eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
19.2هزار دنبال‌کننده
784 عکس
413 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) باشه مریم جان هر چی تو بگی ولی اگر جلوی مینا رو نگیری بدتر میکنه‌ها میدونم که بدتر میکنه، اما اینم میدونم کسی جز خدا حریف فتنه‌های مینا نیست، این تونسته نظر داداشم رو جلب کنه دیگه هیچی براش مهم نیست، سوار آژانس شدیم اومدیم شهر ، محبوبه خانم یه دکتر متخصص مامایی سراغ داشت، رفتیم پیش دکتر آشنای محبوبه خانم. منشی دکتر رو کرد به محبوبه خانم _ چون وقت قبلی نگرفتید باید تا اخر وقت بشینید. _آخه مریض ما دیشب حالش بد شده، شما هم که اون موقع شب نیستید که ما وقت بگیریم _آهان پس بگو اورژانسیِ _بله خانم اوژانسیِ _صبر کنید بین مریض میفرستمش بره _باشه عزیزم ممنون کارتم رو در آوردم گرفتم سمت منشی بفرمایید کارت کشید هزینه معاینه رو برداشت کارت رو داد به من، گذاشتم داخل کیفم نشستیم روی صندلی ، دو نفر رفتن دکتر معاینه‌شون کرد اومدن بیرون، خانم منشی اسم من رو خوند رفتم داخل سلام خانم دکتر سلام عزیزم اشاره کرد به صندلی کنارش ، بشین مشکلت چیه؟ از دیشب خونریزی دارم ماهانه‌ت سر وقت انجام میشه بله اولین باره که این‌طوری میشی بله استرس بهت وارد شده بله خانم دکتر دستت رو بیار فشارت رو بگیرم فشارم رو گرفت پایینه ، باید سرم بزنی فشارم چنده هفتِ یه سرم برات مینویسم حتما بزن دارو هایی رو که برات مینویسم سر ساعت مصرف کن، اگر قطع شد که هیچی اما اگر نشد بیا بفرستمت سونو گرافی چشم خانم دکتر، نسخه‌م رو برداشتم خدا حافظی کردم اومدم بیرون محبوبه خانم و الهه از روی صندلی بلند شدند، الهه گفت دکتر چی گفت ؟ گفت از استرس اینطوری شدی، دارو داد با یه سرم، فشارم روی هفت بود محبوبه خانم رو کرد به من تو با الهه همین جا بشینید من برم داروها رو بگیرم بیام ، همین جا سرمت رو وصل کن کارتم رو از توی کیفم در آوردم بفرمایید، خیلی هم ببخشید من امروز شما رو حسابی تو زحمت انداختم اینطور میگی از دستت ناراحت میشم، تو برای من مثل الهه میمونی کارت رو گرفت و رفت... سلام نویسنده هستم🌹 هر کس میخواد پارت های رمان رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو ه🌹 https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
دم?🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) محبوبه خانم داروهارو گرفت، سرم رو زدم، اومدیم به سمت خونه توی راه محبوبه خانم رو کرد به من _بزار بیام با داداشت حرف بزنم _نمی دونم محبوبه خانم، هر طوری صلاح هست همون کار رو بکنید الان داداشت خونه‌ست نگاه کردم به ساعت گوشیم دوازده، اره دیگه الان خونه‌ست ماشین در خونه نگه داشت، سه تایی اومدیم پایین، محبوبه خانم زنگ در خونه داداشم رو زد، صدای مینا اومد _کیه؟ باز کن مینا خانم ماییم _چیکار دارید؟ محبوبه همسایتونم میخوام یه دقیقه بیام خونتون شما با محمود کار دارید اونم نیست برید یه وقتی بیاید که هست _دستت درد نکنه مینا من همسایتم در رو روی من باز نمیکنی دکمه ایفون رو زد، در رو باز کرد، محبوبه خانم رو کرد به من _عجب زنیه این مینا، دستم بشکنه که خودم معرفیش کردم به مادرت برای محمود، یه روز مادرت به من گفت، دنبال یه دختر خوب و نجیب میگردم برای پسرم منم گفتم دختر عذرا خانم مینا هم بر رو داره هم نجیبه مادرت رفت خواستگاریش اونا هم قبول کردند عذرا خانم که فهمید معرف من بودم راه و نیمه راه من رو دعا میکرد که چه پسر خوبی دامادشون شد. حالا این من رو پشت در نگه داشته میگه با محمود کار داری اونم نیست الهه گفت _ولش کن مامان تو به خاطر مریم اومدی اینجا بیا بریم تو تا محمود آقا بیاد من تو خونه مینا نمیام همین جا وامیستم تا محمود بیاد دو تا کلام حرف بهش بزنم برم داداشم با ماشین پیچید توی