eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
19.2هزار دنبال‌کننده
767 عکس
397 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
خانم حبیب الله: 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) _مش زینب رو صدا کن بریم دکتر _الان صداش میکنم رفت تو چهار چوب در ایستاد، صدا زد _مش زینب بیا مریم کارت داره _التماس های فرزانه و فرزاد که ما هم باهات میایم دکتر کلافه‌م کرده، مش زینب اومد تو _چی شده؟ _الهه گفت... میخوایم مریم رو ببریم دکتر شما هم بیاید آره کار خوبی میکنید ایکاش محمود آقا هم میومد، برم بهش بگم ببینم میاد دستم رو به نشونه نه نرو بهش بگو انداختم بالا _ولش کن مش زینب اگرم میخواد بره دکتر بزار خودش بره با ما نیاد _چی بگم والا، اگر نمی زدم تو سرش تو رو کشته بود، گیج شدم نمی دونم باید چیکار کنم رو کرد به الهه _ شما زنگ بزن به آژانس ماشین بفرسته بریم _باشه پس من برم خونمون حاضر شم به مامانمم بگم اونم بیاد از همونجا هم زنگ میزنم به آژانس _باشه برو مش زینب اومد نزدیکم _لباس‌هات رو بیارم آماده شی الهه اومد بریم _اروم گفتم باشه بیار، بچه ها رو هم ببر تو حیاط بده به داداشم فرزانه و فرزاد افتادن به التماس _عمه ما میخوایم باهات بیایم دکتر حوصله بحث با بچه‌ها رو ندارم چشم‌هام رو بستم ساکت شدم مش زینب گفت _بیاید بچه ها در هال رو باز کرد گفت _مریم داداشت نیست مثل اینکه ما تورو اوردیم توی خونه اونم رفته _باشه پس گوشیم رو بهم بده گوشی رو از روی میز برداشت، گرفت سمت من بیا بگیر گوشی رو گرفتم زنگ زدم به مجید رو کردم به مش زینب _مجیده بیا باهاش صحبت کن بگو بیاد بچه‌ها رو ببر خونشون فرزاد گفت _عمه ما که تو رو دوست داریم چرا ما رو نمیبری مش زینب جوابش رو داد _شما بچه‌اید راهتون نمیدن صدای مجید از پشت گوشی اومد _سلام مریم خانم حالتون خوبه _سلام مریم حالش خوب نیست میخوایم ببریمش دکتر شما بیا بچه‌ها رو ببر خونتون _چی شده؟ چرا حالشون خوب نیست _خوب نیست دیگه بیا بچه هارو ببر _همین الان میام مش زینب مانتو و روسری و چادرم رو اورد پوشیدم، علاوه بر گلوم سرمم درد گرفته در آموزشگاه رو زدن مش زینب رفت در رو باز کرد، الهه اومد کنارم پاشو بریم اژانس دم در، مامانمم باهامون میاد، بیرون منتظر ما هست _یه کم صبر کن مجید داره میاد بچه‌ها رو ببره تا تو سوارماشین بشی اونم اومده آروم از جام بلند شدم اومدیم بیرون خواستم بشینم توی ماشین مجید رسید... سلام نویسنده هستم🌹 هر کس میخواد پارت های رمان رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه🌹 https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