#پارت_141
#رمان_آنلاین_نرگس
#به_قلم_زهرا_حبیباله
چون نباید سوء استفاده کنی .
ان شاالله هروقت رفتی سر زندگی خودت هرچی خواستی بگو برات بخره .
اخه من ویترین میخوام .
بزار بابات کمد تونو بخره شاید ویترین هم داشته باشه
راستی نرگس ، خانوم قربانی یه پاکت آورد گفت برای نرگسه ، خانوم مشاوره داده
کجاست برم برش دارم ؟
گذاشتمش روی یخچال تو قدت نمی رسه الان برات میارمش .
با مامانم رفتم توی آشپزخونه . نامه رو ازش گرفتم .
اوردم توی اتاقم نشستم روی تخت نامه رو باز کردم .
نوشته بود
راههای مبارزه با خجالت ...
داشتم میخوندم مامانم اومد توی اتاقم . فوری برگه رو تا کردم گذاشتم زیر بالشتم .
نرگس جان چی نوشته ؟
من خجالت میکشم بگم خودت بخون .
مامانم برگه رو گرفت خوند .
نرگس جان خیلی خوب گفته بخون به همشون عمل کن .
سرمو به تایید تکون دادم .
مامانم رفت . برگه مشاوره ، رو برداشتم شروع کردم به خوندن . رفتم تو فکر چه جوری به اینهایی که خانم کاوه گفته عمل کنم من اصلا روم نمیشه . روی تختم دراز کشیده بودم . صدای زنگ پیامک گوشیم اومد . بازش کردم .
سلام . فردا صبح میام دنبالت بریم اسب سواری یادت بدم
فردا امتحان ریاضی دارم باید بخونم . جمعه بریم
الان بشین بخون
میخواستم بخونم فکر حرفهای خانوم کاوه نمی زاشت نوشتم .
الان حال درس خوندن ندارم .
الان میشینی میخونی صبح میام دنبالت تمام
با این پیام دستوریش چاره ای نبود باید قبول میکردم ، نوشتم
باشه الان میخونم ولی قول بده برای مدرسه بیاریم چون امتحان دارم
باشه میارمت
ساعت هشت صبح اومد دنبالم رفتیم گاو داری صبحانه رو خوردیم .
بریم ناصر
چه عجله ای داری حالا بشین میریم
پاشو بریم دیگه .
نگاه کرد به ساعت الان نه و ربعه ، ده و نیم میریم .
اجازه اعتراض بهم نداد ...
رفت حمام دوش گرفت . رفتیم استبل
ناصر تورو خدا مثل دیروز اذیتم نکن
باخنده گفت . کاریت ندارم . نرگس صبر کن بیارمش بیرون
خودش رفت داخل منم از بیرون نگاهش میکردم . زینشو بست . افسارشو گرفت داشت میاوردش بیرون . من از شون فاصله گرفتم .
نرگس ببین چقدر ارومه نترس یواش یواش بیا جلو نوازشش کن .
ضربان قلبم رفت بالا با دلهره بهش نزدیک شدم یواشی بهش دست کشیدم .
دیدی کاریت نداره ، میخوای سوارت کنم افسارش دست خودم باشه یکم ببرمت
با اضطراب گفتم : نمی دونم
بیا سوارت کنم . به من اعتماد کن ، من مواظبتم
باشه ، صبر کن اول صدقه بزارم .
خندید ، من برات صدقه میزارم بیا سوارت کنم .
با ترس و لرز گفتم باشه .
منو بغل کرد خودمم کمک کردم نشستم روی زین اسب .
افسار اسب رو گرفت و آروم حرکت کردیم
یه حس خوشی همراه با هیجان زیاد و تپش قلب داشتم .
خوبی نرگس
با صدای لرزون گفتم اره
چقدر خودتو سفت کردی نفس های عمیق بکش راحت باش ، به دورو اطرافت نگاه کن .
همه کارهایی رو که گفت کردم یه کم اروم گرفتم .
یه چند دور زد
بسته یا میخوای بشینی
یه کم دیگه بریم
یه چند دور دیگه زد .
نرگس بسه دیگه مدرست دیر میشه ها
باشه بیارم پایین
پیادم کرد . وای خدای من چه کیفی داشت .
دوست داشتی ؟
عالی بود ناصر عالی . از ترن هوایی پارک ارم هم بهتر بود
من تو رو سوار کارت میکنم صبر کن .
با لبخند نگاش کردم . چقدر دوسش داشتم .
************
با صدای نرگس گفتن های مامانم از خواب بیدار شدم .
پاشو عزیزم باید بریم مدرسه کارنامتو بگیریم .
پاشدم آماده شدم با مامانم رفتیم مدرسه . می دونستم که دیگه شاگرد نشدم چون چند ماهه نامزدیم خیلی کم درس میخوندم .