کوچه، در خونه ترمز کرد از ماشین پیاده شد، ما رو که دید رو کرد به محبوبه خانم _سلام حاج خانم چرا دم در ایستادید بفرمایید داخل _سلام نه مزاحم نمیشم همین‌جا در حیاط میخوام باهات حرف بزنم مینا که انگار داشت از پشت آیفون حرف‌هامون رو. گوش میکرد، مثل جِن از خونه پرید بیرون گفت چرا درحیاط بفرمایید داخل، بفرمایید از این طرفم داداشم تعارف پشت تعارف که بفرمایید توی خونه محبوبه خانم با بی میلی قدم برداشت سمت خونه من و الهه هم به دنبالش رفتیم... سلام نویسنده هستم🌹 هر کس میخواد پارت های رمان رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه🌹 https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
یکی از خواهرام وقتی ازدواج کرد شوهرش دانشجوی پزشکی بود و همین موضوع باعث شد بین همه ی اقوام مورد توجه و احترام بیشتری واقع بشه،برای من که دختر بزرگ خانواده بودم و همسرم فقط یه کارگر ساده بود خیلی سخت بود شاهد اینهمه احترام و توجه نسبت به خواهر کوچکترم باشم،از اون ببعد دیگه اصلا اشتیاقی برای رفتن به جمع خونواده م نداشتم،و هر بار به بهونه ای از رفتن به دورهمی ها سرباز میزدم،همسرم تا حدودی متوجه حال و احوالم و علتش شده بود ولی چیزی نمیگفت،تا اینکه فهمیدم میخواد شغلش رو تعییر بده،در عرض یکسال زندگیمون دگرگون شد، هرروز اوضاع مالی بهتر از دیروز بود ولی...😔 https://eitaa.com/joinchat/3695968317C061460af4d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ۹۰ ثانیه رو از دست ندید به ویژه مسئولان 😭 شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات🌹 ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada 🦋🦋🦋
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) مینا هم انگار نه انگار که تا چند دقیقه پیش به محبوبه خانم کم محلی کرده بود، زبون میریخت که خیلی خوش امدید صفا آوردید نگاه کردم تو صورت محبوبه خانم، از شدت حرص گونه هاش قرمز شده، زیر لب گفت _عجب زن دو روییِ وارد هال شدیم نشستیم روی مبل، محبوبه خانم رو کرد به داداشم _محمود آقا مریم خانم با دختر من دوستِ رفت و آمدشونم با هم خیلی زیاده، من مریم رو کاملا میشناسم شما در موردش دارید اشتباه میکنید _ببینید محبوبه خانم احترام شما بر من واجبه مخصوصا که الان توی خونه‌م مهمان هستید.. اتفاقا شما، نگذارید دخترتون با خواهر من بگرده محبوبه خانم زد پشت دستش _عه وا این چه حرفیه میزنی اینقدر رفت و آمد مریم به خونه ما زیاده که من فکر میکنم سه تا دختر دارم، جز خانمی و وقار چیزی از این دختر ندیدم _بله منم بهش اعتماد داشتم، مریم از اعتماد من سو استفاده کرد، آبروی چند ساله پدر و مادرم و خودم رو برد. چند وقته مینا هی به من میگه تو مریم رو خیلی ازاد گذاشتی، میشینه پشت ماشینش معلوم نیست کجا میره، یه وقتایی تا دیر وقت بیرونِ من میگفتم نه حتما دنبال کاری میره ، خواهر من دختر خوبیه، تا اینکه دیروز مینا بدون حجاب با این پسره دیدش محبوبه خانم اومد حرف بزنه داداشم دستش رو گرفت بالا _اجازه بدید من حرفم تموم شه همون دیشب رفتم در خونه مش رحمت، ببینم این پسر بی همه چیز تو حیاط ما چی می خواسته پسره تا من رو دید فرار کرد اگر چیزی نبود، وامیستاد میگفت اومدم کفترم رو ببرم خب شاید ترسیده شما بزنیش فرار کرده _نه محبوبه خانم، امروز تعقیبش کردم گرفتمش میگم تو حیاط خونه من چی میخواستی کلی هم زدمش اگر مردم جدامون نمیکردن کشته بودمش یه کلمه نگفت که دنبال کفتر اومده بودم _حتما از شما ترسیده! _این حرف چیه شما میزنید، به مریم میگم چرا جلوی این پسره بی حجاب بودی؟ میگه هول شدم، دو بار پسره رو دیدم یه بارش فرار کرده، یه بارش زیر کتک خوردن له شده ولی نمیگه دنبال کفترم بودم، من واقعا موندم با این خواهر بی آبروم چیکار کنم _نه محمود آقا شما داری اشتباه میکنی، داری به خواهرت تهمت میزنی نه این شما هستید که دارید اشتباه میکنید سر احمد رضا خدا بیامرزم مریم آبروی من رو برد، همچین که عقد احمد رضا شد، چَپید تو خونه حاج رضا من با حاج علی شورای روستا رفتم خونه حاج رضا دنبالش، نیومد. بعدم من رو گذاشت زیر پاش، پاشد بدون خداحافظی رفت مشهد عروسی کردن اومدن، بعدم کلا رفت شیراز، نگفت من یه برادری دارم یه احترامی سرش بذارم، یه نظری ازش بخوام... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_331 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩ #زهرا_حبیب‌اله
خانم حبیب الله: رو?🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) احمد رضا که از دنیا رفت من ختمش رفتم کلی به مریم التماس کردم بیارمش نیومد اونها پسر مجرد داشتن من دوست نداشتم مریم اونجا بمونه ولی حریفش نشدم، بعد یه مدت خودش پاشد اومد، منم گفتم عیبی نداره، براش خونه ساختم وسایل خونه کم داشت براش خریدم، مثل یه غلام حلقه به گوش هر چی گفت میخوام گفتم چشم، حالا برای من گند بالا آورده محمود آقا تا به حال نشستی دو دقیقه با خواهرت حرف بزنی ببینی چرا از شما و خانمت فراری بوده؟ خانمت فراریش داده بود مینا پرید تو حرف محبوبه خانم این حرف یعنی چی که شما میزنید، مریم برای من مثل مهناز خواهرم بود من از هیچی برای مریم دریغ نداشتم، از ترو خشک کردنش تا خریدش همه جوره براش همه کار کردم. الانم خیلی ببخشید شوهرم خسته از سر کار اومده یه لقمه غذا بخوره شما گذشته رو پیش کشیدی اعصابش رو بهم ریختی مینا خانم من چیکار به گذشته دارم، من اومدم بگم دارید اشتباه میکنید مریم از گُل پاکتره باشه خیلی ممنون که گفتید، خواهش میکنم دیگه در مورد این موضوع حرف نزنید محبوبه خانم با حرص گفت اتفاقا تو با تهمتی که به خواهرش زدی اعصابش رو خورد کردی من اومدم بینشون رو صلح و صفا بدم مینا از جاش بلند شد خودش رو به حالت گریه زد دستش رو گذاشت توی سینه‌ش رو کرد به داداشم می بینی محمود اینم از دلسوزی که من کردم، خوب بود بهت دیر میگفتم، مریم میشد شهره آبادی داداشم ناراحت شد رو کرد به محبوبه خانم زن من دروغ نمیگه شما هم با این حرفها ناراحتش نکن انگشتش رو گرفت سمت من اینم از این به بعد حق نداره پاش رو از خونه بیرون بذاره الان جلوی شما دارم میگم به جون دو تا بچه‌هام اگر از این خونه پا بزاره بیرون حتی بره مسجد میزنم جفت پاهاش رو میشکنم بیفته گوشه خونه که یاد بگیره پا هرزی نکنه بسه دیگه هر چقدر من رو سر زبونها انداخت محمود آقا میخوای زندانیش کنی من اسمش رو نمیگذارم زندانی بهش میگم جمع کردن آبرو از میون مردم _لا اقل بزار آموزشگاهش رو باز کنه اونجا رو هم بهش گفتم گِل میگیرم _تو رو به روح پدر و مادرت اینقدر این دختر رو آزار نده، یه درصد احتمال بده داری اشتباه میکنی، اونوقت چه جوابی پیش خدا داری بگی؟ اولا من صد در صد اشتباه نمیکنم دوما این خداست که اگر من خواهرم رو جمع نکنم گوشم رو میپیچونه که این دختر ناموست بود چرا رهاش کردی محبوبه خانم که دید با دلیل و منطق نمیتونه برادرم رو متقاعد کنه، خواهشانه گفت حالا من اومدم در خونه‌ت به وساطت، دست من رو رد نکن بزار مریم تو آموزشگاهش کار کنه، روی من رو زمین ننداز داداشم مکثی کرد _شرط داره _شرطش چیه؟ _فقط از در هالش بره آموزشگاه از همون در هم بره تو خونش، چیزی هم لازم داشت لیست میکنه خودم براش میخرم باشه قبول من از طرف مریم به شما قول میدم نتونستم این همه بی انصافی و نگاه بی اعتمادی برادرم رو تحمل کنم خونه دور سرم چرخید از حال رفتم... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
