eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.6هزار دنبال‌کننده
781 عکس
403 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
یه عیدی دیگه هم ازدیروز و امروز به مناسبت نیمه شعبان برای شما دارم اونم طنز جبهه هاست . همیشه شاد باشید ❤️❤️❤️
طنز_جبهه نزدیك عملیات بود و موهای سرم بلند شده بود باید كوتاهش می‌كردم مانده بودم معطل توی آن برهوت كه سلمانی از كجا پیدا كنم. تا اینكه خبردار شدم كه یكی از پیرمردهای گردان یك ماشین سلمانی دارد و صلواتی مو‌ها را اصلاح می‌كند. رفتم سراغش دیدم كسی زیر دستش نیست طمع كردم و سریع با چرب زبانی قربان صدقه اش رفتم و نشستم زیر دستش. اما كاش نمی‌نشستم. چشم تان روز بد نبیند با هر حركت ماشین بی اختیار از زور درد از جا می‌پریدم. ماشین نگو تراكتور بگو🚜 😊 به جای کوتاه کردن موها، غلفتی از ریشه و پیاز می‌كندشان! از بار چهارم هر بار كه از جا می‌پریدم با چشمان پر از اشك سلام می‌كردم. پیرمرد دو سه بار جواب سلامم را داد اما بار آخر كفری شد و گفت: تو چت شده سلام می‌كنی؟ یكبار سلام می‌كنند. گفتم: راستش به پدرم سلام می‌كنم.!؟ پیرمرد دست از كار كشید و با حیرت گفت: چی؟ به پدرت سلام می‌كنی؟ كو پدرت؟ اشك چشمانم را گرفت و گفتم: هر بار كه شما با ماشین تان موهایم را می‌كنید، پدرم جلوی چشمم می‌آید و من به احترام بزرگ تر بودنش سلام می‌كنم!😂 پیرمرد اول چیزی نگفت. اما بعد پس گردنی جانانه‌ای خرجم كرد و گفت: بشكنه این دست كه نمك نداره😡 مجبوری نشستم وسیصد، چهارصد بار دیگر به آقا جانم سلام كردم تا كارم تمام شد.😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر خوانی این روحانی در خصوص کرونا آنچه در شرع حلال است شده مایه درد، آنچه را عین حرام است، دوا می‌بینم! خبر از رانت و فساد حضرات اصلا نیست، واقعا کم شده یا بنده خطا می‌بینم!
مداحی آنلاین - به انتظارت شهر چراغونی کردیم - مطیعی.mp3
6.85M
🌸 (عج) به انتظارت شهر چراغونی کردیم عاشقونه تو جمکران پی تو میگردیم 🎤 👏 ☘☘☘
نماز میت🙏 عد از عملیات خیبر ۶ – ۷ نفر از دوستان آماده شدیم بریم مشهد مقدس زیارت،👥👤 از جمله دوستانی که با ما بودند، که چند نفرشون بعداً به شهادت رسیدند، آقای سید یدالله حسینی رئیس دفتر خادم الشهدا، محمد کریمی، دایی محمد بیطرفان حزب‌الله که شعارهای مرگ بر شاه ایشون معروف بود و درجنگ به شهادت رسید، مجتبی بهاءالدینی، خدا روحشان را شاد کند و ما رو هم با اونا مشحور کند،🙏 ما رسیدیم به مشهد مقدس، غسل زیارت کردیم و وارد صحن امام رضا علیه السلام شدیم، یه مرده تربتی آوردند نماز میت بهش بخونند، منم اون دوران حدود ۱۸ سال داشتم، 👱🏻بار اوّل بود می¬خواستم نماز میت بخونم و نمی دونستم نماز میت چه جوری هست، به دوستان گفتم بریم پشت سر این مرده نماز بخونیم، حدود ۳۰ نفر ایستاده بودند ما هم ۶ نفر بودیم به جمع اون بندگان خدا اضافه شدیم، حاج‌آقا جلو ایستاد، مثل نماز مغرب و عشاء و صبح گفت: الله‌اکبر، ما هم گفتیم الله‌اکبر و ایستادیم به نماز شروع کرد🙏 به نماز مرده خوندن و رفت تو تکبیر دومش، گفت: الله‌اکبر، من رفتم رکوع، مرتب می¬گفتم سبحان‌الله! سبحان‌الله! سبحان‌الله! دیدم همه دارند می خندند و رفقای ما پشت‌سرمون قاه قاه می‌خندند،😆 ما پاگذاشتیم به فرار تو حرم امام رضا علیه السلام، صاحب‌مرده اومد دنبال ما، گفت تو مرده مارو از بین بردی!😠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الشهدا و الصديقين فرمانده عراقى اردوگاه تو چاقى و بدقوارگى رو دست نداشت. با صورت سیاه و دماغ گنده و سبیل هاى پاچه گاوى و هیكل چند لایه و خیكى اش بین اُسراى ایرانى به اسى بشكه معروف بود. آن روز بعد از آمار رو كرد به ما و گفت: «اى آتش پرست ها! امروز روز شادى و رقص و آواز است. امروز روز تولد سید الرئیس صدام حسین است!» به زور جلوى خنده مان را گرفتیم. بدمصب ها نمى گذاشتند نماز بخوانیم و روزه بگیریم اما تا دلتان بخواهد ازَمان مى خواستند برقصیم و قِر بدهیم! ما هم كه این كاره نبودیم و زیر بار نمى رفتیم. آن روز هر چه اسى بشكه تهدید كرد و فحش داد و التماس كرد كه برقصیم و دست افشانى كنیم. زیر بار نرفتیم تا اینكه تهدید كرد اسراى نوجوان را شكنجه خواهد كرد. سرانجام راضى شدیم كه فقط كف بزنیم و اسى بشكه خودش زحمت قِر دادن و رقصیدن را بكشد و مراسم شروع شد. اسى بشكه رفت وسط حلقه اسیران و شروع كرد به رقصیدن و نعره زدن كه مثلا ترانه مى خواند. ما هم دست مى زدیم كه یك هو زمزمه اى بلند شد كه: خِرسُ به رقص آوردیم دمِشُ به دست آوردیم! اسى بشكه شكم و كپل مى چرخاند و ما مى خواندیم و كِركِر مى كردیم. شادی روح شهدا امام شهدا صلوات
Biya Biya Gole Narges - @M_Amini40 کانال امین.mp3
3.03M
بیا بیا بیا گل نرگس..... فوق العاده زیبا👌 ____🍃🌸🍃____ ✅ جهت ارتباط با ادمین👇👇
اشپز وکمک اشپز👱🏻🍴 آشپز وكمك آشپز ، تازه وارد بودند و با شوخي بچه ها ناآشنا . آشپز ، سفره رو انداخت وسط سنگر و بعد بشقاب ها 🍽 رو چيد جلوي بچه ها .رفت نون بياره 🍞كه عليرضا بلند شد و گفت : (( بچه ها ! يادتون نره ! )) آشپزاومد و تند و تند دوتا نون گذاشت جلوي هر نفر ورفت .🍞 بچه ها تند نون هارو گذاشتند زير پيراهنشون . كمك آشپز اومد نگاه سفره كرد . تعجب كرد . 😯تند و تند براي هرنفر دوتا كوكو گذاشت ورفت . بچه ها با سرعت كوكوها رو گذاشتند لاي نون هائي كه زير پيراهنشون بود .🍞 آشپز و كمك آشپز اومدن بالا سر بچه ها . زل زدند به سفره . 😳بچه ها شروع كردند به گفتن شعار هميشگي 😩 ما گشنمونه ياالله ! )) . كه حاجي داخل سنگر شد و گفت: چه خبره ؟ آشپز دويد روبروي حاجي و گفت : حاجي ! اينها ديگه كيند ! كجا بودند! ديوونه اند يا موجي ؟!!