رسیدیم مدرسه . رفتیم دفتر . فریده و مامانشم اومده بودن . نامزدیم بین منو فریده فاصله انداخته بود . هر دو به استقبال هم رفتیم . قدم بلند تر شده بود . اینو از در آغوش کشیدن فریده متوجه شد .
خانوم مریدی گفت برید کلاس خودتون از خانمتون کارنامه بگیرید .
رفتیم کلاس خانوم پشت نیز نشسته بود . کلی احوالپرسی کرد . دو تا برگه گرفت جلومون یکی داد به من یکی هم به فریده.
نگاه کردم به نمره هام خشکم زد . هفده ، پانزده ، وای خاک بر سرم چهارده . علی اصغر گفت نمرهات کم میشه ها . چقدر حیف من هر سال شاگرد اول بودم . نگاهم به معدلم افتاد پانزده بود .
خانوم فراهانی صدام زد .
چیه نرگس نمرهات پایین شده ناراحتی ؟
بله خانوم
نگران نباش طبیعیه با شرایطی که برات پیش اومد نمی تونستی بیشتر از این بخونی . ان شاالله برای سال بعد برنامه ریزی کن که دوباره شاگرد اول بشی.
حرفاش آرومم کرد
ممنون خانوم . . .
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانوی دارد▪
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\╲
@chatreshohada
پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/1911
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_140 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾
🍁
#پارت_141
#رمان_آنلاین_
به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله (لواسانی)
اصلا دلم نمیخواست برم، این پول رو دوست ندارم، با اکراه بلند شد، همراه پدرشوهر مادر شوهرم اومدیم بیمه، چک رو گرفتیم، موقع برگشتن، چشمم افتاد به مسجد نیمه کارهای که تابلو کمک به ساخت زده بودند، رو کردم به پدر شوهرم
ببخشید بابا نگه دارید، من این چک رو بدم برای ساخت این مسجد ثوابش برسه به روح احمد رضا
از توی آینه نگاهی به من انداخت،
احساساتی عمل نکن، نیتت خوبه ولی این که همه پول رو بخوای بدی خوب نیست، تو جوونی باید زندگی کنی، این پول رو نگه دار برای آیندهات
بابا ببخشید من اون همه ارث دارم پیش داداشم، ازش میگیرم باهاش زندگی میکنم
داداشت بچه خوبیه اهل مال تو رو خوردن نیست، ولی داره سلیقه ای عمل میکنه، دنبال احکام شرع اسلام نیست، تا الان سهمت رو نداده، تا وقتی هم تو به حرفش گوش نکنی نمیده، البته میشه با شکایت گرفت، ولی اگر شکایت کنی همین یه رفت و امد کوچیک هم ازتون گرفته میشه، اینکه منم بهت گفتم، من با داداشت صحبت میکنم ارثت رو بگیرم، ولی اقدام نکردم به همین دلیل بود
به نظرم حرفهاش منطقیه
نفس بلندی کشیدم گفتم
بابا ممنونم از راهنماییتون
لبخندی زد، سر تکون داد
تو هم دختر خوب و حرف گوش کنی هستی
مادر شوهرم، گفت
چک رو نقد کن، دوست داری کمک کنی یه مبلغی تو بده، یه مبلغی هم من میزارم، میام اینجا، میدیم برای کمک به ساخت مسجد
چشم مامان هر چی شما ها بگید
مادر شوهرم رو کرد به پدر شوهرم
یه صحبتی هم با علیرضا بکن، دو روزه گیر داده، من خسته شدم، میخوام خودم گچ پام رو باز کنم، هر چی میگم این یک هفته رو هم صبر کن، میگه دیگه نمیتونم
_باشه بریم خونه بهش میگم
رسیدیم خونه، پا گذاشتیم توی ایون، سرو صدای پدر بزرگ و مادر بزرگ میاد
نکن علیرضا، یه وقت پات ناکار میشه، صبر کن بابات بیاد ببرت بیمارستان
پدر شوهرم، در اتاق رو باز کرد دیدیم، علیرضا نیست
پدر بزرگ در حمام رو نشون داد
اونجاست، رفت تو حموم گچ پاش رو باز کنه
پدر شوهرم پا تند کرد، سمت حموم، چند تقه زد به در، باصدای بلند گفت
چیکار میکنی علیرضا، باز کن این در رو
صدای علی رضا اومد
خسته شدم بابا، پام خوب شده دیگه
بابا جون، توکه این همه صبر کردی، یه یک هفته دیگه هم صبر کن
نمیتونم بابا
بیا حاضر شو بریم بیمارستان، به دکترت بگو، شاید بشه زودتر پات رو از توی گچ در بیاره...
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/49516
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🌾
🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