✍سردار شهید قاسم سلیمانے:
اگر از من تعریف ڪردند
و گفتند «مالڪ اشتر»
و من باورم شد؛
سقوط مےڪنم
اما اگر در درونِ
خودم ذلیل شدم
خداوند مرا بزرگ مےگرداند.
۹۶/۱۰/۲۳
#غروب_پنجشنبه
#یاد_شهدا_صلوات🌷
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌹
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\╲
@chatreshohada
🦋🦋🦋
#طنزشهدایی!😄
در مدتی که در حلب بود، زبان عربی را دست و پا شکسته یاد گرفته بود.
اگر نمیتوانست کلمهای را بیان کند با حرکات دست و صورتش به طرف مقابل میفهماند که چه میخواهد بگوید.
یکروز به تعدادی از رزمندههای نبل و الزهراء درس میداد. وسط درس دادن ناگهان همه دراز کشیدند!🙄
به عربی پرسید: چتون شده؟!
گفتند: شما گفتید دراز بکشید!😐😂
به جای این که بگوید ساکت باشید، کلمهای به کار برده بود که معنیاش میشد دراز بکشید!
به روی خودش نیاورد، گفت:
میخواستم ببینم بیدارید یا نه!😁
بعد از کلاس که این موضوع را برای دوستانش تعریف کرد،آنقدر خندید و خندیدند که اشک از چشمانشان جاری شد.😅😂
راوی: همرزم شهید🌹
.╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\╲
@chatreshohada
🦋🦋🦋
.
🌹🕊 #زیارتنامهیشهدا 🕊🌹
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم. فَاَفُوزَمَعَکُم
#سلام_بر_شهدا 🌹
بیاد #فرمانده_تیپ_امام_حسن_مجتبی.ع.
#وفرمانده_لشگر_علی_ابن_ابی_طالب.ع.
#شهید_حسن_درویش 🌷
#ای_شهید🌷
#التماس_دعا🙏😔
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\╲
@chatreshohada
🦋🦋🦋
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_154 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾
🍁
#پارت_155
#رمان_آنلاین_
به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله (لواسانی)
هانیه رو کرد به من
چی شد؟ چرا رنگ و روت پرید؟
با دستم علیرضا رو نشون دادم، سریع برگشتم توی آموزشگاه، هانیه هم با من اومد داخل، بهش گفتم
داداشم از دستم عصبانیه
_چرا، مگه چیکار کردی؟
_امروز بهش نگفتم اومدم
_یعنی تنها اومده؟
_آره
_خب چرا دختر؟ من اگر تنهایی بیام، باید قید آموزشم رو بزنم، دیگه نمیگذاره بیام
چه میدونم، از دستش دلخور بودم، بهش نگفتم
حالا عیبی نداره برو باهاش با مهربونی برخورد کن، ان شاالله که چیزی بهت نمیگه، ببخشید داداشِ منم اومد باید برم
برو خداحافظ
هانیهام با من خدا حافظی کرد رفت،
از در آموزشگاه اومدم بیرون، تا علیرضا چشمش افتاد به من، با ناراحتی و عصبانیت اومد جلو
سلام
بدون اینکه جوابم رو بده باخشم کمی نگاهم کرد، گفت
این چه کاری بود کردی؟
نخواستم مزاحمت بشم
صداش رو برد بالا
نخواستی مزاحمت بشم یا...
انگشتم رو به معنی ساکت شو گذاشتم روی بینیم
هیس، خواهش میکنم اینجا سرو صدا نکن، جلوی این هم کلاسی هام خجالت میکشم
با تندی گفت
خیلی خوب بیا بریم
با هم اومدیم به کوچه خودمون که رسیدیم گفت
ببین مریم، من یه خواستگاری از تو کردم اونم ترسیدم من برم خدمت برات خواستگار بیاد، ازدواج کنی، الانم زورت نمیکنم که باید زن من بشی، تو خودت آیندهات رو انتخاب میکنی، فقط خواستم بدونی من دوستت دارم، ولی چه زن من بشی چه نشی، تا زمانی که توی این خونه، ای ناموس من هستی، دفعه آخرت باشه، من رو میپیچونی
نمی دونم چطوری روش میشه به این راحتی در مورد ازدواج حرف بزنه، من که دارم از خجالت میمیرم، ولی باید حرفهام رو بهش بزنم، با تندی گفتم
چطور تونستی دو ماه بعد از فوت داداشت این درخواست رو بکنی
خیای جدی گفت
_برام خیلی سخت بود، ولی دیدم من دارم میرم سربازی یه وقت برای تو خواستگار بیاد پدر مادرم قبول کنن، تو هم که نمی دونه من بهت علاقه دارم، قبول کنی
تو عشق و علاقه من رو به احمد رضا ندیدی، که با خودت فکر کردی من بعد از عده ام قصد ازدواج دارم.