5.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 صحبت های دردناک شهید سلیمانی ✅ جای خالی اندیشه ها و مبانی امام و رهبری در حوزه و دانشگاه 🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿 🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹 🍃┅🦋🍃┅─╮ ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada ╰─┅🍃🦋🍃
من ۲۳ ساله بودم که از شوهرم بخاطر دست بزن و کار نکررن و بچه دار نشدنش طلاق گرفتم و تو مزون خواهرم مشغول به کار شدم اونجا هم خیاطی میکردم هم لباس های مردم یا لباس عروس تزیین میکردم توی محل‌کارم ی دختری بود به اسم‌ سارا، تو رفت و امدهام به محل‌ کارم با یه... https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎶 با هر ضربه به دشمن آمریکا می‌لرزد ... 🌷 محمد ابراهیم_همت🌷 🍂پنج شنبه که میشود. ثانیـه هایمـان 🍂سخت بوی دلتنگي میدهد 🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿 🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹 🍃┅🦋🍃┅─╮ ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada ╰─┅🍃🦋🍃
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
خانم حبیب الله: رو?🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_332 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍
خانم حبیب الله: 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) صداها رو میشنیدم و قدرت جواب دادن نداشتم محبوبه خانم و الهه برگشتن سمت من _وااای چی شد، الهه اروم زد تو صورتم _مریم، مریم جان محبوبه خانم گفت _مینا خانم زود یه لیوان آب قند بیار _نمیخواد الکی خودش رو زده به غش که جلب توجه کنه _غش چیه زن حسابی دستش یخ کرده صدای داداشم اومد _پاشو جمع کن این مسخره بازی‌یا رو ،بمونی یا بمیری ،غش کنی یا به هوش باشی حق نداری پات رو از در خونه بزاری بیرون، این آموزشگاه رو هم به احترام محبوبه خانم اونم باشرایطی که گفتم قبول کردم محبوبه خانم گفت _الهه پارچ آب روی میز هست بریز تو لیوان چند تا قند بریز توش تلاش میکنم بلند شم ولی قدرت ندارم _مامان ریختم با چی هم بزنم _با انگشتت زود باش، آفرین هم بزن، خوبه بده بزارم در دهنش لیوان آب قند رو گذاشت در دهنم، کمی خوردم _بخور مریم جان بخور فشارت افتاده این رو بخوری خوب میشی یه کم دیگه‌ش رو خوردم، محبوبه خانم به زور همه یه لیوان آب قند رو به خوردم داد چشم‌هام باز شد _الهه به توصیه مامانش با همون کیفیت یه آب قند دیگه درست کرد من خوردم چند لحظه صبر کردم بهتر شدم، پاشدم ایستادم الهه گفت _مریم یه کم دیگه بشین حالت بهتر بشه بریم با بغض گفتم _یک ثانیه دیگه هم نمیتونم اینجا بشینم، بیاید بریم داداشم گفت چیه بدهکاریم بهت برگشتم سمتش _به من نه ولی به خدا بله، یادت باشه داداش فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ خدا حساب ذره‌ها رو داره تهمت که جای خودش رو داره داداشم خیره نگاهم کرد، مینا نیش خندی زد _همون خدا آبروت رو برد و من مچت رو گرفتم ازشون رو برگردوندم با الهه و مامانش اومدیم سمت در هال مینا پرسید _راستی دکتر چی گفت محبوبه خانم برگشت _دکتر گفت از استرس حالش بده شد مینا با لحن مسخره‌ای گفت _که از استرسِ رو کردم به محبوبه خانم زیر لب گفتم _ولش کن محلش نزارید بیاید بریم سه تایی اومدیم خونه من الهه یه لیوان آب اورد، در جعبه قرص رو باز کرد یه دونه در آورد گرفت سمت من _بیا یه دونه‌ش رو بخور محبوبه خانم با لحن مهربون و دلسوزانه گفت _نگران نباش مریم جان درست میشه آهی کشیدم باچشمم اشاره کردم به اسمون و زمزمه کردم _توکل بر خدا رو کرد به الهه _تو بمون پیش مریم من برم خونه ناهار بابات رو بدم _باشه برو مامان... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
✊او ایستاد پاے امام زمان خویش ... 💐 امروز ۱۴ آبان سالروز شهادت مدافع حرم" " گرامے باد. 🌹 ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada 🦋🦋🦋