زیر چتر شهدا 🌹 🌱
خانم حبیب الله: 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_379 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾
🍁
#پارت_380
#رمان_آنلاین_
به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله (لواسانی)
رو کردم به الهه و مش زینب
من الان یک ماهه که سر مزار پدر و مادرم نرفتم، بعد از ظهرم چون حسینه ختم انعام هست وقت نمیشه، میاید بریم سر مزار
مش زینب بنده خدا که به پای من تو خونه نشسته بود، گفت
_آره بریم
_الهه رو کرد به من
_پس من برم خونه، هم به مامانم بگم، هم با چادر تو خونه که نمیشه بیام، چادرم رو عوض کنم
_باشه برو
من و مش زینب آماده شدیم، اومدیم در خونه الهه اینا منتظر الهه موندیم، به دورو برم نگاه کردم، از بس بیرون رو ندیده بودم حس کردم هوا پر رنگ شده، برام یه لذت خاصی داره
الهه اومد، سه تایی راه افتادیم، متاسفانه باز هم خانمها در کوچه نشستن، تا چشمشون به من افتاد
شروع کردن به پچ پچ کردن، فهمیدم دارن در مورد من حرف میزنن، اشکال نداره حرف بزنن، من یک ماهه از خونه نیومدم بیرون، الان دیدنم براشون جالب اومده
نزدیکشون شدیم، سلام کردیم، بعضی که روشون رو از ما برگردونند، بعضی هم با نگاهای معنادارشون زیر لبی یه جواب سلام سر سری گفتن
به خودم گفتم، تو چه سادهای فکر کردی چون یک ماهه از خونه نیومدی بیرون، مردم یادشون رفته، اینها به من به چشم یه زن ب*د*ک*ا*ر*ه نگاه میکنن،
به مش زینب و الهه گفتم
_به خاطر من شماها رو هم تحویل نگرفتن
الهه سر چرخوند سمت من
_به جهنم که تحویل نگرفتن، فدای سرت
مش زینب گفت
_من رو که به خاطر فقرم خیلی وقته بعضی شون تحویل نمیگیرن، ناراحت نباش مریم جان توجهی به رفتارهاشون نکن
من گاهی میشنیدم خانمها برای اینکه بچههاشون رو بترسونن که اذیت نکنن میگفتن اگر از جات پاشی میدیم مش زینب بخورتت، من فقیر بودم آدم خوار که نیستم
_الهه گفت یک دقیقه صبر کنید من برم یه حرفی به اینها بزنم برمیگردم
تا خواستم بگم ولشون کن، الهه سریع پا تند کرد سمتشون، مش زینب گفت
_بیا بریم نزدیکشون ببینیم الهه چی بهشون میگه
ما هم برگشتیم
الهه دستش رو گرفت سمتشون، با صدای بلند گفت
_چطورید عروسهای شیطان؟؟
اشاره کرد به سوسن خانم
_ خانمی که پاچه شلوارت تا سر زانوت رفته بالا پاهای لختت رو انداختی بیرون، میدونی اگر یه نامحرم ببینه به گناه بیفته توی نامه اعمالت مینویسن ز*ن*ا کار
یا شما فیروزه خانم که همینطوری بدون روسری یه چادر انداختی رو سرت، گردنت رو انداختی بیرون یه نامحرم ببینه به گناه بیفته برای تو هم یه عمل ز*ن*ا مینویسن
خانمها یکی یکی پاچه شلوارهاشون رو میکشیدن پایین، چادرهاشون رو مرتب می کردن، اعظم خانم به تندی گفت
_چی تربیت کرده محبوبه صبر کن میام در خونتون به مامانت بگم تا اون دهنت رو گل بگیره
الهه هم به تندی جواب داد
حالا که میخوای شکایت من رو به مامانم بکنی پس بزار یه چیز دیگهام بهتون بگم
خانمهایی که میشینید توی کوچه دور هم غیبت مردم مخصوصا الانم غیبت مریم رو میکنید، اینم بدونید که الغیبت و اشد و من الزنا
یعنی گناه غیبت از عمل شنیع ز*ن*ا بدتره حالا بشیند اینجا برای شیطان خوش رقصی کنید...
سلام
نویسنده هستم🌹
هر کس میخواد پارت های رمان #حرمت_عشق رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه🌹
https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/49516
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🌾
🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