eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.6هزار دنبال‌کننده
779 عکس
404 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_33 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩ #زهرا_حبیب‌اله (
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) .پس هیچ شرطی نداری شما نه شرطی ندارم اینکه با مامانمینا زنگی کنیم هم شما مشگل ندارید شما گفتید ما طبقه بالا زندگی میکنم، پس قاطی نیستیم آره ما طبقه بالا زندگی میکنیم، ولی خب خونه بابام هستیم دیگه نه من مشگلی ندارم مریم خانم اگر حرفی ندارید بریم تو هال باشه بریم اومدیم بیرون، نشستیم توی جمع، حاج رضا رو.کرد به داداشم با اجازتون فردا احمد رضا بیاد با مریم خانم برن آزامایش خون، واگر راضی باشید، یه صیغه محرمیت یک هفته ای هم بینشون بخونیم که توی این مراسمات بهم محرم باشن زن داداشم پرید وسط حالا چه کاریه، مراسمی نیست، مراسم اصل کاری همون عقد هست که بهم محرم میشن دیگه حاج خانم، گفت مینا خانم، این روزها برای بچه ها خاطره میشه، احمد رضای من مومنِ اهل حرف زدن با نامحرم نیست، اینطوری بچم معذب میشه، یه صیغه میخونن، که حالا یه حرفی یه صحبتی با هم داشته باشند زن داداشم اومد حرف بزنه، داداشم، دستش رو به نشونه هیچی نگو برای زن داداشم اورد بالا، گفت باشه حاج رضا، مانعی نداره، برای یه هفته صیغه بخونید حاج رضا رو کرد به من عروس گلم اجازه میدی صیغه رو بخونم سرم رو انداختم پایین، آروم گفتم بله رو.کرد به احمد رضا پسرم بخونم اجازه منم دست شماست بابا _باید مهریه مشخص کنیم، محمود آقا مهریه رو چقدر بگم سر تکون داد _نمی دونم والا هرچی خودتون بگید حاج رضا مارو به یه ربع سکه بهار ازادی به مدت یک هفته مَحرم کرد، وقتی خطبه خونده شد، نا خود اگاه نگاهم رفت سمت احمد رضا، اونم من رو نگاه کرد، چشم تو چشم شدیم با هم یه لبخند ملیحی به من زد که دلم رو برد، حاج رضا رو کرد به داداشم با اجازتون ما زحمت رو کم کنیم، به امید خدا فردا صبح زود احمد رضا میاد که برید ازمایش خون، بلند شد ایستاد، ادامه داد الانم با اجازتون ما رفع زحمت کنیم حاج خانم و احمد رضا هم بلند شدند، بزرگترها داشتن با هم خدا حافظی میکردن، احمد رضا اومد نزدیکم آروم لب زد شماره موبایلت رو بگو منم تند تند گفتم توی گوشیش ذخیره کرد. احمد رضا هم خدا حافظی کرد رفت زن داداشم رو به من اخم هاش رو.کرد تو هم یواشکی چی بهت گفت دوست نداشتم بهش بگم، فقط نگاهش کردم، دید حوابش رو ندادم، با تشر گفت برای چی بهت نگفتیم سر خود چایی آوردی ببخشید نمی دونستم که باید بگید، فکر کردم، میگی برو توی آشپز خونه منظورتون اینه که چایی بیارم رو کرد به داداشم تو یه خورده نصیحتش کن، نمی شه که هر کاری بخواد بکنه بعدش بگه، من نمی دونستم، یا من فکرش رو نمیکردم داداشم، رو کرد به من مریم جان، هر کاری خواستی بکنی قبلش با مینا هماهنگ کن _چشم داداش، شام خوردیم، اومدم توی اتاق خودم 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