eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.5هزار دنبال‌کننده
777 عکس
403 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
پنج سالم بود که شاهد قتل پدر مهربانم شدم، قبل از سال پدرم مادرم به خاطر نا توانی مالی با تیمور که مغازه لبنیاتی داشت و همسرش فوت شده و سه تا پسر داشت با مادرم ازدواج کرد، نا پدریم و سه پسرهاش من و خواهرسه ساله‌م رو به بهانه های مختلف کتک میزدند، غذاهامون جیره بندی بود و از خوراکی هایی که برای بچه‌های خودش میخرید به ما نمیداد، با سختی خیلی زیادی بزرگ شدیم تا اینکه نا پدریم تصمیم گرفت خواهر ۱۶ ساله من رو بگیره برای پسر ۳٠ ساله بداخلاقش که یه بچه داشت و زنش رو طلاق داده بود، من ۱۸ سالم بود خواهرم رو برداشتم و از خونه ناپدریم فرار کردیم، جایی رو نداشتیم بریم در خیابان بی هدف میرفتیم و من از شدت ناراحتی و بیچاره‌گی دوست داشتم با صدای بلند بلند گریه کنم، اونشب شب عاشورا بود و خواهرم پیشنهاد داد بریم مسجد ما امدیم مسجد، من پناه بردم به امام حسین علیه السلام با گریه گفتم... https://eitaa.com/joinchat/2967208113Cc7564cb966 اگر خسته جانی بگو یا حسین ❤️ اگر ناتوانی بگو یاحسین ❤️ سرت گر بیفتد میان قضا و بلا❤️ نترس و بلند و جلی تر بگو یا حسین ❤️
✅ پخش برنج اصیل و معطر شمال (مازندران)🌾🌾🌾 ✅ زیر قیمت بازار ✅ با حذف دلال و سود کم ✅ حمایت از حقوق مصرف کننده🍚 🔵 ارزانی بی علت نیست. میتونه یکی از علت هاش انصاف فروشنده باشه 🛵🚚🚛ارسال رایگان به سراسر کشور 👨‍🌾مارو دنبال کنید... 🌾👇🌾👇🌾 https://eitaa.com/joinchat/1461846038Cd71c379eda
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_345 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩ #زهرا_حبیب‌اله
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) باشه مریم جان میرم بهش میگم، از امروزم میام تو آموزشگاهت میشینم که یه وقت یکی مثل عصمت خانم نیاد اینجا اذیتت کنه _چرا میخواهید خودتون رو به خاطر من به زحمت بندازید _مریم جان مسلمونی تنها به نماز و روزه و حجاب نیست، مسلمونی همه اون چیزی هست که پیغمبر خدا گفته، اینکه نماز و روزه و حج و اینها رو باید حتما راعایت کنیم کنارشم دل نسوزونیم، تهمت نزنیم آبروی کسی رو نبریم، زخم زبان نزنیم. همین عصمت خانم همیشه صف اول نماز جماعتِ، اما الان با این سنش، تهمت به مریم رو باور کرده، این که مسلمونی نیست چشمام پر اشک شد _به من آب دهن انداخت کشدار گفت _خاک بر سرش کنن، یه عمریِ توی هیئت و مسجده ولی انگار همه موعظه هایی که شنیده یاسینی بوده که به گوش خر خوندن دستش رو کشید روی سر من _اشکال نداره دخترم بزار به حساب جهل و نادونیش پاشو بیا برو روی مبل دراز بکش استراحت کن منم یه سوپ برات بزارم الهه گفت _ببریمش توی اتاق خواب روی تختش _نه اونجا دلش میگیره همین جا روی مبل دراز بکشه، من سوپش رو بار میزارم میرم آموزشگاه میشینم تو هم بشین پیشش تنها نباشه الهه همین‌طوری که دستش رو دراز کرد سمت من گفت _تو که روی تخت خوابیده بودی برای چی اومدی اینجا؟ _دنبال گوشیم بودم زنگ بزنم به خاله کبری پیدا نکردم گفتم شاید توی آموزشگاه باشه، خواستم بیام تو، که صدای جرو بحث عصمت خانم رو شنیدم پشت در وایسادم دیگه تو نیومدم _خدا لعنتش کنه چقدر اذیتمون کرد توران خانم رو کرد به من _خاله کبری همون دوست مامانت بود، درست میگم _بله _آره زنگ بزن بیاد، با اونم بریم پیش داداشت بلکه از خر شیطون بیاد پایین الهه جان گوشیم رو پیدا میکنی بهم بدی صبر کن بهش زنگ بزنم ببینیم کجاست شماره گوشی من رو گرفت، صداش از کنار پایه میز پذیرایی اومد، خم شد برش داشت گرفت جلوم _بیا زنگ بزن... سلام نویسنده هستم🌹 هر کس میخواد پارت های رمان رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه🌹 https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
مداحی_آنلاین_با_همه_لحن_خوش_آواییم.mp3
1.48M
🌷یا صاحب الزمان(عج)🌷 🍃با همه لحن خوش آواییم 🍃در به در کوچه تنهائیم ‍‌😔😔😔آقا بیا 🙏😭
در تمام شب‌های این دهه [دهه اول ذی الحجه] بین مغرب و عشا دو رکعت نماز بخواند، در هر رکعت پس از سوره «حمد» «یک مرتبه» سوره «توحید» و آیه: ﴿وَ وٰاعَدْنٰا مُوسىٰ ثَلاٰثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْنٰاهٰا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقٰاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَ قٰالَ مُوسىٰ لِأَخِيهِ هٰارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ وَ لاٰ تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ﴾ و ما با موسی [برای عبادتی ویژه] سی شب وعده گذاشتیم و آن را با افزودنِ ده شب کامل کردیم، در نتیجه میعادگاه پروردگارش در چهل شب پایان گرفت، موسی [زمانی که به میعادگاه می‌رفت] به برادرش هارون گفت: در میان قومِ من جانشینم باش و به اصلاح [امورشان] بپرداز و از روش [و آرای] تبهکارانِ فتنه‌انگیز پیروی مکن‌!
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
گروه وی آی پی چه خبره😍😈😂
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_346 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩ #زهرا_حبیب‌اله
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) شماره خاله کبری رو گرفتم، چند بوق خورد پسرش کمیل جواب داد _الو بفرمایید _سلام حالتون خوبه؟ _ممنون، شما؟ _مریم هستم _سلام مریم خانم حالتون چطوره خوبید؟ _ممنون خوبم، میشه گوشی رو بدید به خاله کبری _والا خاله کبری بیمارستان واا رفتم دست و. پام شل شد _چرا بیمارستان؟ یک هفته‌ست بستریِ _چرا مگه چی شده؟ _سکته کرده، بردیمش کرمانشاه تو بیمارستان بستریش کردیم بغض گلوم رو گرفت، با صدای گرفته گفتم _سکته چی؟ _سکته مغزی نتونستم جلوی خودم رو بگیرم بغضم ترکید، زدم زیر گریه، به زحمت گفتم _الان حالش چطوره؟ _یه طرف بدنش حرکت نداره، ولی دکتر گفته با فیزیو تراپی بهتر میشه، ببخشید ناراحتتون کردم _نه این چه حرفیه خوب کردید گفتید، ان شاالله که زودتر خوب بشن _براش دعا کنید _چشم حتما دعا میکنم بعد از خدا حافظی تماس رو قطع کردم الهه گره‌ای به ابروش انداخت _خاله کبری سکته کرده؟ با تاسف سرم رو تکون دادام، _آره اونم سکته مغزی تو صورت توران خانم و الهه نگاه کردم _تمام درها داره به روم بسته میشه توران خانم اومد نشست کنارم دستش رو. گذاشت روی دستم مریم جان حواست رو جمع کن، یه وقت کفر نگی، یعنی چی همه درها به روم بسته‌است، میبینی که خدا ما دو نفر رو مامور کرده کنارت باشیم، غم‌خوارت باشیم، دست به سینه در خدمتت باشیم اون دری که هیچ وقت به روی هیچ بنده‌ای بسته نیست و همیشه بازه در خونه خداست، من با بابای بچه‌ها صحبت میکنم یه چند شبی رو. پیشت میمونم، تا یه کم آب‌ها از آسیاب بیفته، بعد از اونم خدا بزرگه، صدای در زدن در آموزشگاه اومد، سه تایی بهم نگاه کردیم، توران خانم رو کرد به ما گفت شما همینجا بمونید من میرم ببینم کیه... سلام نویسنده هستم🌹 هر کس میخواد پارت های رمان رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه🌹 https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
یه روز که جلوی در خونه‌م‌سر و صدا شد.رفتم دیدم یه خانمی داره داد و بیداد میکنه‌. من رو که دید شروع کرد به فحش دادن که این هووی من شده. خیلی بهم توهین کرد اون موقع اصلا بهش حق ندادم.‌ میتونستم انکار کنم و بگم شوهرش فقط باغبونمه اما شیطان رفت تو جلدم و قبول کردم.‌بعد از کلی آبروریزی و گریه و زاری رفت. از من کوچکتر بود اما هفت تا بچه بدنیا اورده بود و زن زندگی سخت بود و حسابی شکسته شده بود. شروع کردم به طنازی کردن برای شوهرم.‌انقدر که برنامه برعکس شد و همیشه... https://eitaa.com/joinchat/2967208113Cc7564cb966
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
!😄 در مدتی که در حلب بود، زبان عربی را دست و پا شکسته یاد گرفته بود. اگر نمی‌توانست کلمه‌ای را بیان کند با حرکات دست و صورتش به طرف مقابل می‌فهماند که چه می‌خواهد بگوید. یک‌روز به تعدادی از رزمنده‌های نبل و الزهراء درس می‌داد. وسط درس دادن ناگهان همه دراز کشیدند!🙄 به عربی پرسید: چتون شده؟! گفتند: شما گفتید دراز بکشید!😐😂 به جای این که بگوید ساکت باشید، کلمه‌ای به کار برده بود که معنی‌اش می‌شد دراز بکشید! به روی خودش نیاورد، گفت: می‌خواستم ببینم بیدارید یا نه!😁 بعد از کلاس که این موضوع را برای دوستانش تعریف کرد،آن‌قدر خندید و خندیدند که اشک از چشمانشان جاری شد.😅😂 راوی: همرزم شهید🌹 ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada 🦋🦋🦋
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_347 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩ #زهرا_حبیب‌اله
خانم حبیب الله: 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) توران خانم رفت اموزشگاه من و الهه‌م همه حواسمون رو جمع کردیم ببینیم کیه و چی میگه _سلام _سلام خانم خوش اومدید _خودشون نیستن _کاری داری به من بگو برات انجام میدم _اومدم پارچه‌م رو ببرم _الهه اکرم خانمه برو بهش بگو برش زدیم آماده پرو هست، اگر میخواد همینطوری برش زده بهش بده ببره، بعدم بگو باید نصف دست مزد ما رو بده _باشه الان میرم بهش میگم الهه رفت صدای اکرم خانم اومد _پشیمون شدم از لباس دوختن اومدم پارچه‌م رو ببرم _چرا؟ چی شده که پشیمون شدی، شما هم حرف مفتی که پشت سر مریم گفته شده رو باور کردید نه من کاری به این کارها ندارم ولی زنی که حرف پشت سرش باشه، همه نگاه ها پشت سر هر کسی هم که باهاش نشست و برخاست کنه هست، منم نمیخوام مردم پشت سرم حرف بزنن انوقت میدونی وقتی دارن به یکی تهمت میزنن تو هم که با مردم هم سو میشی تو گناهشون شریک هستی، همون گناه رو برای تو هم مینویسن _نمی دونم والا یعنی شما میگی مردم دارن تهمت میزنن؟ بله دقیقا چون من هم مریم رو میشناسم هم مامانش رو میشناختم، همچین وصله ناجوری بهش نمی‌چسبه _پس هیچی دیگه اگر شما تاییدش میکنید بذارید بدوزه، ولی یه سوال برام پیش اومده _جانم بگو چه سوالی _اینکه شما چرا اومدی اینجا؟ _اومدم تا از حیثیت یه دختر مسلمون شیعه دفاع کنم _آهان، کار خوبی میکنی، قرار بود من فردا بیام پرو، الهه خانم ببینید اگر لباس من رو برش زدن پرو کنم که دیگه فردا نیام _بله برش زدیم آماده پرو هست شما برید تو اتاق پرو ، تا من لباستون رو بیارم لباسش رو پرو کرد رفت الهه اومد پیش من _خدا خیر بده به توران خانم چه زن خوبیه، یه چند روز وایسه آموزشگاه ازت دفاع کنه نظر مردمم عوض میشه ولی دیگه من انگشت نمای محل شدم، همه هم حرف توران خانم رو باور نمیکنن چرا به مرور باور میکنن، بعدشم همه متوجه اشتباه و تهمتشون میشن، تو هم به امید خدا دوباره شروع به کار میکنی... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
خانم حبیب الله: 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_348 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) آهی کشیدم _امیدوارم زد روی بازوم _خوبه که امید واری چون نا امیدی کار شیطانِ تا شب شش نفر دیگه اومدن اموزشگاه، توران خانم نظر دوتاشون رو عوض کرد پارچه‌شون رو پس نگرفتن چهار نفرشون مصمم بودن که من خطاکارم و پارچه‌هاشون رو پس گرفتن، دیگه از سفارشات روستای خودمون چیزی نمونده. چند تا سفارش از شهر مونده که اونها هنوز از این شرایط پیش اومده اطلاع ندارند شام خوردیم محبوبه خانم زنگ زد به الهه _جانم مامانم _آره میام توران خانم اومده پیش مریم _آره والا امروز خیلی به دادمون رسید _باشه اومدم تماس رو قطع کرد رو کرد به توران خانم _مامانم بهتون سلام رسوند گفت به توران خانم بگو شما که داری از آبروی یک مسلمان دفاع میکنی مطمئن باش خدا در دو دنیا بهت آبرو میده توران خانم سرش رو کج کرد _ من به وظیفه‌م عمل کردم، مریم جان هم مثل دختر خودم میمونه این رو جدی میگم من از ته دلم دوسش دارم لبخندی زد _تو هم دختر خوبی هستی، تورو هم از ته دلم دوستت دارم الهه صورت توران خانم رو بوسید _ممنون ماهم شمارو دوست داشتیم با این کارتون دیگه بیشترم دوستتون داریم _ببخشید شما گفتید شب پیش مریم میمونید درسته؟ _بله میمونم _پس من برم خونمون _برو در امان خدا نشست کنار من _مریم جان من میرم صبح ساعت هشت اینجا هستم _باشه عزیزم برو توران خانم گفت _ببخشید الهه جان یه سوال در مورد خودت ازت بپرسم خواهش میکنم بپرسید _ اول که نامزدیت رو بهت تبریک میگم ان شاالله خوشبخت بشی، حالا عقد کردید یا شیرینی خوردید فعلا صیغه محرمیت خوندیم تا میلاد صاحب الزمان عقد کنیم _به سلامتی باشه ان شاالله به مامانت بگو اگر جشن عقد گرفتید منم برای مراسم عقدت دعوت کنه _چشم حتما _چشمت بی بلا الهه خدا حافظی کرد رفت توران خانم بلند شد رفت توی آشپزخونه سینی برداشت دو لیوان گذاشت توش، مشغول چایی ریختن شد، یه دفعه در هال باز شد داداشم اومد تو هال از ترسم یه جیغ بلند کشیدم داداشم گفت کو اون پ*د*ر*س*و*خ*ت*ه ا*ی*ک*ه*د*ا*ش*ت*ی باهاش حرف میزدی... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