😟 . فرمانده با خنده پرسيد چي شده ؟😄 آشپز گفت تو يه چشم بهم زدن مثل نخوردهای گشنه هرچي بود بلعيدند !!😋 👨🏿آشپز داشت بلبل زبوني ميكرد كه بچه ها نونها و كوكوهارو يواشكي گذاشتند تو سفره . حاجي گفت اين بيچاره ها كه هنوز غذاهاشون رو نخوردند ! 🍛آشپز نگاه سفره كرد . كمي چشماشو باز وبسته كرد .👁 با تعجب سرش رو تكوني داد و گفت : جل الخالق !؟ اينها ديونه اند يا اجنه ؟!‌ 😒و بعد رفت تو آشپزخونه ..هنوز نرفته بود كه صداي خنده ي بچه ها سنگرو لرزوند ...😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😂😂طنز جبهه(بخون و بخند)😂😂 تعداد مجروحین بالا رفته بود فرمانده از میان گرد و غبار انفجارها دوید طرفم و گفت : سریع بی‌سیم بزن عقب و بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد! شاستی گوشی بی‌سیم را فشار دادم و بخاطر اینکه پیام لو نرود و عراقی‌ها از خواسته‌مان سر در نیاورند، پشت بی‌سیم با کد حرف زدم گفتم: ” حیدر حیدر رشید ” چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید. بعد صدای کسی آمد: – رشید بگوشم. + رشید جان! حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید! -هه هه دلبر قرمز دیگه چیه ؟ + شما کی هستی؟ پس رشید کجاست؟ – رشید چهار چرخش رفته هوا. من در خدمتم. + اخوی مگه برگه کد نداری؟ – برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی می‌خوای؟ دیدم عجب گرفتاری شده‌ام، از یک‌طرف باید با رمز حرف می‌زدم، از طرف دیگر با یک آدم ناوارد طرف شده بودم + رشید جان! از همان‌ها که چرخ دارند! – چه می‌گویی؟ درست حرف بزن ببینم چی می‌خواهی ؟ + بابا از همان‌ها که سفیده. – هه هه! نکنه ترب می‌خوای. + بی‌مزه! بابا از همان‌ها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره – ای بابا! خب زودتر بگو که آمبولانس می‌خوای! کارد می‌زدند خونم در نمی‌آمد. هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بی‌سیم گفتم. منبع: کتاب رفاقت به سبک تانک ، صفحه ۵۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جنگ جنگ تا پیروزی شنیده اید می گویند عدو شود سبب خیر؟ ما تازه دیروز معنی آنرا فهمیدیم. دیروز عصر که با خمپاره سنگر تدارکات را زدند. نمی دانید تدارکاتچی بیچاره چه حالی داشت، باید بودید و با چشمان خودتان می دیدید. دار و ندارش پخش شده بود روی زمین، کمپوت، کنسرو، هر چه که تصورش را بکنید، همه آنچه احتکار کرده بود! انگار مال بابایش بود. بچه ها مثل مغولها هجوم بردند، هر کس دو تا، چهارتا کمپوت زده بود زیر بغلش و می گریخت و بعضی همانجا نشسته بودند و می خوردند. طاقت اینکه آنرا به سنگر ببرند نداشتند، دو لپی می خوردند و شعار می دادند: جنگ جنگ تا پیروزی، صدام بزن، صدام بزن جای دیروزی! از کتاب فرهنگ جبهه جلد سوم (شوخ طبعی ها) نوشته سید مهدی فهیمی شادی روح شهدا امام شهدا صلوات
