eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.7هزار دنبال‌کننده
784 عکس
400 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
#پارت_63 #رمان_آنلاین_نرگی به قلم # زهرا_حبیب‌اله با خودم میگفتم بسه دیگه خیلی آموزش دادی بده دست
به قلم به خنده اون منم خندم گرفت. همه بزرگ بودن ساکت هم نشسته بودن منم حوصلم سر رفته بود. یعنی اصلا بهت خوش نگذشت. چرا اونجا که نقل ریختن رو سرم بهم خوش گذشت نرگس رو سرمون سر منو تو . خب آره سرمون یه نگاه به ساعتش انداخت من دیگه باید برم . کاری نداری. اوخ جون داره میره. نه کاری ندارم بلند شد دستشو دراز کردسمتم که دست بده. یه کم خجالت کشیدم ولی دستمو دراز کردم سمتش. دست منو گرفت تو دستش و کمی فشار داد. _ تو هم دست منو فشار بده ببینیم زور کی بیشتره. خام حرفش شدمو با تمام قدرت دستشو فشار دادم . خنده بلندی کردو به مسخره گفت : بسه بابا بسه دستم شکست . تو دلم گفتم بی مزه برو دیگه میخوام برم با موبایلم کار کنم. صدای در زدن ، در اتاقم اومد نرگس بله مامان بیاتو ناصر خودشو جمع و جور کرد صاف ایستاد منم رفتم در اتاقمو باز کردم . سلام مامان آقا ناصر اومده بیاتو سلام حالتون خوبه ببخشید شماخواب بودید دیگه مزاحم نشدم . خواهش میکنم خوش امدید بفرمایید بشینید. نه دیگه رفع زحمت میکنم. خیلی وقته اومدم داشتم میرفتم . خواهش میکنم هر طور راحتید کاری نداری نرگس. نه روشو کرد سمت مامانم . خدا حافظ به احمد آقا سلام برسونید. خدا نگه دار شماهم به خونواده سلام مارو برسونید. مامانم با اشاره زد بهم دنبالش برو. اهان باشه. تا دم در حیاط دنبالش رفتم. وقتی خواست بره سرشو اورد در گوشم : یادم باشه بعدن تلافی دستمو سرت در بیارم بعدم خندید. منکه می دونستم داره شوخی میکنه خندیدم گفتم خب باشه. خدا حافظ رفت در حیاط رو بستم. آخیش رفت دویدم تو اتاقم موبایلمو برداشتم. نرگس چرا از ناصر پذیرایی نکردی . سرم تو گوشیم بود جواب ندادم. نرگس باتو هستم . جانم مامان چی میگی سرتو بیار بالااون گوشیورو بزار کنار دارم باهات حرف می زنم همین طور که سرم تو گوشی بود . میشه بعدن بگی مامان. دستشو آورد سمتم گوشی رو از دستم گرفت. نخیر همین الان باید بگم عه مامان گوشیمو رو بده میگم چرا ازش پذیرایی نکردی؟ نمی دونم هواسم نبود. ازاین به بعد هواستو جمع میکنی. باشه مامان حالا گوشیو بده. عه اینقدر گوشی گوشی نکن ، گوش کن ببین چی بهت میگم باشه مامان ببخشید این دفعه اومد چایی میارم ، اگر میوه تو یخچال بود میارم ، هرچی خوراکی تو خونمون بود براش میارم. حالا تورو خدا گوشیمو بده. بیا بگیرش. دستمو بردم جلو و گوشی رو از دستش گرفتم . روسریمو سرم کردم رفتم سمت در اتاق که برم پیشِ فریده کجا نرگس پیش فریده اونجا چیکار داری؟ میخوام گوشیمو بهش نشون بدم که چی بشه؟ وای مامان چقدر سوال میکنی . اونم هر چی بخره فوری به من نشون میده نه خیر لازم نکرده بری چرا مامان؟ 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانوی دارد▪ ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/1911
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_63 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩ #زهرا_حبیب‌اله (
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) برگشتم سمتش، خیلی سرد گفتم سلام نگاه دقیقی به صورتم انداخت _سلام، صورتت چی شده؟ بی اهمیت جواب دادم _هیچی ناراحت اخم کرد، لبهاشم جمع کرد _کی زده؟ ازش رو برگردوندم _هیچ کس _هیچ کس یعنی چی؟ مریم جان حرف بزن ببینم کی زده؟ همین طوری که ازش رو برگردوندم گفتم برو از پسرت بپرس نا باورانه گفت از کی؟ احمد رضا؟؟ _بله مگه بعد از اینکه تو از خونه ما رفتی، همدیگر رو دیدید _نه ندیدیم، ولی شما بهش بگید، خودش براتون میگه زیر لب زمزمه کرد لااله الا الله گوشیش رو از توی کیفش در آورد، شماره گرفت _الو احمد رضا کجایی؟ _خیلی خب، پاشو بیا سر مزار، مادر مریم _آره خودشم اینجاست _باشه بیاید تماسش رو قطع کرد، کتاب دعام رو از توی کیفم در آوردم، سوره مُلک رو آوردم، شروع کردم به خوندن، صدق الله العلی العظیمش رو که گفتم، حس کردم یکی کنارم نشست، با گوشه چشمم نگاه کردم دیدم احمد رضاست سلام آروم، زیر لبی جواب دادم سلام مامانش گفت مریم پای چشمش یه کم کبوده، میگم چی شده؟ میگه از احمد رضا بپرس احمد رضا سر چرخوند سمت صورتم، با دقت نگاه کرد دستش رو گذاشت توی سینه اش، متعجب گفت من مامانش گفت مریم مگه شما نگفتی از احمد رضا بپرس ریز سرم رو تکون دادم _اره خودم گفتم احمد رضا دستم رو گرفت، من رو چرخوند سمت خودش _ببینمت من زدم؟ وقتی چرخیدم، چشمم افتاد به پدر شوهرم، اول خواستم همونطوری که نشستم سلام کنم، اما انگار یه نیرویی من رو از جام بلند کرد، ایستادم، سرم رو انداختم پایین _سلام _سلام دخترم خوبی؟ _بله احمد رضا هم ایستاد، ناراحت گفت مریم ازت انتظار همچین حرفی رو نداشتم، از دیروز تا حالا من تو رو ندیدم چطور میگی کار منه سرم رو. گرفتم بالا نگفتم کار توعه، گفتم از تو بپرسن، آخه قرار بود آب توی دل من تکون نخوره چشمش رو بست، متاسف سرش رو تکون داد، دستش رو کرد لای موهاش معذرت میخوام مریم، من همه تلاشم رو کردم نشد من اگر به کسی قول بدم، شده بمیرم زیر قولم نمی زنم رنگش پرید، پشتش رو کرد به من، دوباره برگشت سمتم داداشت زده توی چشماش زل زدم، مکثی کردم، ازش رو بر گردوندم، زیر لبی گفتم آره... فیلم رو دیدید؟ از کمک حاج قاسم به اشرار جنوب استان کرمان اینها تحت تعقیب نیروی انتظامی بودند که حاج قاسم پیشنهاد میده به جای مجازات... میخوای بدونی کمک حاج قاسم به این اشرار چی بوده؟😍 تشریف بیارید این کانال فیلمش رو درست کردند ببین 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3695968317C061460af4d 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