اومد حرف بزنه، نگذاشتم، گفتم
ببین علیرضا من نه با تو ونه هیچ کَس دیگری قصد ازدواج ندارم، ازت هم خواهش میکنم، دیگه در رابطه با ابن موضوع با من. حرف نزنی...
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/49516
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🌾
🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنران:آیت الله مجتهدی تهرانی(ره)🎤
⭕️نشانههای ظهور امام زمان عج در آخرالزمان
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_155 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾
🍁
#پارت_156
#رمان_آنلاین_
به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله (لواسانی)
گوشه لبش رو. جوید، سرش رو تکون داد، آهسته گفت
باشه، ولی تا من اینجا هستم خودم میبرمت آموزشگاه، بعد که من رفتم، به بابا سفارش کردم، که ببرتت
کلافه گفتم
آخه چرا؟
چون تو ناموس ما هستی و من نمیخوام کسی مزاحمت بشه
تو بد دلی، و گرنه کسی مزاحم من نمیشه
اسمش رو هرچی دوست داری بزار، من یه چیزی میدونم که میگم
به اعتراض حرفش روم رو ازش برگردوندم، دیگه حرفی نزدم
با هم اومدیم خونه، رفتم اتاقم، اعصابم بهم ریخته است، سرم درد گرفته، لباسم رو عوض کردم، یه مسکن خوردم، دراز کشیدم روی تخت. رفتم توی فکر، به خودم گفتم، اگر میخوای اینجا زندگی کنی باید به حرفهاشون گوش کنی، به نظراتشونم احترام بگذاری، میبینی که تقریبا هرچی علیرضا میگه پدر مادرشم تایید میکنند، پس باید کنار بیام، که نه خودم رو اذیت کنم نه اینها رو، الانم برم اتاق مادر شوهرمینها برای ناهار، مادر شوهرم ساک علیرضا رو بسته گذاشته گوشه اتاق، رو کردم بهش
مامان علیرضا فردا ساعت چند میره
علیرضا نگذاشت مامانش حرف بزنه، نودش گفت
هشت صبح میرم
خواستم محلش ندم، چشمم افتاد به مادر شوهرم، ترسیدم به دل بگیره، علی رغم میل باطنیم گفتم
ان شاالله به سلامتی بری، دوسال خدمتت رو انجام بدی بیای
خوشحال از دعای من گفت
خیلی ممنون
از صبح محمد رضا و زن و بچش، عمه مادر شوهرم، خاله ها و عمه علیرضا اومدن اینجا که برای سربازیش بدرقش کنن، مادر شوهرم یه کاسه آب و قرآن گذاشت توی سینی، رو. کرد به من
مریم جان از توی کیفم پول بیار بزار توی سینی، کنار قرآن
از کیفش پول برداشتم، گذاشتم توی سینی،
علیرضا با همه محارمش رو بوسی و خدا حافظی کرد
مادر شوهرم از زیر قرآن ردش کرد، کاسه
آب رو دستش گرفت، علیرضا رو کرد به مامانش
صبر کن مامان من یه حرفی به مریم بزنم، اومد سمت من گفت
توی این دوماهی که رفتی آموزش خیاطی من بردم و آوردمت، ازت خواهش میکنم بعد از این با، بابام برو تنها نرو
سر راهی دلم نیومد ناراحتش کنم، گفتم
چشم، خیالت راحت با، بابا میرم
لبخند رضایتی از حرف من زد گفت
خیلی ممنون
رفت سمت مادر شوهرم، دوباره با مامانش رو بوسی کرد، دستش رو بلند کرد رو به جمع
خدا حافظ همگی
مادر شوهرم کاسه اب رو. پشت سرش پاشید، علیرضا رفت...