🌸شد نیمه ی شعبان و جهان گشت جوان 🌺از مقدم پاک آن ولی سبحان 🌸آن پرده نشین کاخ وحدت امروز 🌺بنمود رخ از پرده و گردید عیان 💐 ولادت با سعادت حضرت مهدی صاحب الزمان علیه السلام بر شما مبارک💐
20.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تلاوت تقلیدی زیبای دو جوان مصری در خیابان 🕋سوره نازعات ایه ۲۶ الی ۳۱ 🕖مدت ۲ دقیقه و ۳۰ ثانیه 🔹حجم ۱۹ مگابایت
‌ ‌ 😜🌷طنز_جبهه 🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀 فکر نکنید استقلال و پرسپولیس فقط الانه☺️☺️☺️☺️ یکی از دوستان میگفت تو جبهه و در شب عملیات با یکی از رفقا بر سر استقلال و پیروزی حرفمون شد و دعوای لفظی 😔😔 بعد از عملیات دیگه ندیدمش فکر کردم شهید شده.....😔😔😔😭😔 .ناراحت بودم که ایکاش حلالیت طلبیده بودم......😔😭😔 تویه همین افکار بودم که دیدم رفیقم چندتا عراقی رو اسیر کرده و روی دوش یکیشون سوار و بهشون یاد داده بگن استقلال سوراخ.....😂😂😂😂 پیروزی قهرمان و داره میاد..😂😂😄😂 🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀
"امتحان اسلحه" بوی عملیات که می‌آمد، یکی از ضروری‌ترین کارها تمیز کردن سلاح‌ها بود 😑 در گوشه و کنار مقر، بچه‌ها دوتادوتا و سه‌تا‌سه‌تا دور هم جمع می‌شدند و جزبه‌جز اسحه‌شان را پیاده می‌کردند😰 و با نفت می‌شستند، 😐 فرچه می‌کشیدند و دست آخر برای اطمینان خاطر یکی دو تا تیر شلیک می‌کردند😄 تا احیاناً اسلحه‌شان گیری نداشته باشد😜 در میان دوستان، رزمنده‌ای به نام سیدمرتضی بود که بعدها شهید شد،😢 اسلحه‌ی وی آرپی‌جی‌ بود،🙄 ظاهراً اولین بار بود که او در عملیات شرکت می‌کرد 🤐 بعد از نظافت قبضه‌ی آرپی‌جی‌اش این مسأله را جدی گرفته بود که او هم باید دو سه تا گلوله پرتاب کند 😳😱 تا شب عملیات دچار مشکل نشود هرچه همه می‌گفتند، بابا! پدرت خوب، مادرت خوب، 🤦‍♂ کسی که با آرپی‌جی آزمایشی نمی‌اندازد،🤷‍♂ به خرجش نمی‌رفت و می‌گفت باید مثل بقیه اسلحه‌اش را امتحان کند😅😰🤐😂🤷‍♂
فوق العاده 😂😂😂😂 🙄🙄 در یڪی از دانشگاه ها پیرامون سخنرانی میڪردم ناگهان دختری جوان از وسط جمعیت فریاد زد حاجاقااااااااااااااااا چرا شما حجاب را ساختید؟!!!! گفتم ؛ حجاب ، بافتهء ذهن ما نیست حجاب را ما نساختیم بلکه در کتاب خدا یافتیم گفت ؛ حجاب اصلا مهم نیست چون ظاهر مهم نیست دل پاڪ باشه کافیه گفتم ؛ آخه چرا یه حرفی میزنی ڪه خودت هم قبول نداری؟!!!! گفت : دارم گفتم : نداری گفت : دارم گفتم : ثابت میڪنم ڪه این حرفی ڪه گفتی خودت قبول نداری گفت : ثابت ڪن گفتم : ازدواج ڪردی گفت : نه گفتم : خدایا این خانم ازدواج نڪرده و اعتقاد داره ظاهر مهم نیست دل پاڪ باشه پس یه شوهر زشت زشت زشت قسمتش بفرما فریاد زد : خدا نڪنه گفتم : دلش پاڪه 🙄 گفت : غلط ڪردم حاجاقاااااااا😢😭😂😂😂😂 چـــــــون رفتـــــارت میشـــــــود
