eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.6هزار دنبال‌کننده
776 عکس
403 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
#قسمت_هفتاد_و_چهار پیشانـی اش ریخته. به عمو جواد نمیخورد این را بزرگ کرده باشد. خودم جواب خودم را
یلدا بی توجه به حرف عمو مات من، حتی پلک هم نمی زند. عمو چمدانم را درخانه می گذارد و برمیگردد. یلدا هنوز ساکت و شوکه به موهایم خیره شده. بایک پا کفش ورنی پای دیگر را درمی اورم و گوشه ای جفت می کنم. بادستهای بازبه سمتش می روم. جاخورده! حتی شدیدتراز عمو. شانه های استخوانی اش را دردست میفشارم و لبخند می زنم...قراراست هم خونه باشیم. باید بمن و عقایدم عادت کنند! من هم به انها عادت می کنم. یلدا بادستهای کشیده و استخوانی اش بغلم می کند. بوی شیرینی میدهد. وانیل! لبهای قلوه ای و خوش فرمش کج می شود: -خوش اومدی محیاجون! گونه اش را میب*و*س*م.. موهایش مجعد و کوتاه است. تاشانه. چشمهای کشیده و درشت. زیبایی درخانواده عمو ارثی است. من- مرسی عزززییززم...دلم برات تنگ شده بود. میخندد منم همینطور. عمو خداحافظی می کند و می سپارد که تا برگردند، یلدا حسابی از من پذیرایی کند. در را پشت سرش می بندد و تنها رد تند عطر مشهد از او باقی می ماند. یلدا دستش راداخل موهای پرش فرو می کند. انگارتازه یادش افتاده که نامرتب است. ببخشید داغونم! بیا بشین خسته ی راهی. روی مبل راحتی می شینم و خودم را ول می کنم. دلم یک چیز خنک میخواهد. به آشپزخانه میرود. قدبلند و ترکه است. ازبچگی دوستش داشتم. ملیح و نمکی دل را خوب می برد. دخترعموهای دیگرم بخت دامنشان را چسبید. یلدا و یحیـی عزب مانده اند. خنده ام می گیرد. یلدا بایک لیوان شربت لیموناد برمی گردد. ذوق زده لیوان را ازدستش می قاپم و سر می کشم. میخندد. اروم! عزیزم! چقد تشنه ات بودا. لیوان راروی میز پایه کوتاه مقابلم میگذارم و جواب میدهم: دستت گل و بلبل! خیلی ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada