام مهم نبود دوسم داره و اذیت میشه یا نه این برام یه چیز خیلی عادی شده بود دیگه که هر چند روز با یه نفر ولی در حد تلفنی ن اینکه قرار و این چیزا
ولی نمازام سر جاش بود روزه اعتقاداتام اما کمرنگ شده بودن
از اونجایی که تو یه خانواده مذهبی هم بزرگ شده بودم هر روز واسه وضعم تو خونه دعوا داشتیم
به یه جایی رسیده بودم که خودمم از وضع خوم خسته شده بودم.به پوچی ،به هیچی،به اینکه این همه راه اومدم و چیزی گیرم نیومد چیزی که خوشحالم کنه یا اینکه بدرد بخور باشه چیزی جز یه روح خسته و افسرده که هر لحظه به فکر خود کشی بود گیرم نیومده بود .تا اینکه یه روز تو تلویزیون روضه امام حسینو میخوندن
دلم گرفته بود صداش زدم گفتم من میخوام خوب شم میخوام اونی باشم که تو میخوای ولی اراده ندارم تو کمکم کن تو دستمو بگیر اونشب خیلی گریه کردم که نمیدونم چه مدت بعدش شهید حججی شهید شدن اونروز من دگرگون شدم به خودم به داداش محسن قول دادم چادری بشم و بهش گفتم یه کاری بکن واسه یکی دوروز نباشه
که الحمدالله روز به روز بیشتر عاشق چادرم شدم و من این روزای خوبمو ممنون دادش محسن و تموم شهدای مدافع حرمم
این روزا که سالروز شهادت شهید حججی هستش یجورایی تولد یه سالگی منم هست ❤️
http://eitaa.com/joinchat/3779723272C22d0624772
💌 #ارسالی_شما👇👇
✴️ یه کم بلنده توی چندتا پست قرار میدم...
📨سلام...
من نازنین هستم یه دختری که تو یه خانواده نسبتا مذهبی زندگی میکنه
داستان من از اونجایی شروع میشه که به مهمونی دوستانه دعوت میشیم یه شب یکی از اقوامای دورما زنگ میزنن که امشب خونه ما دعوتین بابام گفتن چشم حتما وبه اون مهمونی رفتیم ،من اون موقع دختری بودم چادری ،اهل نماز وروزه، بسیجی،درکل میشه گفت مذهبی بودم.......
اون شب که به مهمونی دعوت شدیم رفتیم اونجا من اونجا با دخترشون اشناشدم اسم دختره فاطمه بود اون شب خیلی باهم حرف زدیم و خندیدم ولی باز زیاد بهم خوش نگذشت چون زیاد راحت نبودم ولی درکل بدم نبود
فاطمه اون شب شماره موبایل منو خواست من رو دوتا چیز خیلی حساس بودم یکی شمارم یکی عکسم ولی دیدم به ظاهر دختر خوبی به نظر میاد منم گفتم اشکال نداره دختره شماره مو میدم باهم اشنا میشیم من شمارمو دادم و خدافظی کردیم واومدیم خونه.