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/49516
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🌾
🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزیز زهرا
بقیه الله
کجایی آقا
گوش کنید💔
▫️یک صلوات به نیت تعجیل در فرج امام زمان (عج) قرائت بفرمایید 🌱
اللهم عجل لولیک الفرج🌸
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\╲
@chatreshohada
🦋🦋🦋
❥❥❥
📝دلنوشته
🟣شهید مدافعحرم علے سیفی
پرونده امروز هم بسته شد!🗂
فڪر ڪن امروز آخرین روز بود!
چقدر به امام زمانت نزدیک شدهای؟🤔
اصلاً براے ظهور ڪارے ڪردهای؟
چقدر دل امام زمانت را
بــــــه دســــــــت آوردهای؟😒
یا فقط با گناه، دلش را شڪستهای؟💔
❏اَللّهُمَ صَلِّ علي مُحمّدو آل مُحمّدو عجّل فرجهم اَللّهُمَ عَجِّل لِوَلیِّڪ الفـَرَج بِحقّ الزّینب سَلامُ الله عَلَیها🤲🏻
#شبتـونمهـدوی﴿عجلاللهتعالیفرجه﴾
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\╲
@chatreshohada
🦋🦋🦋
43.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 #کلیپ | پروانهها از شعله پروا ندارند
به مناسبت چهلمین روز از درگذشت علی لندی
🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
#ادینتون_متبرک_ب_نگاه_شهدا❤️
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\╲
@chatreshohada
🦋🦋🦋
بسم رب الشهید 🌷
🌸خوشا به حال آنان که پروازشان اسیر هیچ قفسی نشد ، و هیچ بالی اسیر پروازشان نساخت .. خوشا به حال آنان که از رهایی رهیدند ، و بال و بال جانشان نشد . خوشا به حال آنان که ..... خوشا به حال ما ، اگر شهید شویم .😔
#سردارشهیدحسن_درویش
#سلام_صبحتون_بخیر
#روزتون_متبرک_ب_نگاه_شهدا
╭─┅🍃🦋🍃┅─╮
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\╲
@chatreshohada
╰─┅🍃🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️مهدے جان(عج)
🌸جمعه شد تا باز جای خالی توحس شود
🌸تا شقایق باز دلتنگ گل نرگس شود
🌸آفتاب پشت ابرم نام تو دارم به لب
🌸خواستم نور تو گرمی بخش این مجلس شود
اللهم عجل لولیڪ ألفرج 💚
🍃 #حمید_باکری برادر شهید مهدی باکری، #جوان_بسیجی عاشقی است که یک شبه ره صد ساله رفت و پیر #عشق شد آنچنان که در خشت خام چیزی دید که در آینه هم نمیبینیم.
🍃 آرزو میکنم که اگر حمید باکری نمیشویم در نگاه او که حقیقت بین بود و هست #عاقبت_بخیر باشیم🌷
📆 6 اسفند 1362 – سالروز شهادت حمید باکری
💠 قائم مقام فرماندهے لشگر ۳۱ عاشورا
فرازی از وصیت نامه شهید:
🌸 دعا ڪنید ڪہ خداوند شهادت را نصیب شما ڪند ڪہ در غیر این صورت زمانے فرا مےرسد ڪہ جنگ تمام مےشود و رزمندگان سہ دستہ مےشوند :
۱- دستہ اے بہ مخالفت با گذشتہ خود بر مےخیزند و از گذشتہ خود پشیمان اند .
۲- دستہ اے راه بےتفاوتے را بر مےگزینند و در زندگے مادے غرق مےشوند و همہ چیز را فراموش مےکنند .
۳- دستہ سوم به گذشتہ خود وفادار مےمانند و احساس مسئولیت مےڪنند ڪہ از شدت غصّہ
ها و مصائب دق خواهند ڪرد .
🌷 پس از خدا بخواهید با وصال شهادت از عواقب زندگے بعد از جنگ در امان بمانید ، چون عاقبت دو دسته اول ختم به خیر نخواهد شد و جزء دستہ سوّم ماندن سخت و دشوار خواهد بود ...
#سالروزشهادتشهید 《حمید باکری》
#یادشهیدباصلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویدئو_استوری_روزشمار_نیمه_شعبان
🎉 21 روز مانده تا میلاد امام زمان علیه السلام
معجزه توسل به امام زمان - شهید کافی.mp3
2.78M
🎧🎧
⏰ 2 دقیقه
#حتما_گوش_کنید👆
✅ مردم اگه گرفتارید
برید در خونه امام زمان
═══✼🍃🌹🍃✼═══
🎤 #شهید_کافی
🔹 #نشر_دهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 آخرین سخنرانی حاج احمد متوسلیان🌷
ما ثابت مىکنیم که خون ما باعث خواهد شد که سرزمینهاى مقدس اسلامى از دست امپریالیزم آمریکا و این رژیم غاصب و فاسد صهیونیستى آزاد بشود.
