زیر چتر شهدا 🌹 🌱
#معرفی_شهید
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش علیرضا هست🥰✋
*سرداری که همچون اربابش به شهادت رسید*🕊️
*شهید علیرضا ماهینی*🌹
تاریخ تولد: ۱ / ۱ / ۱۳۳۵
تاریخ شهادت: ۲۳ / ۱۱ / ۱۳۶۰
محل تولد: بوشهر
محل شهادت: چزابه
🌹فرمانده جنگ های نامنظم، *که شهید چمران به خاطر شجاعتش لقب مالک اشتر را به او داده بود.*🌷 همرزمش میگوید← علیرضا را بیشتر طرف سنگر تدارکات می دیدیم،🌷 *آتش دشمن مثل بارون می آمد*💥. در همین حین ماشین نهار بچه ها را آورده بود.🥖 بچه ها سریع آمدند و غذاها را پایین آوردند. *ناگهان خمپاره 60 آمد💥 و ۸ تا از بچه ها مجروح شدند*🥀 و تنها بنده از میان آنها سالم ماندم🌷. با کمک علیرضا و سایرین، مجروحین را با ماشین به عقب فرستادیم.🥀 با این اتفاق،علیرضا گفت «همگی به سنگرهایتان بروید دشمن با تسلطی که دارد ما را می زند»🥀🖤 *نهار پر از تیر و ترکش را آوردند🥀* همگی به سنگرها رفتیم. علیرضا خودش نهار را از سنگر ما شروع کرد به تقسیم کردن. *نهارمان را داخل نصف نانی ریخته بودند و مثل ساندویج پیچیده🥖 و به دست ما داد* و گفت: «مراقب باشید و از سنگر بیرون نیایید». *شاید حدود یک متر تا یک متر و نیم که از سنگر ما جدا شد،🥀 خمپاره ۱۲۰ فرود آمد و به علیرضا خورد*💥🖤 و سرانجام او *با خمپاره به سرش همچون اربابش ابا عبدالله الحسین (ع)*🖤شربت شهادت را نوشید🕊️🕋
*سردار شهید علیرضا ماهینی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
با شهدا که مانوس بشی احساس میکنی مدیونشون هستی و تلاش میکنی کاری کنی که اونها ازت خوشحال بشن بعد دو جرقه در ذهنت میزنه اولی تا صدای اذان رو میشنوی نماز اول وقت بخونی دومی گوشم رو بدم به فرمایشات رهبرم هرچی گفت گوش کنم بعد که هر دو حس رو پیاده کردی و عمل کردی لبخند شهدا رو پیش چشمت حس میکنی بهت میگن ما این دو چیز رو داشتیم خدا گل چینمون کرد 😊
سلام برسردارن ولایت..سلام بردلهایی که تکه تکه شد فقط به عشق امام..
سلام ای روزنه های رسیدن به خدا ای لاله های درخون غلطیده ...
این شتاب به سوی شهادت رااز چه کسی فراگرفتید؟؟شاگرد چه استادی بودید؟؟؟
درچه کلاسی درس خواندید؟؟این چه سوالی است که می پرسم هرکه درکلاس کرببلا
درس بخواند واستادش حسین باشداگردرس شهادت رافرانگیرد..بایدتعجب کرد..