↶ °° خـــ😅😂ــاطره خنـده دار راهیـــــان نـور °° ↷ ✴️یادمہ از اولین دوره هاے راهیان نور ڪہ رفتہ بودم وقتے وارد هویزه شدیم قشنگے فضاش ما رو گرفت ... ڪسایـے ڪہ رفتن هویزه میدونن چے میگم ... جلوے درش کفشاشو👟👞 میگیرن و واڪس میزنن ... از تونل سر بندها ڪہ عبور میڪنے میرسے بہ یہ حیاط ڪہ دو طرفش شهدا دفنن و چند تا درخت🌴🌲 رو مزار بعضے شهدا سایہ انداختہ و دلچسبے فضا رو دو چندان میڪنہ یادمہ وارد شدیم و راوے روایت گرے میڪرد . یڪے از بچہ ها ڪہ سابقہ دار بود اصرار ڪرد بچہ ها بریم سر قبر 👈شهید علے حاتمے پرسیدیم چرا بین اینهمہ شهید به اونجا اصرار دارے ...⁉️ گفت بیاین ڪارتون نباشہ 🤔 رفتیم رو مزار شهید و مشغول فاتحہ و صحبت و دیدیم چند تا خواهرا هم پشتمون سرپا وایسادن و منتظرن بیان همونجا و چون ما اونجا بودیم خجالت😰 میڪشیدن جلو بیان برام جاے تعجب بود خوب بقیہ شهیدا اطرافشون خالین برن برا اونا فاتحہ بخونن ... ڪہ این رفیقمون گفت آخہ این شهید مسئول ڪمیتہ ازدواجہ 💑 هر ڪے با نیت بیاد سر خاڪش سریع ازدواج میڪنہ (پس بگو چرا خواهرا صف وایساده بودن 😂😂😂 ما هم از قصد هے ڪشش میدادیم و از روے مزار بلند نمیشدیم ... یهو راوے اومد بلند جلومون با صداے بلند و🗣😄 خنده گفت آقایون این شهید شوهر میده ها ... زن نمیده به ڪسے 😂 یهو همه اطرافیا و اون خواهراے پشت سرے خندیدن و ما هم آروم آروم تو افق محو شدیم ..🌅 البتہ راویہ بہ شوخے میگفت ؛ خیلے بچه ها با نیت اومدن و ازدواج 🎊🎉 هم کردن.
قبل از عملیات بود... داشتیم با هم تصمیم میگرفتیم اگر گیر افتادیم چطور توی بی سیم به هم رزمامون خبر بدیم.. که تکفیریا نفهمن...🤔 یهو سیدابراهیم(شهید صدرزاده)از فرمانده های تیپ فاطمیون😍 بلند گفت:آقا اگر من پشت بی سیم گفتم همه چی آرومه من چقدر خوشبختم...بدونید دهنم سرویس شده😁😂
سلام دوستان مهمون امروزمون داداش علی هست🥰✋ *فرمانده دلیری که ترور شد*🖤🕊️ *شهید علی،صیاد شیرازی*🌹 تاریخ تولد: ۱۳۲۳ تاریخ شهادت: ۲۱ / ۱ / ۱۳۷۸ محل تولد: خراسان محل شهادت: تهران 🌹میر شجاع سپاه اسلام در سال ۱۳۷۲ با حکم فرماندهی معظم کل قوا🌷 به سمت جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد. *او در ۱۳۷۸ با حکم مقام معظم فرماندهی کل قوا به درجه سرلشگری نایل آمد.*💫 فرزندش← *جلوی خونمون یک نفر لباس آبى تنش بود*❌ ماسك زده بود و داشت خيابان را جارو مى كرد🧹 تعجب كردم❗رفتگرها كه لباسشون نارنجيه⁉️درِ حياط را تا آخر باز كردم. بابا ماشین رو گاز داد و رفت بيرون. يك لنگه در رابستم🚪 چفت بالا را انداختم. آن لباس آبی پوش جارويش را گذاشت كنار🧹 و رفت جلو. يك نامه از جيبش درآورد.