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\╲
@chatreshohada
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_156 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾
🍁
#پارت_157
#رمان_آنلاین_
به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله (لواسانی)
اشک تو چشم مادر شوهرم جمع شد، عمه رو. کرد بهش
وااای مرضیه شگون نداره پشت سر مسافر گریه کنی، گریه نکنیها به دلم بد میاد
مادر شوهرم تلاش میکنه گریه نکنه، سرش رو. انداخت بالا
نه گریه نمیکنم
همه به غیر از محمد رضا و مهری، بچه جاریم مَهدی خدا حافظی کردن رفتن، ماهم رفتیم بالا توی اتاق، مادر شوهرم رو کرد به من و مهری
نفسم توی سینم مونده، دارم خفه میشم
مهری گفت
بشین روی مبل یه خورده کمرت رو. ماساژ بدم
مادر شوهرم نشست، مهری شروع کرد به ماساژ دادن کمر مادر شوهرم، یه کم ماساژ داد رو کرد بهش
بهتر شدی
آره مادر دستت درد نکنه، شام همیجا بمونید
چشم مامان
با مریم برید تو آشپزخونه شام درست کنید،
هردو. گفتیم
چشم
اومدیم توی آشپز خونه، مهری خانم رو کرد به من
مریم یه چیزی میخوام بهت بگم، قول میدی ناراحت نشی
چی بگم، من که نمی دونم چی میخواهید بگید که قول بدم
من میگم، ولی تو قول بده از دستم دلخور نشی
باشه حالا بگید
مکثی کرد، با اِن و. مِن گفت
نگاهای علیرضا به تو طبیعی نیست
خودم رو زدم به اون راه گفتم
نه بابا، بنده خدا چه نگاهی
چرا مریم، من امروز قشنگ دقت کردم، البته نگاهش نگاه حرامی نبود، یه جور نگاه خواستن بود
_مگه میشه، تازه چهار ماه از فوت احمد رضا گذشته، بعدم من هیچ جوره و هیچ وقت با هیچ کسی قصد ازدواج ندارم
الان داغی این حرف رو میزنی، مگه تو چند سالته
حس خفهگی بهم دست داد، با بغض گفتم
مهری خانم میشه ادامه ندید
برگشت من رو نگاه کرد
آخی مریم جان، تو رو خدا ببخشید، معذرت میخوام، حق با توعه، نمی دونم چرا این حرف رو زدم
یه حالت ضعفی بهم دست داد، نشیتم روی صندلی، گفتم
اشکال نداره
ای وای چه رنگ و رویی کردی مریم
فوری یه آب قند برام درست کرد
بیا، این آب قند رو بخور
از دستش گرفتم، خوردم، مهری خانم گفت
تو همین جا بشین روی صندلی نمی خواد کار کنی، من خودم درست میکنم
یه کم حالم جا بیاد کمکتون میکنم
نمیخواد تو بشین من درست میکنم.
یه چند دقیقه که نشستم، یه کم حالم بهتر شدرو کردم به مهری خانم
وسایل سالاد رو بیارید، همین طوری که اینجا نشستم درست کنم
شام خوردیم سفره رو جمع کردیم، ظرفها رو شستیم و. جا به جا کردیم دور هم نشستیم، مادر شوهرم رو. کرد به مهری گفت...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام
نویسنده هستم🌹
هر کس میخواد پارت های رمان #حرمت_عشق رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه.👇👇😍
https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/49516
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🌾
🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
بررسی مسائل روز - استاد علی اکبر رائفی پور.mp3
22.5M
🔊 سخنرانی استاد رائفیپور
📝 «بررسی مسائل روز ایران و جهان»
📅 ۳ اسفند ماه ۱۴۰۰ - تهران، مسجد سیدالشهدا
🎧 کیفیت 48kbps
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت های آموزنده و زیبا از استاد های عالیقدر اسلام🦋🦋🦋🦋🦋🦋
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\╲
@chatreshohada
🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏯ #شور احساسی
🍃یه عالمه گریه به روضه بدهکارم
🍃تا خوب نشه زخمات دست بر نمیدارم
🎤 #نریمان_پناهی
👌بسیار دلنشین
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\╲
@chatreshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀اهمه ما دربرابر خون شهدا مسئولیم
✨ من وتو بابد بیار شیم
روزمحشر یقه همه مون و می گیرن
🔊داریم خودمونو غافل می کنیم ...
