eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.7هزار دنبال‌کننده
775 عکس
404 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۴۷ به قلم #کهربا(ز_ک) _مامانم با چشمای اشکی در اغوش گرفت
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) صدای پدر زینب و حرفی که زد باعث شد نگاه متعجبم رو بهش بدوزم _معلوم نشد کدوم از خدا بیخبری قصد جون اقا نریمان رو کرده بوده؟ جلوتر رفتم تا بهتر صداشون رو بشنوم. _فعلا که نه حاج اقا .... ظاهرا یه مغازه دار که شاهد تصادف بوده از پلاک ماشین عکس گرفته و به ماموران اگاهی داده گفته صحنه ی تصادف رو کاملا دیده و از عمدی بودن صحنه ی تصادف اطمینان داره... حاج اقا اهی کشید و ادامه داد _اخه این بنده ی خدا با کسی مشکلی نداشته که... دوباره قدمی به جلو برداشتم با صدای گرفته و بغضی خفه لب زدم _اقا جواد میخواین بگین کسی از قصد میخواسته داداشم رو بکشه؟ جواد من من کنان گفت _نهال خانم فعلا کسی از خونواده تون چیزی نفهمند. البته احتمالا تا فردا مامورای اگاهی سراغ همه مون میان اما فعلا چیزی ندونند بهتره. اشک جمع شده توی چشمام رو با دستمال خشک کردم. داداش من آزارش به مورچه هم نرسیده چطور ممکنه کسی بهش سوقصد داشته باشه. خدای من یعنی ممکنه؟ چیزهایی که شنیدم غیر قابل باوره. وقت اذانه وارد نمازخونه ی بیمارستان شدیم. بعد از خوندن نماز هر کدوم مشغول مناجات شدیم. با ورق زدن کتاب دعای توی دستم سعی کردم کمی تمرکز کنم. زیارت عاشورا رو انتخاب کردم. دعای مورد علاقه ی داداشم سعی کردم صدای خوندن داداشم رو به یاد بیارم شروع به خوندن کردم. به اخر دعا رسیدم ولی اصلا نفهمیدم چی خوندم. همه حواسم به چیزی که شنیدم هست. تصادف عمدی....یعنی ممکنه کسی با داداشم اینقدر دشمنی عمیق داشته باشه که بخواد بکشتش؟ پذیرش چنین چیزی برام خیلی سخته سرم رو به اطراف تکون دادم تا از هجوم افکار منفی و ترسناک جلوگیری کنم تا غروب بیمارستان بودیم ولی دیگه چاره ای جز بازگشت به خونه نداشتیم. نیما از اینکه بقیه دعوتش رو برای رفتن به خونه مون رد کردند حسابی دلخور و دمغه برای همین دیگه تعارف نکرد الان تنها چیزی که برام مهمه حال داداشمه پس سعی میکنم اصلا به حال نیما و چرندیاتی که در مورد این موضوع داره تو ذهنش میسازه کاری ندارم. بعد از گذشت پنج ساعت و نیم زمان طی شده که در مسیر بودیم خسته و کوفته اخر شب رسیدیم خونه. مازودتر از بقیه رسیدیم نیما هنوز دلخوره، خستگی رو بهونه کرد و من رو جلوی در خونه پیاده کرد از ماشینش پیاده شدم و با یه خداحافظی کوتاه زنگ خونه رو زدم. تا خواستم دستی براش تکون بدم در سیاهی شب با سرعت دنده عقب گرفت و رفت. رفتارش باعث شده هم از خودش دلخور باشم که تو این شرایط درکم نمیکنه و هم از بقیه که با لجبازیهاشون باعث دلخوری اون شدند اعصابم بهم بریزه با باز شدن در وارد شدم مامان و پشت سرش نسرین وارد حیاط شدند _خسته نباشی دخترم بقیه نیومدن؟ اونا عقب تر بودند نیما خسته بود گفت مزاحم بقیه نمیشم و رفت خونه ی خودشون. _بنده ی خدا حسابی خسته شده، خداخیرش بده اتفاقا الان عمه تم زنگ زد گفت با شوهرش زینب و پدرومادرش رو میرسونند خونه‌شون خودشونم یه سر میان اینجا... داخل خونه که شدم کیف و مانتو و شالم رو انداختم گوشه ی پذیرایی و از خستگی روی مبل سه نفره ولو شدم. مامان روی مبل مقابلم نشست _هرچی به نیلوفر زنگ میزنم جواب نمیده اونا میان اینجا یا میرن خونه ی مادرشوهرش؟ _نمیدونم مامان سرم درد میکنه خسته م _ بمیرم برا همه تون خسته شدین. مادر جان فقط بگو حال داداشت چطوره بهتر نشده؟ بعد برو تو اتاق بخواب. _اخه مامان جان از صبح هر نیمساعت به یکیمون زنگ زدی حال داداش رو پرسیدی . کاربر محترم با سلام برای دریافت لینک کانال وی آی پی ارسال فیش واریزی مبلغ ۵۰۰۰۰ تومان (پنجاه هزار تومان) به شماره کارت 👇 ۶۲۲۱۰۶۱۲۱۲۲۴۴۵۵۴زهرا لواسانی بانک پارسیان و سپس دریافت لینک کانال وی آی پی که ۱۵۰ پارت جلو تر از کانال زیر چتر شهداست رو دریافت کنید، در ضمن در کانال وی آی پی روزانه چهار پارت گذاشته خواهد شد فیش رو بعد از واریز همون روز ارسال کنید به این ایدی👇👇🌹 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃 📽نماهنگ ✨ اثر جدید هنرمند باعزتمون ویژه ی ولادت امام رضا (ع) پیشکش به ساحت نورانی شاه خراسان علیه السلام علیه السلام 🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
🍃🌹🍃 گر شب همه درهای حریم تو ببندند آیند غریبانه به پابوس تو جان‎ها تا باغِ شهودت نرسد، دست خردها تا صبحِ یقینت نرسد پای گمان‎ها در شأن تو لالند بیان‎ها و سخن‌ها در وصف تو گنگ‎اند قلم‎ها و زبان‎ها خورشیدی و خاک تو خراسانِ رضا شد ای با تو درخشنده‌ترین نام و نشان‎ها علیه السلام علیه السلام 🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️💢⭕️ شاهنامه فردوسی، ، تمسخر امام جمعه کرج و پاسخ منطقی شهبازی مجری برنامه پاورقی 🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
مرگ تدریجی یک رویا پارت36 برگرفته از زندگی واقعی 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 رسیدیم خوابگاه پیاده شدم در ماشین رو کو
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 نگاهم افتاد به بچه هایی که تو اتاق جمع شدن، رد نگاهم روژ سهیلا موند، خیلی پکرِ، در و بستم گفتم سهیلا خوبی؟ سرشو تکون داد نه، عباد برخوردش با من عوض شده _صبر داشته باش، درست میشه صدای نرگس اومد مرگ تدریجی یک رویا پارت۳۷ برگرفته از زندگی واقعی 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 یه کم به عباد زمان بده سهیلا کلافه جیغی زد زمان بدم چیکار کنه؟، هضم کنه به عروس عقد نکرده‌ش ت*جا*و*ز* شده از کوره در رفتم توپیدم به سهلا انقدر حماقت نکن پاشو مثل آدم بریم کلانتری همه چیو بگیم نرگس پرید تو حرفم دیگه الان؟ ستایش که گوشه اتاق نشسته بود، بلند شد اومد سمت ما _چه فرقی می‌کنه، الان همه در خطریم نرگس زد زیر گریه من بد بخت عقد کرده‌ام، چیکار کنم؟ رو کردم بهش تو نیا سهیلا در‌کمال ناباوری گفت آها بفکر خودتون هستید؟ معترض سر چرخوندم سمتش تا الانم ما درگیر اتفاقی که برای تو افتاده شدیم، درست صحبت کن ما هممون بخاطر تو افتادیم تو دردسر سهیلا حوله‌ش رو برداشت رفت حموم، هر کی یه گوشه نشست، نرگس زانوهاش رو بغل کرده گریه می‌کنه الان دو روزه کسی درست حسابی دانشگاه نمی‌ره، درس هامون روی هم انباشت شده، آرامش نداریم، انقدر این اتفاق روی من تاثیر گذاشته که حتی تو خوابم با صدای ترمز ماشین و شکستن شیشه‌های ماشین از خواب بیدار میشم، دیگه بیشتر از این نمیتونیم کلاس نریم، زنگ زدم مرتضی گفتم: دارم میرم دانشگاه گفت سر کوچه‌م، زنگ نزدم گفتم شاید خواب باشی نخوای بری حاضر شدم رو به بچه‌ها گفتم کی میاد بریم دانشکاه؟ نرگس گفت من دیگه نه،من نمیام، هیچ‌جا نمیام، خودتون میدونید سهیلا و ستایش با من همراه شدن اومدن سر کوچه در ماشین و باز کردم نشستم جلو، سهیلا و ستایش نشستن عقب، مرتضی گفت خانم سهیلا مگه شما نامزد نداری؟ برای چی سوار ماشین من شدی؟؟ سر چرخوندم سمت مرتضی _چی میگی؟ _تو ساکت شو برگشت عقب رو به سهیلا و ستایش «دفعه آخرتون باشه که کنار الهام میبی‌نمتون، سلام والسلام، فهمیدید؟ اینقدر تند و تیز حرف زد که سهیلا و ستایش هیچی نگفتن دم در دانشگاه ماشین رو نگه داشت پیاده شدیم، مرتضی گاز داد رفت سهیلا با کنایه گفت الهام خانم اوف نشی، با مایی لبم رو به دندون گرفتم سهیلا خجالت بکش ستایش با حالت قهر پادتند کرد از خیابون به سمت در دانشگاه قدم برداشت رو به سهیلا گفتم تقصیر من چیه که مرتضی اینطوری حرف زد گفت آره، ولی یادم نمیره چجوری سکوت کردی وقتی بهت گفتم دوره مارو خط بکشی... __________________________ برادر کوچیکم مجرد بود مادرم خودش گیر داد که باید زن بگیری و تشکیل خانواده بدی معنی نداره تو انقدر مجرد بمونی برادرم گفت من الان زن نمیخوام انقدر مادرم قهر کرد لج کرد تا برادرم کوتاه اومد و قرار شد برن خواستگاری مادرم حتی خودش زن داداشمم انتخاب کرده بود و برادرم روز خواستگاری وقتی دیده بودش مهرش به دلش نشست هیچ وقت خوشحالی مادرم رو یادم نمیره لبخندش بسته نمیشد از ذوق ازدواج داداشم توی عقدشون هم خوشحال بود اما بعد از مراسم خیلی پکر بود هر چی... https://eitaa.com/joinchat/2967208113Cc7564cb966 کاربر محترم با سلام برای دریافت لینک کانال پرونده واقعی سرنوشت (مرگ تدریجی یک رویا) ارسال فیش واریزی مبلغ ۵۰۰۰۰ تومان (پنجاه هزار تومان) به شماره کارت 👇 5022291306342609 به نام الهه علی‌کرم و سپس دریافت لینک کانال فیش رو بعد از واریز همون روز ارسال کنید به این ایدی👇👇🌹 @Mahdis1234 لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/65087 جمعه ها و تعطیلات پارت نداریم 🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
عزیزان حسینه‌ای که سال پیش کمبود هایی داشت و با کمک شما وسایل‌ش رو تهیه کردیم یه سری مشکلاتی داره که اگر دوباره مورد حمایت شما قرار بگیریم حلش کنیم. دست یاری به سمت شما دوستداران اهل بیت برای تهیه‌ی تهویه‌هوا، پمپ آب، درست کردن انباری بالای دستشویی و راه آب، گرفتیم این کمکهای شما صدقه جاریه است اجر همتون با امام حسین علیه السلام. شماره حساب 👇👇 ۶۲۲۱۰۶۱۲۱۲۲۴۴۵۵۴ بانک پارسیان لواسانی ارسال فیش پرداختی به این ایدی👇👇 @Mahdis1234
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم فیلمی که قول داده بودم از تهویه میگرم و براتون میزارم، ببخشید که صدا کیفیت نداره 🙏 اجر همتون یا امام رضا علیه السلام عزیزانی که کمک کردید ان شاالله هر چی از خدا میخواهید به حق امام جواد علیه السلام دردانه امام رضا حاجت رواشید، به همت شما عزیزان تهویه خریداری و نصب شد حتما در حین برنامه امروز فیلم میگیرم و در کانال میگذارم🌹 عزیزان الان میخوایم پمپ آب بخریم چون فشار آب کمه و اب به پشت بام نمیره، کمک های شما صدقات جاریه،است شده با ۵ هزار و یا ۱۰ هزار تومان ما رو یاری کنید، خدا به مال و جانتون برکت بده🌸 شماره حساب زهرا لواسانی👇👇 ۶۲۲۱۰۶۱۲۱۲۲۴۴۵۵۴ این حسینه رو مادر شهید مصطفی عبدلی وقف خواهران کرده
14000-MilademamREZA-kermanshahii-sorood.mp3
878.6K
|⇦•خبر بدید به امام رضاییا.. ویژهٔ دهۀ کرامت و ولادت حضرت امام رضا علیه السلام اجرا شده به نفس حاج امیر کرمانشاهی •✾•🌹