🔶شهدای عزیز! حال که پای جسممان بسته است، با پای دل به زیارتتان می آییم👇👇👇👇
متن اصلی زيارت شهدا
اَلسَّلامُ عَلي رَسوُلِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي نَبِي اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ؛ اَلسَّلامُ عَلي اَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرين اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ اَيُّهَا الشُّهَدآءُ الْمُؤْمِنُونَ؛ اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ الاْيمانِ وَ التَّوْحيدِ اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللّهِ وَ اَنْصارَ رَسُولِهِ عَلَيْهِ وَ الِهِ السَّلامُ سَلامٌ عَلَيْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّارِ اَشْهَدُ اَنَّ اللّهَ اخْتارَکُمْ لِدينِهِ وَ اصْطَفاکُمْ لِرَسُولِهِ؛ وَاَشْهَدُ اَنَّکُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِي اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ ذَبَبْتُمْ عَنْ دينِ اللّهِ وَ عَنْ نَبِيِّهِ؛ وَ جُدْتُمْ بِاَنْفُسِکُمْ دُونَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّکُم قُتِلْتُمْ عَلي مِنْهاجِ رَسُولِ اللّهِ؛ فَجَزاکُمُ اللّهُ عَنْ نَبِيِّهِ وَعَنِ الاِْسْلامِ وَ اَهْلِهِ اَفْضَلَ الْجَزآءِ وَ عَرَّفَنا وُجُوهَکُمْ في مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَ مَوْضِعِ اِکْرامِهِ مَعَ النَّبِيّينَ وَ الصِّدّيقينَ وَ الشُّهَدآءِ وَ الصّالِحينَ وَ حَسُنَ اُولَّئِکَ رَفيقاً اَشْهَدُ اَنَّکُمْ حِزْبُ اللّهِ وَاَنَّ مَنْ حارَبَکُمْ فَقَدْ حارَبَ اللّهَ وَ اَنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ الْفائِزينَ الَّذينَ هُمْ اَحْيآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَعَلي مَنْ قَتَلَکُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ الْمَلاَّئِکَةِ و َالنّاسِ اَجْمَعينَ اَتَيْتُکُمْ يا اَهْلَ التَّوْحيدِ زائِراً وَبِحَقِّکُمْ عارِفاً وِبِزِيارَتِکُمْ اِلَي اللّهِ مُتَقَرِّباً وَ بِما سَبَقَ مِنْ شَريفِ الاْعْمالِ وَ مَرْضِي الاْفْعالِ عالِماً فَعَلَيْکُمْ سَلامُ اللّهِ وَ رَحْمَتُهُ وَ بَرَکاتُهُ وَ عَلي مَنْ قَتَلَکُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ غَضَبُهُ وَ سَخَطُهُ اَللّهُمَّ انْفَعْني بِزِيارَتِهِمْ وَ ثَبِّتْني عَلي قَصْدِهِمْ وَ تَوَفَّني عَلي ما تَوَفَّيْتَهُمْ عَلَيْهِ وَ اجْمَعْ بَيْني وَ بَيْنَهُم في مُسْتَقَرِّ دارِ رَحْمَتِکَ اَشْهَدُ اَنَّکُمْ لَنا فَرَطٌ وَ نَحْنُ بِکُمْ لاحِقُونَ
وای چه حس خوبیه اول روز به شهدا سلام بدی شما که عضو این کانال هستی شمارو میگم اعضا گرامی فکر میکنی از سلام دادن به شهدا کدوم یک از معصومین بیشتر خوشحال میشن ؟؟؟
من که به ذهنم حضرت زهرا سلام الله علیها میاد می پرسی چرا؟
خُب چون مادر است❤️
✅ مهمون علی اکبر امام حسین (ع) شد...
یکی از بچه ها رو فرستاده بود دنبالم.
وقتی رفتم سنگر فرماندهی بهم گفت:
دوست دارم شعر کبوتر بام امام حسین (ع) رو برام بخونی.
گفتم حاجی قصد دارم این شعر رو برای کسی نخونم،
آخه برای هر کی که خوندم شهید شده.
گفت: حالا که این طور شد حتما باید برام بخونی.
هر چی اصرار کردم که حاجی الان دلم نیست بخونم، زیر بار نرفت.
🔻شروع کردم به خوندن :
🔹دلم میخواد کبوتر بام حسین بشم من
🔸فدای صحن حرم و نام حسین بشم من...
🔹دلم میخواد زخون پیکرم وضو بگیرم
🔸مدال افتخار نوکری از او بگیرم
همین طور که میخوندم حواسم به حاجی بود. حال و هوای دیگه ای داشت. صدای گریهاش پیچید توی سنگر.
🔹دلم میخواد چو لالهای، نشکفته پرپر بشم
🔸شهد شهادت بنوشم مهمان اکبر بشم ...
وقتی گلوله توپ خورد کنارش مهمون علی اکبر امام حسین (ع) شد،
همون طوری که میخواست.
اونقدر پاره پاره که همه بدنش رو جمع کردند تو یه کیسه کوچیک.