شبتون منور به نور شهدا💚❤️🌷
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\╲
@chatreshohada
🦋🦋🦋
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_157 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾
🍁
#پارت_158
#رمان_آنلاین_
به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله (لواسانی)
فردا زودتر بیا سبزی بگیریم پاک کنیم، حبوباتمون رو خیس کنیم، پس فردا برای بچهام آش پشت پا بپزیم
چشم مامان حتما
اخرشب خدا حافظی کردن رفتن، منم شب بخیر گفتم، اومدم اتاقم خوابیدم.
با سرو صدایی که از توی حیاط میاد که سبزی رو بزار اینجا، سبد رو بگذار اونجا از خواب بیدار شدم، دست و صورتم رو شستم اومدم بیرون، مادر شوهرم و عمه دارن با هم صحبت میکنن گفتم
سلام
اینقدر که غرق صحبتن صدای من رو نشنیدن، ناخواسته صداشون روشنیدم، عمه گفت
مرضیه من از نگاهای علیرضا فهمیدم که مریم رو میخواد، این دختره بچه دار نمیشه، حواست رو جمع کن بچهات بدبخت نشه
مادر شوهرم گفت
عمه حرفها میزنی، یعنی هر کی بچه نداره بد بخته
به نظرت اجاق کوری خوبه؟
عمه یواش، یه وقت مریم بشنوه دلش میشکنه،
تو طرف دختر مردمی یا بچه خودت
مریم مثل دختر خودم میمونه، اندازه علیرضا دوستش دارم، از خانمی کم نداره، بچه دار شدنشون، داشتن درمان میکردن که اجل به بچهام مهلت نداد
حالا این همه دختر چرا شماها گیر دادید به این دختره
علیرضا میخواد زندگی کنه، خودشم باید زنش رو انتخاب کنه
_دختر زده به سرت، میخوای یه زنی روکه بچه دار نمیشه برای پسرت بگیری
ولش کن عمه این بحث ها فایده نداره
باشه بحث نمیکنیم، ولی تو قبل از اینکه اسم پسرت رو بزاری روی این زنه، قبلش ببرش متخصص نازایی ببین درمان میشه،
اعصابم از این گفتگو بهم ریخت برگشتم توی اتاق خودم، چشمم افتاد به عکس علیرضا، زدم زیر گریه، دیدی عمه مامانت به من چییا گفت، برای خودشون بریدن و دوختن، یه کلمه نمگین این دختره آدمه از خودش بپرسیم ببینیم نظرش چیه، احمد رضا تو خودت میدونی که من تصمیم چیه، من سر عهدم هستم هیچ وقت قولی رو که بهت دادم زیرش نمیزنم، من تا قیامت رازت رو حفظ میکنم، بگذار همه تقصیر ها بیفته گردن من، صدای مهری خانم اومد
مریم، خوابی هنوز
نه بیا تو بیدارم
در رو باز کرد
عه چرا گریه کردی؟
با بغض گفتم
من همش چهار ماهه شوهرم از دنیا رفته، اصلا قصد ازدواج ندارم، مامان و عمه دارن میبرن و. میدوزن اون عمهام هر چی از دهنش در اومد به من گفت...
ولش کن خودت رو ناراحت نکن، عمه حرف بی خود زیاد میزنه...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام
نویسنده هستم🌹
هر کس میخواد پارت های رمان #حرمت_عشق رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه.😍
https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/49516
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🌾
🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰شهید حاج حسین خرازی؛
نمیدونم حکمتش چیچی بودِس
که تا اینجا موندِیم ...
خبر از شهادت می دهد!
خبر از رفتن
خبر از رسیدن به سعادت...
بــرایشــادیروح شهدا
"#صلوات"
اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ الفَرَجَهُم
🍃اَلَّلـهُم َّعجِّل لِوَلیـِڪَ الفـَرَج💚
🥀#سردار_شهید_حسین_خرازی
#سالروزآسمانےشدنت_گرامےباد🕊
🦋🦋🦋