eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
20.8هزار دنبال‌کننده
609 عکس
308 ویدیو
3 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
#قسمت_صد_و_سی_هشت واقعا؟! همین؟ اخم ظریفی میان ابروهای نازک و مدادکشیده اش میدود بله مگه حرف دیگه
میخوام! تبسم گرمی لبهایش را می پوشاند: بهتره خوب فکر کنید...یهو تصمیم نگیرید. چند روز فرصت میدم.. کتاب رو تموم کردید همراهش فکر کنید!. تصمیم عجوالنه پایه های سستی داره! زود میشکنه... میخوام از ریشه محکم بشه آخه... کارکنید! خب... می دونم میخواید چی بگید! راجع به ترستون... بهتون اطمینان میدم که عمر نیستید! از جا بلند می شود و نگاهم می کند. نگاهش عجیب و پراز درد است. خبری از یحیـی خشک و جدی با آن نگاه های چپ و از خود راضی نیست. نمیفهمم چرا دوست دارم ساعتها به نگاهش خیره شوم! دربرهوت دست و پا میزنم. برهوت میان محیای قبل و بعد...و یک موجود که هرگاه تصویرم را در چشمانش می بینم، دلم آشوب میشود. "حسین علیه السلام دیگر هیچ نداشت که فدا کند، جز جان که میان او و ادای امانت ازلی فاصله بود" ده ها بار این جمله را تکرار می کنم... بغض می کنم و اشک درچشمانم حلقه میزند کتاب را می بندم.. چقدر ممکن است که یک جلد کتاب ثقیل باشد؟! به چه حد؟! با ماژیک مشکی جمله را روی یک برگه ی آچهار می نویسم و کنارتخت، روی دیوار با چسب نواری می چسبانم و به کلماتش دخیل می بندم. مگر می شود امام باشی و هیچ نداشته باشی؟! چقدر باید دنیا باتو کج خلقی کند که همه هستی ات را ازدست بدهی؟! دستم راروی کلمه ی حسین علیه السلام میکشم و بی اراده اشک می ریزم. این کتاب چه بود که واقعه ی جانسوز کربلا را با دیدگاهی جدید روایت کرد و جملاتش را مثل خوره به جانم انداخت؟! ازدرکش عاجزم! کسی باشی که کائنات بند حرکت چشمان