داشتم لباس عوض میکردم دیدم از تلگرام چند تا پی ام از طرف فاطمه برام اومده باز کردم پیامو دیدم نوشته سلام چطوری خوبی ،منم گفتم مرسی تو چطوری خلاصه یکم احوال پرسی کرد منم احوال پرسی کردم ،من اون موقع تازه تلگرام نصب کرده بودم زیاد سردرنمیاوردم زیادم با دنیای مجازی جورنبودم بیشتر کتاب میخوندم وبا دوستای بسیجیم مینشستیم و صحبت میکردیم خب داشتم میگفتم فاطمه پی ام داد گفت که گروه داری؟ گفتم نه حقیقتش من زیاد با مجازی جور نیستم . گفتن من لینک میدم حالا تو بیا ضرر نداره خوشت نیومد لفت بده من اون موقع ۱۴،۱۵سال سن داشتم فاطمه از من بزرگ تر بود اون ۱۸،۱۹سال سن داشت ،من به فاطمه گفتم که ببخشید میشه بگید لینک چیه لفت چیه🙁 تازه اومده بودم مجازی چیز بیش نمی دونستم گفت که ازطریق لینک میتونی بیای گروه لفت هم هرموقع دوست داشتی میتونی گروهو ترک کنی منم گفتم باشه گفت اگه بلد نیستی خودم عضوت کنم گفتم حقیقتش بلد نیستم خودت عضوم کن ،اون شب منو دعوت داد تو یه گروه ۳۰۰نفر عضو داشت گروه مختلط بود دخترو پسر قاتی😱
اولش یکم مخالفت کردم خوشم نمیومد از همچین جایی گفتم فاطمه میشه بگید چجوری لفت بدم فاطمه گفت که چرا میخوای لفت بدی حالا یکم دیگه بمون اگه خوشت نیومد اون موقع لفت بده فاطمه تو گروه منو صدا میزد و هی بامن چت میکرد که منم کشوند وسط چت کردن من عادت نداشتم شبا دیر بخوابم یعنی خانواده م کلا اینجوری بودن ولی برعکس هرشب من اون شب تا ساعت ۳،۴بیداربودم وچت میکردم تو گروه ،من اونجا موندگار شدم تا چند ماه تو اون گروه بودم دیگه داشتم وابسته میشدم کارم کلاشده بود گوشی درس و مشق وهمه رو کنار گذاشتم رابطه منو فاطمه هی بیشتر میشد هر روز چت هر روز زنگ باهم میرفتیم بیرون،و....
فاطمه اوایلش فک میکردم دختر خوبیه ولی از رو ظاهر بود فقط البته ناگفته نمونه اینا فقط اون شب اول اینحوری درموردش فک میکردم ولی کم کم دیدم انگار یه جورایی رفتار میکنه طرز لباس پوشیدنش به من نمیخوره ولی
یه روز فاطمه زنگ زد به من گفت که بیا بریم بیرون گفتم باش اگه مامانم اجازه داد میام ،من هرجوری شد مامانمو راضی کردم ورفتیم قرار ما این بود که کنارایستگاه همو ببینیم چون خونه من تا اونا یکم دور بود اون روز رفتم همو دیدیم روبوسی کردیم و گفت بیا بریم پاساژ میخوام لباس بگیرم .حقیقتش وقتی فاطمه رو دیدم با اون قیافه خیلی تعجب کردم بابا این کجا من کجا ،فاطمه یه مانتو تنگ ،بایه شال که نصف بیشتر موهاش پیدا بود با یه ساپورت عینک دودی هم زده بود یه جورایی از این دختر .......شده بود
اون روزم بعداز کلی خرید وگشتن با پایان رسید البته یکم هوا تاریک شده بود مامانم یکم باهام بحث کرد که چرا دیر اومدی منم معذرت خواهی کردم و گفتم فاطمه می خواست لباس بگیره یکم دیر شد وقتی اومدم خونه زود لباس عوض کردم وشام خوردم و باز گوشی رو برداشتم کل زندگیم شده بود گوشی طوری که وقتی که مهمونم برامون میومد من گوشیم دستم بود ،مامانم و دوستام میگفتن نازنین خیلی عوض شدی معلومه داری چیکار میکنی ، من از همه لحاظ عوض شده بودم طوری که چادر پوشیدنم جوری شد که هر وقت دوس داشتم سرم میکردم قران خوندنو کامل گذاشتم کنار نمازم گاهی وقتا میخوندم اونم از ترس پدرو مادرم چون سادات بودیم بابام تآکیدش رو نماز خیلی زیاد بود منم بیشتر وقتا بهونه میاوردم یا همش منت میزاشتم اون واسه نمازی که همیشه اخروقت خونده میشد تازه بیشتر وقتاهم کلا فراموش میشد واقعا نازنینی که اون موقع بودم دیگه نبودم کلا عوض شده بودم از همه لحاظ مسجد و بسیج رو کلا کنار گذاشته بودم فقط گوشی
خوانوادم تا چند هفته گوشیمو ازم گرفتن ولی اینقد شلوغ میکردم و جنگ و دعوا تو خونه راه مینداختم که بابام تعجب میکرد میگفت این چش شده هر جور شد گوشیمو گرفتم ازش .
یه سالی از دوستی منو فاطمه میگذشت که به یکی از خاستگارام جواب مثبت دادم البته من ندادم بابام داد 😕😒
#ادامه_داره🙁👇👇