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۴۸ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) دوساعت پیش هم که توراه بودیم دوباره زنگ زدی، ماکه از بیمارستان راه افتادیم حالش مثل همون صبح بود، چرا اینقدر خودت رو اذیت میکنی اخه؟ انگار توقع شنیدن این حرفا رو از من نداشت یهو زد زیر گریه بی‌صدا اشک می‌ریخت و تند تند با گوشه ی روسری پاکشون میکرد _مادر نیستی بدونی چه حالی دارم نسرین از اتاق بابا بیرون اومد و سریع خودش رو به مامان رسوند. _مامان جان بابا بیدار شده، الان سراغت رو بگیره با این چشمای قرمز و ورم کرده می‌خوای بری پیشش؟ خداروشکر موقع مکالمه ی من و مامان نسرین رفته بود پیش بابا وگرنه الان میخواست بابت لحن بدم با مامان کلی حرف بارم کنه. بلند شدم جلوی پای مامان روی دو زانو نشستم دستاش رو که جلوی صورتش بود گرفتم و اروم پایین اوردم. _قربون دل نازکت بشم مامان جونم هنوز به این مدل حرف زدنای من عادت نکردی؟ خودت میدونی که هروقت خسته هستم عین هاپو پاچه میگیرم ...پس چرا دلگیر میشی ازم ما میدونیم داداش حالش خوب میشه... تو شک داری؟ _من فقط توکل کردم به خدا و امیدم به خودشه _پس دیگه از چی ناراحتی ایشاالله که خدا جواب توکلت رو میده...الانم اشکاتو پاک کن یوقت بابا اینجوری ببینت یادش میفته داداش بیمارستانه. نسرین کنار مامان نشست و رو بهم لب زد بیا بریم اتاق. بعدم بلند شد و رفت ایستادم وسایلم رو که یه گوشه انداخته بودم برداشتم و به اتاق رفتم . به‌ محض ورودم نسرین جلو اومد. نهال دکترها چی گفتند؟ داداش رو از نزدیک دیدین؟ نفسی از سر اسودگی کشیدم، چون فکر میکردم بابت گریه ی مامان میخواد چیزی بگه. دستاش رو گرفتم چشمام پر اشک شد _نسرین دیدمش طفلکی کاملا بیهوش بیهوش بود مثل اون شب نسرین دکترش فقط می‌گفت براش دعا کنید گفت اگه به معجزه اعتقاد دارید دعا کنید هرچه زودتر معجزه بشه وگرنه ... نتونستم ادامه‌ی حرفام رو بگم رفتم تو اغوشش. _نهال تروخدا مامان این چیزا رو نشنوه... با گریه این حرفارو زد اما با دم و بازدم عمیق زود به خودش مسلط شد. سریع من رو به کنار کشید. یه لحظه صبر کن رختخوابت رو بندازم بگیر بخواب. مامان این حالت رو ببینه باز بهم میریزه. از صبح خسته‌م کرد بس‌که نشست به گریه کردن و من مجبور می‌شدم ارومش کنم. خداروشکر بابا همش خواب بود وگرنه از رنگ وروی پریده ی مامان یا چشمای پف کرده ش همه چی رو می‌فهمید. تشک رو انداخت تا خواست بازش کنه جلو رفتم ممنون خودم بقیه شو انجام میدم تو هم بیا استراحت کن خسته شدی. _نه من که اندازه ی شماها خسته نشدم خستگی راه از همه چی بدتره، حالا چرا برگشتنی اینقدر تو راه بودید؟ _ تهران ترافیک خیلی سنگین بود خیلی جاها معطلمون کرد. همونجور که سرجام دراز می‌کشیدم گفتم اون چراغم خاموش کن الانه که عمه یا نیلوفرینا بیان. بذار فکر کنن من خوابم دیگه جون نشستن ندارم _باشه تو بخواب. نفهمیدم کی خوابم برد صبح با صدای هق هق گریه از خواب بیدار شدم. نسرین سرسجاده به سجده رفته و عین چی گریه میکنه بدون اینکه بایستم روی زانو سریع خودم رو بهش رسوندم اروم به شونه هاش زدم نسرین چکار میکنی؟ الان بابا بیدار میشه سرش رو بلند کرد و گفت بابا نیست... ازین حرفش خواب کاملا از سرم پرید _یعنی چی بابا خونه نیست باهمون گریه ادامه داد _تو که خوابیدی نیلوفر و شوهرش اومدند گویا زنگ زده به مادرشوهرش دیده بچه‌هاش خوابن برای اینکه بدخواب نشن یسر اومدن اینجا و بعدش رفتن خونه مادرشوهرش اینا که همونجا بخوابن. بعدم عمه و اقا کاوه اومدند یهو بابا شروع کرد به صدا کردن اسم نریمان گریه میکرد و اونو صدا میکرد ازون‌ طرفم مامان رو نمی‌تونستیم ساکت کنیم میگفت لابد اتفاقی واسه داداشتون افتاده به دل باباتون الهام شده. کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۴۹ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) دیگه عمه و اقا کاوه کلی تلاش کردند ارومشون کنند. اقا کاوه به بابا گفت میبرمتون بیمارستان ببینید حالش خوبه... بعدم به مامان گفت چاره ای نیست دروغ مصلحتی واسه این وقتاست ... اقا یوسف رو با ماشین ببریم دم بیمارستان بعدم میگیم این وقت شب اجازه ی ملاقات نمیدن و گفتن حال مریضتون خوبه. بیرون یکم حال و هواش عوض میشه برمیگردیم خونه. الانم یه ساعته رفتن هنوز برنگشتن. صدای ناله ش بلندتر شد نهال اگه اتفاقی برای داداش بیفته چی؟ بغلش کردم _نسرین تو دیگه چرا این حرف رو میزنی دعا کن ابجی جونم از اغوشم بیرون اومد و دوباره به سجده رفت اینبار با صدای بلندتر امن یجیب میخوند. با شنیدن حرفای نسرین حالم بدجوری خراب شده بود خدایا یعنی الان داداشم در چه حاله؟ به سرویس بهداشتی رفتم و وضو گرفتم جانمازی برداشتم و بعد از خوندن نماز مشغول دعا کردن شدم. خواب به چشمام برگشته بود همینکه خواستم به رختخواب برگردم صدای باز شدن در راهرو اومد نسرین با شتاب بلند شد _بابا اینا اومدند _خوشبحال نسرین من که خیلی خوابم میاد. صدای حرف زدن مامان و عمه و نسرین میومد اما اونقدر خوابم میاد که اصلا حال پاشدن ندارم. چشمام گرم خواب شد با صدای مامان از خواب بیدار شدم. _نهال مادر پاشو بیا صبحونه بخور نسرین با بقیه رفته تهران تمام دیشب یه لحظه خواب به چشمام نیومده الان بدجوری گیج و منگ شدم. بیا حواست به بابات باشه یه وقت از جاش بلند نشه من یه ساعت بخوابم. _باشه الان پا میشم نگیری بخوابی دوباره، _باشه باشه نگاهی به ساعت روی دیوار انداختم ساعت یازده رو نشون میداد با اینکه اینهمه ساعت خوابیدم اما هنوز حسابی خسته و خواب الوده‌‌ام. مسیر تهران و خیابون‌ها و ترافیکش دیروز بدجوری خسته و کلافه‌م کرده بود اخم و دلخوری های نیما هم که حسابی رو اعصابم بود فکری شدم، اگه قراره بعد از ازدواجم با نیما برم و تهران زندگی کنم چطور با اونهمه ترافیک و دود و دم و شلوغی کنار بیام؟ تحملش واقعا برام سخته... با خودم زمزمه کردم اشکال نداره امکاناتی که برای پیشرفت کردن در تهران وجود داره می ارزه به اون حجم از ترافیک و شلوغی. من حاضر بودم بخاطر نیما هر نوع خفت و بدبختی رو هم تحمل کنم این که دیگه یه موضوع خیلی خیلی بی اهمیتی بود. بلند شدم بدون جمع کردن رختخواب از اتاق بیرون اومدم. مامان گوشه ی پذیرایی چادر کشیده روش ودراز کشیده بعد از اینکه دست و صورتم رو شستم به اتاق بابا رفتم تا بهش سر بزنم. اولش فکر کردم خوابیده برای همین جلوتر رفتم تا خوب ببینمش، طفلکی در عرض همین چند روز چقدر لاغر و نحیفتر شده، درسته که چهره‌ش همیشه یه نورانیت خاصی داشت اما الان از رنگ پریدگی رنگ صورتش شبیه گچ دیوار شده. همینطور که نگاهش میکردم سرش رو تکون داد و چشماش رو باز کرد با دیدن من نگاهش برق شادی گرفت سرش رو بالا اورد تا من رو بهتر ببینه سلام کردم که جوابم رو به ارومی داد _باباجونم بهتری؟ با فشار دادن پلک چشماش و دوباره باز کردنشون جوابم رو داد یه لحظه ترس برم داشت که نکنه نمیتونه صحبت کنه، برای همین شروع کردم به پرسیدن سوالات جزئی‌تر در مورد احوالاتش _تونستی خوب بخوابی؟ جایی از بدنت درد نمیکنه؟ _اهسته دستش رو بلند کرد و روی قلبش گذاشت و با صدای خیلی ضعیفی گفت _داداشت... دل نگران اونم... ازش خبر داری؟ _اره باباجون دیروز ملاقاتش رفته بودم دکترش گفت تا چند روز باید بستری باشه و استراحت کنه بعدش مرخص میشه کاربر محترم با سلام برای دریافت لینک کانال وی آی پی ارسال فیش واریزی مبلغ ۵۰۰۰۰ تومان (پنجاه هزار تومان) به شماره کارت 👇 ۶۲۲۱۰۶۱۲۱۲۲۴۴۵۵۴زهرا لواسانی بانک پارسیان و سپس دریافت لینک کانال وی آی پی که ۱۵۰ پارت جلو تر از کانال زیر چتر شهداست رو دریافت کنید، در ضمن در کانال وی آی پی روزانه چهار پارت گذاشته خواهد شد فیش رو بعد از واریز همون روز ارسال کنید به این ایدی👇👇🌹 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃 ♬ چرا پایان ندارد این تشنگیها بگو باران ببارد صحرا به صحرا ♬ برگشته ام از شب‌های بی تو دیدن ندارد دنیای بی تو ♬ ※ محمد معتمدی / چله‌نشین ♬ 🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
