eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.6هزار دنبال‌کننده
774 عکس
401 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_341 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩ #زهرا_حبیب‌اله
خانم حبیب الله: 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) من تا اخر عمرم در مقابل کسی که این تهمت رو تکرار کنه وامیستم حتی اگر به قیمت جونم تموم بشه، بی *ش*ر*ف*م اون زن دروغگو تهمت زنته الهه در دهنم رو گرفت _چیکار میکنی مریم عصبانیش نکن نزار وضع از اینکه هست بدتر بشه هرچی تلاش کردم دست الهه رو از روی دهنم بردارم نتونستم. داداشم با لگدهای پی در پی که به در هال میزد، قفل داشت میشکست، الهه دست من رو کشید برد تو اتاق خواب در رو بست قفل کرد با التماس دستش رو. گذاشت روی بینیش _هیس مریم خواهش میکنم حرفی نزن عصبانیه یه وقت میاد بلایی سرت میاره از این وحشی گری داداشم بدنم مثل بید میلرزه دستم رو اوردم بالا آهسته گفتم _باشه باشه ساکت میشم هیچی نمیگم صدای مینا اومد محمود جان الهی فدات شم اروم باش، به من. گفت بی ش* ر* ف عیبی نداره به خودت مسلط باش یه وقت سکته میکنی من و بچه‌ها بیچاره میشیم _ولم کن بزار برم بکشمش خیال همه راحت بشه، بی ابروی میکنه زبونشم درازه الهه دستش رو گذاشت تو سینه‌ش _به خاطر من حرفی نزن _نه نمیگم دارم از ترس میمیرم صدای شکسته شدن شیشه و عربده داداشم اومد _به روح مامان بابا بخوای جلوی من وایسی یا کاری رو. که نباید بکنی انجام بدی حرفی که نباید بزنی رو بگی با همین دستهای خودم خفه‌ت میکنم میبرم کنار قبر مامان بابا چالت میکنم چند لحظه گذشت صداش نیومد _الهه انگار رفت _صبر کن صندلی بزارم زیر پام از شیشه بالای در نگاه کنم الهه صندلی اورد یه پاش رو. گذاشت بالا خواست پای دومش رو بزاره که صدای کوبیده شدن به آهن و شکسته شدن شیشه اومد _بیا پایین فکر کنم رفت سراغ ماشینم اومد پایین در رو باز کرد با احتیاط دورو تا دور هال رو. نگاه کرد _بیا بیرون اینجا نیست دو تایی اومدیم از لای در شکسته سرک کشیدیم، با چوب افتاده به جون ماشینم یادگار احمد رضام رو داره داغون میکنه، همینطور داره میکوبه به درو و کاپوت و شیشه های ماشین الهه دستم رو. کشید ول کن مریم نگاه نکن نشیتم روی زانوم، بیچاره و مضطر سرم رو تکیه دادم به دیوار، اشک مثل بارون از چشم‌هام سرازیر شد الهه نشست کنارم، صبرش تموم شد زد زیر گریه اشکهاش رو با دستش پاک کرد _توکلت رو بده بخدا درست میشه... سلام نویسنده هستم🌹 هر کس میخواد پارت های رمان رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه🌹 https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