🌹شهید حاج احمد کریمی
⬅️ فرمانده گردان حضرت معصومه (س)
📌 منبع کتاب ستارگان درخشان
شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
یه هدیه ماه مبارک رمضان هم امروز بهتون میدم واز همتون التماس دعا دارم 👇👇❤️❤️❤️
❤️اینم قران کامل همراه با صدا و تصویر 👇
http://www.parsquran.com/book/
سلام با خودم فکر کردم چون به ماه رمضان نزدیک هستیم یک هدیه ناب بهتون بدم دیدم چه بهتراز قران صوتی برای شما بفرستم وهر موقع خوندید یاد من حقیر باشید و برای همه دوستان بفرستید
http://www.parsquran.com/book/
التماس دعا
صدای خروس سگ الاغ
شلمچه بودیم!
شیخ اکبر گفت: (( امشب نمیشه کار کرد. می ترسم بچه ها شهید بشن.)) تو تاریکی دور هم ایستاده بودیم و فکر میکردیم که صالح کفت: ((یه فکری!)) همه سرهامون رو بردیم توی هم. حرف صالح که تموم شد زدیم زیر خنده و راه افتادیم. حدود یک متر از بلدوزر ها دور شدیم. رفتیم جایی که پر از آب و باتلاق بود. موشی هم پیدا نمیشد. انگار بیابون ارواح بود. فاصلمون با عراقیا خیلی کم بود اما هیچ سروصدایی نمیومد. دور هم جمع شدیم. شیخ اکبر که فرماندمون بود گفت: ((یک… دو… سه… .)) هنوز حرفش تموم نشده بود که صدای دوازده نفرمون زلزله به پا کرد. هر کسی صدایی از خودش در میاورد. صدای خروس، سگ، بز، الاغ و…
چیزی نگذشته بود که تیربارا و تفنگای عراقیا به کارافتاد. جیغ و دادمون که تموم شد پوتینارو گذاشتیم زیر بغلمون و دویدیم طرف بلدوزرا. ما می دویدیم و عراقیا آتش می ریختند. تا کنار بلدوزرا یه نفس دویدیم. عراقیا اونشب انگار بلدوزرا رو نمیدیدن. تا صبح گلوله هاشون رو تو باتلاق حروم کردن و ما به کِیف و خیال آسوده تا صبح خاکریز زدیم.
💠 خاطرات طنز جبهه😅
_
استاد سرکار گذاشتن بچه ها بود. روزی از یکی از برادران
پرسید: «شما وقتی با دشمن روبه رو می شوید برای آنکه کشته نشوید و توپ و تانک آنها در شما اثر نکند چه
می گویید؟» آن برادر خیلی جدی جواب داد: «البته بیشتر به اخلاص برمی گردد والا خود عبادت به تنهایی دردی را دوا نمی کند.
اولا باید وضو داشته باشی، ثانیا رو به قبله و آهسته به نحوی که کسی نفهمد بگویی: اللهم ارزقنا ترکشة ريزا بدستنا
یا پاینا و لا جای حساسنا برحمتك يا ارحم الراحمین» طوری این کلمات را به عربی ادا کرد که او باورش شد و با خود گفت: «این اگر آیه نباشد حتما حديث است» اما در آخر که کلمات عربی را به فارسی ترجمه کرد، شک کرد و
گفت :«اخوی غریب گیر آورده ای؟»😅
💠خاطرات طنز جبهه😅
شهــادت ...
پایان نیست ؛ آغاز است
تولـدی دیگـر است ،
در جهانی فراتر از آنکہ
عقــل زمینـــی
به ساحت قدس آن راه یابد ...
#پاسدار_مدافع_حرم
#شهـید_علی_عسگری
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا
🌷 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🔸جوان بود
مومن بود
انقلابی بود
نماینده مجلس بود
به جرمِ افشای ذات خبیثِ زهرا رهنورد و #ميرحسين_موسوي (۲۸ سال زود تر از سال ۸۸) توسط منافقین به شهادت رسید.
