🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾
🍁
#پارت_411
#رمان_آنلاین_
به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله (لواسانی)
اومد کنار ماشین
_چی شده مریم خانم
سرم رو گرفتم بالا
_تو رو به هر کسی که میپرستیش دیگه اسم من رو نیار، همون پیامی رو
سرفهم گرفت، یه چند تا سرفه کردم به سختی ادامه دادم
که از خواهرت برای شما ارسال کردم، مینا به داداشم گفته، داداشم داشت خفهم میکرد، مش زینب با چوب زده تو سرش، اونم سرش شکسته تا من رو رها کرده و گرنه من مرده بودم، الانم از گلو درد و سر درد دارم میرم دکتر
مجید ناراحت و عصبانی سرش رو تکون داد
_ببخشید، من با محمود آقا صحبت میکنم
_آقا من از شما کمک نمیخوام، اوضاع من رو از اینکه هست بدتر نکن بچه ها رو بردار ببر فکر کن واقعا من مردم
نشستم توی ماشین، محبوبه خانم و الهه نشستن عقب پیش من، مش زینب نشست جلو، راننده حرکت کرد گفت
_کجا برم؟
محبوبه خانم گفت
_ما رو برسون به یه بیمارستان
سر چرخوندم سمتش
بیمارستان نمیخواد، یه مطب دکتر هم بریم خوبه
اروم در گوشم گفت
بریم بیمارستان بهتره بزار پیاده شیم دلیلش رو بهت میگم
سرم رو تکیه دادم به پشتی صندلی چشمم رو بستم، تو فکر این اتفاقهای چند روز بودم که محبوبه خانم صدا زد
مریم پاشو رسیدیم
از ماشین پیاده شدیم
محبوبه خانم گفت
_مریم جان نخواستم راننده بفهمه تو ماشین بهت نگفتم، آوردمت بیمارستان، اینجا اگر بخواهی از دست داداشت شکایت کنی دستت بازتره
نگاهی بهش انداختم
_یعنی میگید شکایت کنم؟
آره، حالا اگر نخواستی دنبال شکایتت رو هم بگیری، یه تهدیدی که براش میشه
از طرفی ممکنه مینا داداشت رو تحریک کنه که بره از زینب خانم شکایت کنه، اون موقع شما یه پله بالاترید
فکری کردم گفتم
_راست میگید از مینا بعید نیست بخواد به بهانه شکایت، مش زینب رو از پیش من ببره که من تنها بشم، باشه شکایت میکنم
محبوبه خانم گفت
_مریم جان داداشت ببینه شکایت کردی یه خورده خودش رو جمع میکنه حالا بگو عصبانی شدی یه سیلی زدی بسه، چرا میخوای خواهرت رو بکشی، پس باید جلوش وایسی
_بله درست میگید
اومدیم اورژانس تا دکتر گلوی من رو دید پرسید
_بهت سو قصد شده
_بله آقای دکتر
_کی هست میشناسیش
_برادرمِ
گوشی تلفن رو برداشت یه شماره گرفت
_انتظامات...
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/49516
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🌾
🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