انسان شناسی ۲۶۱.mp3
11.68M
🍃🌹🍃 🎙 تدوین صوتی (پادکست)/به وقت معرفت ✘ بذار دکترامو بگیرم، دیگه جدی میرم سراغ رفع مشکلات روحی ام! ✘ بذار عروسی پسرم تموم بشه، دیگه کلاً مهمونی‌های بدون چهارچوب رو نمیرم! ✘ بذار بچه‌ام بدنیا بیاد، مطمئنم اونقدر حالم خوب میشه که دیگه بداخلاقی نمی‌کنم! بذار ..... تا ...... 💥خطـر سقوط ... احتیاط کنید! 🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
🟩😇ناباروری درمان شد😇🟩 ✅زوج هایی که تا الان مشکل داشتن وارد کانال زیر بشن که خیلی به دردشون میخوره😍🌹 اخرین روش و جدید ترین راه درمان برای خانم ها و آقایان🌹👨‍⚕️ ✅ درمان ناباروری بانوان ✅ درمان ناباروری آقایان باروری باکیفیت و صد در صد 😜🌹 لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/1578107252Ce013422f4e
عزیزان حسینه‌ای که سال پیش کمبود هایی داشت و با کمک شما وسایل‌ش رو تهیه کردیم یه سری مشکلاتی داره که اگر دوباره مورد حمایت شما قرار بگیریم حلش کنیم. دست یاری به سمت شما دوستداران اهل بیت برای تهیه‌ی تهویه‌هوا، پمپ آب، درست کردن انباری بالای دستشویی و راه آب، گرفتیم این کمکهای شما صدقه جاریه است اجر همتون با امام حسین علیه السلام. شماره حساب 👇👇 ۶۲۲۱۰۶۱۲۱۲۲۴۴۵۵۴ بانک پارسیان لواسانی ارسال فیش پرداختی به این ایدی👇👇 @Mahdis1234
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم فیلمی که قول داده بودم از تهویه میگرم و براتون میزارم، ببخشید که صدا کیفیت نداره 🙏 اجر همتون یا امام رضا علیه السلام عزیزانی که کمک کردید ان شاالله هر چی از خدا میخواهید به حق امام جواد علیه السلام دردانه امام رضا حاجت رواشید، به همت شما عزیزان تهویه خریداری و نصب شد حتما در حین برنامه امروز فیلم میگیرم و در کانال میگذارم🌹 عزیزان الان میخوایم پمپ آب بخریم چون فشار آب کمه و اب به پشت بام نمیره، کمک های شما صدقات جاریه،است شده با ۵ هزار و یا ۱۰ هزار تومان ما رو یاری کنید، خدا به مال و جانتون برکت بده🌸 شماره حساب زهرا لواسانی👇👇 ۶۲۲۱۰۶۱۲۱۲۲۴۴۵۵۴ این حسینه رو مادر شهید مصطفی عبدلی وقف خواهران کرده
💢⭕️💢 👆اسنادی که جعلی از آب درآمد ♦️اخیرا یک گروه هکری وابسته به گروهک تروریستی منافقین مدعی هک برخی سایت‌ها و دسترسی به برخی از مدارک و اسناد شده است. ♦️برای مثال این عکس را به عنوان سند منتشر کرده‌اند اما با دقت به آن متوجه می‌شوید کاملا ساختگی و جعلی است. ♦️در این نامه حجت‌الاسلام طائب به عنوان رئیس سازمان اطلاعات سپاه معرفی شده است و تاریخ نامه مربوط به بهمن ماه سال گذشته است، درحالی که طائب تیرماه سال گذشته ماموریتش در سازمان اطلاعات سپاه تمام شد و از دوم تیرماه ١۴٠١ سردار محمد کاظمی عهده دار این مسئولیت می‌باشد. 🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
نهج البلاغه حضرت علی (ع): 💠⚜💠⚜💠 💗امیرالمؤمنین : 🌟در انتظار فرج و گشایش باشید و از رحمت خدا نومید مشوید، زیرا محبوب ترین کارها نزد خداوند عزوجل انتظار فرج است. 📚بحارالانوار، ج52، ص123
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 نگاهم افتاد به بچه هایی که تو اتاق جمع شدن، رد نگاهم روژ
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 مرگ تدریجی یک رویا پارت۳۸ برگرفته از زندگی واقعی 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 سهیلا هم با قهر از من جدا شد و رفت. غمگین و ناراحت قدم زنان اومدم که از خیابون رد شم، چشمم افتاد به یه ماشین پراید سفید، راننده ماشین و دو تا سرنشین‌هاش، هر سه تا شون طوری دارن من رو نگاه میکنن که انگار میخوان من رو شناسایی کنن، دلم ریخت حس‌کردم اینها همون پسر هایی هستند که سهلا رو آزار دادن، ترسون و لرزون پا تند کردم سمت دانشگاه، صدا زدم _سهیلا، سهلا وایسا برگشت سمت من همون هان، خودشونن چی میگی تلی؟ _اون پراید سفیدَ رو ببین حدس من درست بود چون اون ها هم ایساده بودن و‌ داشتن ما دوتا رو نگاه میکردن، رنگ از صورت سهیلا پرید، دستش رو گرفتم تکونش دادم گوش کن سهیلا، کلانتری همین بغلِ بیا بریم به پلیس بگیم دست من رو‌گرفت کشوند به سمت ساختمان دانشگاه _الی بیا بریم کلاس داریم با هم پله‌های دانشگاه رو رفتیم بالا گفتم: سهیلا من فردا میرم تهران، میرم خونمون، اینجا نمیمونم من میترسم _با تو کار ندارن الهام اومدن دنبال من _باشه نمی رم خونمون ولی من مرتضی رو راضی میکنم همه‌مون رو ببره و بیاره نگاه عاقل اندر سفیهی به من انداخت _تا‌‌کی اونوقت؟؟ _تا وقتیکه اینا گور شون رو گم کنن برن بدون اینکه حرفی بزنه، دست من رو رها کرد، قدم‌هاش رو تند کرد به سمت پله ها و رفت بالا، کلاس سهیلا در طبقه سوم بود و کلاس من در طبقه دوم، اون رفت بالا و منم اومدم سر کلاسم، بعد از پایان کلاس‌ هام با ترس و لرز اومدم خوابگاه از اون روز به بعد مادام تعقیب‌مون میکردن، ترس ته دلم غوغا میکرد. دلشوره وحشتناکی داشتم مدام دستم به کتاب جلوی روم بود، به استاد نگاه میکردم که داشت درس میداد، حرکات لب و تکون خوردن دست‌ها شو که می خوردن به برگه‌های کتاب میدیدم ... اما صدایی نمیشنیدم، غرق تو افکار خودم بودم‌ که با سرو صدایی بلند شدن بچه ها متوجه شدم کلاس تموم شده بلافاصله رفتم سلف برای نهار، عه سهیلا و ستایش و نرگس هم این جا هستن با هم غذا گرفتیم و اومدیم یه گوشه نشستیم گفتم بچه‌ها امروز سه تا پسر دنبالمون بودن یکیش همون پسر سوپرمارکتی ه بود که مرتضی زدش و عباد هم بردش کتکش زد سهیلا نگاهش رو داد به من سه تاشونم شناختم با تعجب رو کردم به سهیلا عه شناختیشون آره این سه تا هم اون شب جهنمی با من بودن با دو نفر دیگه ،پنج نفری به من ت*ج+ا+و-ز کردن، قیافه‌هاشون هنوز جلوی چشم‌هام، یادم‌م نمیره... ____________________ یه پسر ۱۷ ساله هستم خیلی وقت بود به این گناه آلوده بودم و تو گرداب گناه داشتم غرق میشدم،افسرده شده بودم روزام سیاه بود، اینقد درگیر این گناه شدم تا رفتم روبری ساعت خونمون وایسادم، دیدم این ساعت از ۱۲ شب شروع میشع تا ۱۲ شب بعدی دیدم این خورشید طلوع میکنه و دوباره غروب میکنه به خودم نگاه کردم دیدم خودم هیچ تغیری نکردم از شروع گناهم تا جایی که قطعش کردم خودم بودم بلکه بدترم شدم، یه روزی خیلی عصبی شدم از دست خودم شاکی شدم به خودم گفتم میرم در خونه خدا ازت شکایت میکنم، رفتم... https://eitaa.com/joinchat/2967208113Cc7564cb966 کاربر محترم با سلام برای دریافت لینک کانال پرونده واقعی سرنوشت (مرگ تدریجی یک رویا) ارسال فیش واریزی مبلغ ۵۰۰۰۰ تومان (پنجاه هزار تومان) به شماره کارت 👇 5022291306342609 به نام الهه علی‌کرم و سپس دریافت لینک کانال فیش رو بعد از واریز همون روز ارسال کنید به این ایدی👇👇🌹 @Mahdis1234 ❌❌ لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/65087 جمعه ها و تعطیلات پارت نداریم 🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