📃 پدر تا ديدش، در ماشين را باز كرد. نامه را ازش گرفت كه بخواند📃 دولاّ شدم، چفت پايين را ببندم. *صداى تير بلند شد*💥 ديدم يكى دارد مى دود به طرف پايين خيابان; *همان بود كه لباس آبى تنش بود*❌ با گریه مادرم رو صدا زدم ،سر بابا افتاده بود پايين🖤 *امّا غرق خون*🖤 در نهایت او فردای روزی که از مسافرت حرم امام رضا (ع) و شهیدان شلمچه برگشته بود💫 *در روز ۲۱ فروردین سال ۷۸ توسط منافقین کور دل، با شلیک گلوله به سر، سینه و شکم، تِرور* 🖤 و شربت شهادت را نوشید🕊️🕋 *امیر سپهبد* *شهید علی،صیاد شیرازی* *شادی روحش صلوات*💙🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوب میدونم یه روزی میرسی - @Maddahionlin.mp3
1.45M
🌸 (عج) 💐خوب میدونم یه روزی میرسی 💐خوب میدونی برام همه کسی 🎤 👏 👌بسیار زیبا ارسالی از یاسین دادویی
🔴گرگ هایی در لباس روحانیت! 🔺شما تا به حال آخوند نماهای زیادی دیده اید. 🔺اما اینبار تعداد 24 گرگ را به شما معرفی میکنیم که لباس روحانیت را پوشیده اند و مدعی هستند که از فدائیان امام زمان تقلبی خود یعنی احمد الحسن یمانی هستند. 🔺امام سیزدهم آنها هم اکنون فراری شده، ولی طرفدارانش می گویند غیبت کرده است! 🔺چهره های آنها را بشناسید تا اگر کلیپی از این گرگها در فضای مجازی دیدید فریب آنها را نخورید. 🔺 آنها جرأت ندارند در فضای حقیقی با مردم روبرو شوند ولی اگر آنها را دیدید کَت بسته تحویل پلیس دهید. 🍃أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🍃
اینطوری لو رفت دو تا از بچه‌های گردان، غولی را همراه خودشان آورده بودند و ‌های های می‌خندیدند.😂😂 گفتم: «این کیه؟» گفتند: «عراقی»👨🏿 گفتم: «چطوری اسیرش کردید؟» می‌خندیدند.😂 گفتند: «از شب عملیات پنهان شده بود. تشنگی فشار آوردهبنده با لباس بسیجی‌ها آمده ایستگاه صلواتی شربت 🍹گرفته بود. پول داده بود!»💷 اینطوری لو رفته بود. بچه‌ها هنوز می‌خندیدند.😂😂
سربه سر عراقی ها😄 هوس کردم با بی سیم عراقی ها را اذیت کنم.📞 گوشی بی سیم را گرفتم، روی فرکانس یک عراقی که از قبل به دست آورده بودم، چند بار صدا زدم: " صفر من واحد. اسمعونی اجب" بعد از چند بار تکرار صدایی جواب داد: "الموت لصدام" 🗣 تعجب کردم و خنده بچه ها بالا رفت😄. از رو نرفتم وگفتم: " بچه ها، انگار این ها از یگان های خودمان هستند، بگذارید سر به سرشان بگذاریم."😉 به همین خاطر در گوشی بی سیم گفتم: "انت جیش الخمینی" طرف مقابل که فقط الموت بلد بود گفت: "الموت بر تو و همه اقوامت" همین که دیدم هوا پس است،‌ عقب نشینی کرده،‌ گفتم: "بابا ما ایرانی هستیم و شما را سر کار گذاشته بودیم." ولی او عکس العمل جدی نشان داد😠 و اینبار گفت: "مرگ بر منافق! بالاخره شما را هم نابود می کنیم. نوکران صدام، خود فروخته ها..." دیدم اوضاع قمر🌙 در عقرب🦂 شد، بی سیم را خاموش کرده و دیگر هوس سر به سر گذاشتن عراقی ها نکردیم.😂😂 كانال خاطرات طنز جبهه