#شهید_دیالمه
#جوان_مومن_انقلابی
🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹
سیّد همیشه یازهرا(س) میگفت، البته عنایاتی هم نصیب ما میشد: مثلاً دو سه بار اتفاق افتاد که بی پول شدیم، آنچنان توان مالی نداشتیم، یکبار میخواستم دانشگاه بروم اما کرایه نداشتم، 5 تا یک تومانی بیشتر توی جیبم نبود توی جیب ایشان هم پول نبود، وقتی به اتاق دیگر رفتم دیدم اسکناسهای هزاری زیر طاقچهمان است،تعجب کردم، گفتم: آقا ما که یک 5 تومانی هم نداشتیم این هزاریها از کجا آمد، گفت: این لطف آقا امام زمان (عج) است، تا من زنده هستم به کسی نگو.
🌷شهید سیدمجتبی علمدار🌷
راوی: همسر شهید
🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼
یه کار زیبا ❤️
به نقطه قرمز داخل عکس به مدت 15 ثانیه خیره شوید
سپس به دیوار نگاه کنید و تند تند پلک بزنید.....
دوست شهید من
#شهیدابراهیم_هادی
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️
21.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اذان شهیدبافنده درحرم حضرت زینب(س)
ان شاالله قیامت شهدا دستمونو بگیرن دوستان نماز اول وقت یادتون نره
التماس دعا🌹
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
#فرار_از_زندان_داعش #قسمت_12 _حدود یک سال قبل از اسارت در سوریه بودم و خاطرات زیادے داشتم... با ای
#فرار_از_زندان_داعش
#قسمت_13
_اما همین جبهة النصره وقتے از داعش اسیر میگرفت او را به راحتے آزاد نمیڪرد!
اسیر یا مبادله میشد یا ڪشته...
آنها پوست اسیر را مےڪندند تا از او اطلاعات بگیرند!
ڪاری میکردند داعشےاے ڪه صد ڪیلو وزنش بود ، بعد از اسارت و شڪنجه میشد ۴۰ ڪیلو!
آنها میگفتند:شیعه و طرفداران بشار ڪافرند ، اما شما مسلم هستید و جرم تان بدتر است!
این دو گروه دائم برای هم ڪمین میگذاشتند!
یک بار بعد از این ڪه جبهة النصره یڪے از مقامات داعش را ڪشت ، در زندان براے ما شیرینی پخش ڪردند و جشن گرفتند و گفتند ما فلانی را ڪشتیم!
_در زندان سعے میڪردند روے افڪار ما تأثیر بگذارند...
به شدت میخواستند دو نفر از بچه های جیش سورے را جذب خودشان بکنند!
سرانجام یڪے از آنها مبادله شد...
آن دیگری بیست و چهار ساعت با آنها بود و موفق شده بود در دلشان جا باز ڪند!
خبر رسید ڪه او جذب جبهة النصره شده است...
تڪفیرے ها میگفتند:او دیگر از خود ما است!
او دو ماه با آنها همه جا رفت!
بعد از دوماه سوار موتور شد و فرار ڪرد...
پس از فرار به همان فرمانده جبهة النصره ڪه درصدد جذب او بود زنگ میزند و میگوید:من بشار اسد را دوست دارم تو خر ڪے هستے!؟
این جمله را عیناً به عربے گفته بود...
این فرارها ڪار را براے ما سخت تر ڪرده بود!
_یک روز ابو ربیر آمد و گفت:بچه ها بیایید از اینجا فرار ڪنیم!
گفتیم:اگر بفهمند چه!؟
اینجا چهل تا نگهبان دارد!
مگر میشود فرار کرد!؟
او گفت:میشود!
_حدود دویست نفر زندانے آنجا بود!
از عراقے پاکستانی دیدم تا اردنی و ترک؛از فرانسه و انگلیس هم بودند! البته این اروپایے ها آنجا براے تڪفیرے ها ڪار میڪردند!
بعد از پیشنهاد ابو ربیر شروع ڪردیم به نقشه ڪشیدن...
این ڪار ۶ ماه طول ڪشید!
_خب،آنها را میبردند بیرون از مقر یک ماهے ازشان در آنجا ڪار میڪشیدند!
به نوعے اعتمادشان را جلب ڪرده بودند...