عزیزان حسینه‌ای که سال پیش کمبود هایی داشت و با کمک شما وسایل‌ش رو تهیه کردیم یه سری مشکلاتی داره که اگر دوباره مورد حمایت شما قرار بگیریم حلش کنیم. دست یاری به سمت شما دوستداران اهل بیت برای تهیه‌ی تهویه‌هوا، پمپ آب، درست کردن انباری بالای دستشویی و راه آب، گرفتیم این کمکهای شما صدقه جاریه است اجر همتون با امام حسین علیه السلام. شماره حساب 👇👇 ۶۲۲۱۰۶۱۲۱۲۲۴۴۵۵۴ بانک پارسیان لواسانی ارسال فیش پرداختی به این ایدی👇👇 @Mahdis1234
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم فیلمی که قول داده بودم از تهویه میگرم و براتون میزارم، ببخشید که صدا کیفیت نداره 🙏 اجر همتون یا امام رضا علیه السلام عزیزانی که کمک کردید ان شاالله هر چی از خدا میخواهید به حق امام جواد علیه السلام دردانه امام رضا حاجت رواشید، به همت شما عزیزان تهویه خریداری و نصب شد حتما در حین برنامه امروز فیلم میگیرم و در کانال میگذارم🌹 عزیزان الان میخوایم پمپ آب بخریم چون فشار آب کمه و اب به پشت بام نمیره، کمک های شما صدقات جاریه،است شده با ۵ هزار و یا ۱۰ هزار تومان ما رو یاری کنید، خدا به مال و جانتون برکت بده🌸 شماره حساب زهرا لواسانی👇👇 ۶۲۲۱۰۶۱۲۱۲۲۴۴۵۵۴ این حسینه رو مادر شهید مصطفی عبدلی وقف خواهران کرده
خانم ها درهر شرایطی مالی که هستید خدا روشکر کنید، اگر خونتون کوچیک هست، اگر مستاجرید، اگر براتون مهمان آمده دغدغه شما اینه که اگر دو تا گوجه داشتم حتما سالاد میکردم و یا یخچال رو زیر و رو میکنی تا بتونی دو‌ تا دونه خیار پیدا کنی و مهمونیت رو برگذار کنی، برای همه اینها خدا رو با تمام وجودتون شکر کنید، چرا؟ برای اینکه وقتی دلت خوشه، لبت خندون، وقتی میگی و میخندی، وقتی خیییلی با اشتها داری غذا میخوری، باور کنید از هر امکاناتی که شما فکرش رو بکنید برای شما بهترِ، من خیلی ها رو دیده بودم که وقتی از نظر مالی به جایی میرسن آرامش‌شون گرفته میشه،حالا میخوام براتون بگم که خودم در زمان تنگدستی چه زندگی راحت و خوشی داشتم ولی وقتی وضعمون خوب شد چه بلایی سر زندگیم اومد، همیشه... https://eitaa.com/joinchat/2024079688C01c059a803
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️💢⭕️ .....⭕ مفهوم واقعی دو قطبی سازی اصلا پیامبران آمدند که دو قطبی ایجاد کنند، قطعا عده ای به حق و عده ای به شرک میگروند 🎥 دکتر سیدمحمدصالح هاشمی 🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
بزنگاه!.mp3
2.23M
●━━━━━────── ⇆ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ ↻ 💥 بزنگاه! ※ لحظه‌ای که می‌تواند: شیرین‌ترین یا تلخ‌ترین لحظه‌ی تمـــام عمرمان باشد! 🎙استاد شجاعی 🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
Ali-Fani-Elahi-Azumal-Bala-320-1.mp3
9.08M
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ... ♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥ ❣❣ ✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ 🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِاَ وْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ، وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل، يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين🕊 ❤️بَر ثانیه ظهور مهدی صلوات❤️ •🌱•بَرقآمتِ‌دِلرُباۍِ‌مَھدے‌صلوات•🌱• 🌺دعای الهی عظم البلا 🌺اقای