دیگر چشمانشان را نمیبستند و وقتی مےآمدند توضیح میدادند ڪه ما را از ڪدام مسیر بردند!
مثلاً میگفتند:فلان جا دو ایستگاه پلیس راه دارد یا فلان جا آن کوچه به فلان خیابان منتهے میشود!
ما هم از روے همین گراها نقشه را تنظیم میڪردیم...
بین ما یڪے نقیب بود و یڪے دیگر ڪه در حد سرهنگے بود و براے نقش ڪشیدن اطلاعات لازم را داشت!
_چند بار نزدیک بود سر نقشه لو برویم...
چون گاهے میریختند داخل زندان و همه چیز را زیر و رو میڪردند!
این جور وقت ها یک پلاستیک برمیداشتیم و نقشه را داخل آن میگذاشتیم و مےانداختیم داخل سطل آب!
آن جا را نمیگشتند...
نقشه روے غلتک افتاده بود!
_دوشنبه شبے بود ڪه میخواستیم همان شب فرار ڪنیم!
ابو ربیر تنها با منو خلیل صحبت میڪرد!
او به من گفت: عماد من میروم سر و گوشے آب بدهم؛تا ببینم میشود امشب فرار ڪرد یا نه!؟
آمد و گفت:نمیشود!
گفتم:چرا!؟
گفت:یڪے از تڪفیرے ها رفت دور بزند...
اگر دو نفرے ڪه مراقب ما هستند را خلاص ڪنیم ، ممڪن است او برگردد!
فردا شب میرویم...
_ساعت ۴ صبح؛دو نفر از تڪفیرےها گفته بودند ما را براے نماز صبح بیدار ڪنید...
آن شب ابو ربیر رفت آنها را صدا ڪرد و آمد!
گفت:بچه ها آماده اید!؟
گفتیم:بله!
گفت:وقتے ڪه وضو گرفتند بروند داخل اتاق میرویم سر وقت شان!
بچه هاے جیش سوری گفتند:بهتر است با چاقو آنها را بڪشیم!
من گفتم:اگر بخواهیم با چاقو بڪشیم شان من نمےآیم!
چون آنها هیڪلے هستند و ممڪن است این ڪار طول بڪشد...
ڪلید مهمات خانه دست ما بود!
ما توانسته بودیم در این مدت اعتماد زندانبان ها را به خوبی جلب ڪنیم...
به گونه اے ڪه روزهاے اول ڪه بچه ها میخواستند براے ڪار بروند ، باید ڪلید را تحویل میگرفتند!
اما بعدها دیوارے بود ڪه ڪلید ها روے آن آویزان بود و همه میتوانستند آنها را بردارند...
مثلاً شیخ فریاد میزد ڪلید ماشین را بیاور!
میرفتیم برایش مےآوردیم!
اصلا تصور نمیڪردند ممکن است ما فرار ڪنیم...
گیج بودند و خیالشان راحتِ راحت!
_یڪے از بچهها عصا داشت...
او را روے ڪولمان انداختیم و رفتیم داخل حیاط!
ابوربیر رفت داخل اتاق مهمات...
هر ڪدام رفتیم آنجا یک اسلحه و یک ڪمربند انتحارے برداشتیم!
خلیل گفت:صبر ڪنید من سر و گوشے آب بدهم...
نگاه ڪرد و خبر داد هر ڪدام از آن ها داخل اتاق یک طرف نشستند و سرشان به موبایل گرم است!
یک ڪلت ڪمرے هم دارند...
گفت:وقتے سه گفتم نباید امان دهید! اگر یڪے از ما تیر بخورد روحیه مان از بین میرود و همه شڪست میخوریم...
✍🏻 ز.بختیـــارے
#ادامه دارد...
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از "بیداری مــردم "
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞| #ببینید/ نظر حجتالاسلام پناهیان، حجت الاسلام ماندگاری، محمد سرشار (مدیر شبکه پویا و نهال)، علیاکبر رائفیپور، حجتالاسلام عباسیولدی، حسن عباسی، رحیم مخدومی، نجمالدین شریعتی و فضه سادات حسینی درباره یک فیلم سینمایی
🔴 این فیلم سینمایی به واسطه ژانر و محتوای خاص خود مورد استقبال بسیاری از کارشناسان قرار گرفته است.
برای دانلود این فیلم اینجا کلیک کنید: yun.ir/z4emfg
✅ @AmmarYar_ir
🍃🌸مثل بچه #بسیجی ها زندگی میکرد
خیلی ساده و به دور از تجملات...
نمیپذیرفت درخانه حتی مبل داشته باشد؛
🔸نه این که بخواهد تظاهر به زهد کند و از روی تصنع باشد؛
روحیه اش این طور بود!
🔹این اواخر در میدان آرژانتین روی چمن ها نشسته بودیم که پرسیدم:
"با حقوق پاسداری زندگی چطور میگذرد؟ "
♦️گفت:من راضی به گرفتن همین حقوق هم نیستم؛ دنبال کاری هستم که زندگی را بچرخاند و شغل پاسداری برای تأمین زندگی نباشد!!
📚کتاب تو شهید نمیشوی؛حیات جاودانه شهید #محمودرضا بیضایی به روایت برادر/صفحه 32
🕊🍃🦋🕊🍃🦋🕊🍃🦋🕊🍃🦋
هدایت شده از "بیداری مــردم "
﷽
#تلنگر⚠️
💠 #پیامبر_اکرم (ص) :
📛کسی که با زن نامحرمی شوخی کند، در مقابل هر کلمه ای که در دنیا به او گفته است، هزار سال در دوزخ حبس میشود.
📚 ميزان الحكمه ج ۱۲ ص ۴۲۵
✅ #کانال_شیعه_منتظر
جهت ارتباط با ادمین👇👇
@Ad_mahdis
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\╲
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@shobahat_ds
╚══••🍃🌺🍃••═╝
➖➖➖➖➖➖
هر وقت می خواست برای
جوانان یادگاری بنویسد,
می نوشت:
« من کان لله,کان الله له
هر که با خدا باشد خدا با اوست.
رسم عاشق نیست؛
یک دل و دو دلبر داشتن...
🌷 #شهید_محمد_ابراهیم_همت
🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و
🌸 آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
➖➖➖➖➖➖
💐🌸💐🌸💐🌸💐🌸💐🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مراسم «رژه خدمت» روز ارتش
🔹این رژه همزمان با تهران در ۲۴ مرکز استان برگزار میشود و یگانهای حاضر در این رژه، بلافاصله پس از عبور از جایگاه، برای رفع آلودگی و ضد عفونی معابر و همچنین اقدامات مردمیاری به مناطق کم برخوردار و دورافتاده اعزام خواهند شد.
محمدرضا شیفته ے مردانگے #سید_الشهدا
و غیرت #ابوالفضل شد . رد پاے آموخته هایش، سبب شد تا سِیلے از #جوانان را شیفته مرام و خوشرویے خود ڪند،ردپاےی ڪه عطر #ایمان در جاے جاے خاڪش به مشام میرسد و مشام هارا نوازش میڪند.
در گفت و گوهایش با مادر گفته بود.
«قول میدهم مادر ڪه #شهید شوم آخر»
سر را فداے #حرم عمه سادات ڪرد و قول او براے همیشه ماندگار و یادگار شد.
غیرتش باعث شد جانش را #فدا ڪند تا مبادا نگاه چپ حرامے ها سوے حرم عقیله بنے هاشم باشد.
چه #عاشقانه پر ڪشید و جام شهادت را سر ڪشید. رفت اما تجربه و مردانگے خود را به یادگار گذاشت تا سرمشق شیر مردانے باشد ڪه #عشق به وصالِ #معشوق دارند و آرزوے نوشیدن جام #شهادت در #دل....
به مناسبت تولد #شهید #محمدرضا_دهقان امیری
📆تـاریخ تـولـد: ۲۶/فروردین/۱۳۷۴.تهران
📆تـارےخ شـهادت: ۲۱/آبان/۱۳۹۴.حلب
🗺مـحل مـزار: گلزار شهداے علے اڪبر چیذر
📚ڪتاب هاے منتشر شده در رابطه با شهید:
#ابووصال
#یڪ_روز_بعد_از_حیرانی