فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تقدیم_به_حافظان_جان
تقدیم به همه پرستاران و پزشکان از جان گذشته ها و تمامی کادر پیشگیری و درمان که هر کدوم به نوعی دارن زحمت میکشن...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️تا رابطه ی ما با ولی امر قوی نشود، آیا کار ما درست میشه؟؟
باید بدانیم، علاج ما اصلاح نفس است..
🔺 آیتالله بهجت(ره)👆
🔹با اعتراف به اینکه [مشکلات] عمل از خودمان است که به سر ما آمده و میآید، تا خودمان را اصلاح نکنیم و با خدا ارتباط نداشته باشیم، با نمایندههای خدا (اهلبیت علیهمالسلام) ارتباط نداشته باشیم، کارمان درست نمیشود؛ تا رابطه ما با ولیامر، امام زمان صلواتاللهعلیه قوی نشود، آیا کار ما درست میشود؟! بدون اصلاح نفس؟ [آیا] میشود تا خودمان را اصلاح نکنیم کار درست بشود؟ تا در عالم راشی و مرتشی و رائش (رشوهدهنده و رشوهگیرنده و واسطه رشوه) هست کار تمام میشود؟!
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
#قبلهعشق #قسمت_34 وجود یک مرد بین اونهمه استاد زن، هیجانات دخترانه رو ت*ح*ر*ی*ک می کرد! حلقه ی با
#قبلهعشق
#قسمت_35
شاگرد جوانش می گوید: جانم! سرم را به حالت تاسف تکانی می دهم و چشمانم
را می بندم...
خاطرات برخلاف خواسته ام دوباره برایم تداعی می شوند. تنها راه نجات،
یادداشت نکردنشان است! بادست گلویم رامی فشارم و چندبار سرفه می کنم.
باناله روی تخت دراز می کشم و ملافه را تا س*ی*ن*ه ام باال می کشم. به سقف
خیره می شوم و از درد پهلوهایم لب پایینم را می گزم. سرما آخر به جانم
افتاد و باعث شد تا چهار روز به مدرسه نروم! می توانم به راحتی بگویم:
"دلم برای محمدمهدی تنگ شده" با تجسم نگاه های جدی ازپشت عینکش، لبخند
کجی
می زنم و یک بار دیگر سرفه می کنم. تمام وجودم درتب می سوزد اما روی
پیشانی ام دانه های درشت عرق سرد نشسته است.
مادرم در حالیکه یک ظرف پالستیکی را پر از آب کرده، با عجله به اتاقم می
آید و بالای سرم می ایستد. موهای کوتاهش کمی بهم ریخته و رنگش پریده! امان
از نگرانی های بیخودش! دستمال سفید کوچکی را در آب خیس می کند و روی
پیشانی ام می گذارد. بی اراده از سرمای آب که مانند یک شوک به درونم می
دود، دستهایم را مشت می کنم و بالفاصله بعد از چند لحظه به حالت اول
باز میگردم. مادرم کنارم روی تخت مینشیند و محبتش را در قالب غر برایم می
گوید: چقد گفتم لباس گرم بپوش؟ حرف گوش نکن باشه؟! قبلا می گفتی کاپشن زیر
چادر پف میکنه. خب الان که چادر نمی پوشی! چرا اینقد لج بازی! ببین باخودت
چیکار کردی! از درستم عقب افتادی!
بی اراده لبخند می زنم. چقدر برایم درس شیرین شده! سکوت می کنم و به فکر
می روم. "کاش می شد بهش زنگ بزنم، چند روز صداش رو نشنیدم! اما به چه
بهانه ای؟!" مادرم چند باری دستمال را خیس می کند و روی پیشانی و پاهایم
می گذارد. خم می شود، صورتم را می ب*و*س*د و برای آماده کردن سوپ از اتاق
بیرون می رود. سرم سنگین شده و حالت تهوع دارم. از سرماخوردگی بیزارم!
به نظرم ازسرطان هم بدتر است! از همه چیز میمانی! باحرص زیر لب زمزمه می
کنم: دیگه گندشو در میاره اه!
همان لحظه صدای ویبره ی تلفن همراهم از داخل کیفم می آید. با اکراه از جا
بلند می شوم و دستم را سمت کیفم که کنارتخت و روی زمین افتاده، دراز می
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
#قبلهعشق #قسمت_35 شاگرد جوانش می گوید: جانم! سرم را به حالت تاسف تکانی می دهم و چشمانم را می بند
#قبلهعشق
#قسمت_36
کنم. زیپش را باز می کنم و تلفنم رابیرون می آورم. شوکه از دیدن نام میم
پناهی دستمال را از روی پیشانی ام بر میدارم و به هوا پرت می کنم. گلویم
را گرچه می سوزد، صاف می کنم و جواب میدهم: سلام استاد!
به به سلام محیا خانوم! چطوری؟
-خوبم! " البته دروغ گفتم! یک دروغ شاخ دار!
خوبه! خداروشکر که خوبی! همین مهمه!
-شما خوبید؟
من شاگردم خوب باشه، بیست بیستم!
به سختی می خندم. باورم نمی شود خودش با من تماس گرفته! سعی می کنم
باصدای آرام صحبت کنم تا از گرفتگی صدایم باخبر نشود. با حالتی نرم می پرسد:
از کلاس ها خسته شدی دیگه نمیای؟! یا از استادش؟
-این چه حرفیه!
دو جلسه غیبت خوردی سر کلاس فیزیک. سه جلسه هم سر ریاضی!
-راستش...
راستش؟
-دوروزه تب کردم!
مکث می کند و اینبار جدی می پرسد:
دروغ گفتی؟
-ببخشید!
دختر خوبا دروغ نمیگن که! رفتی دکتر؟!
-نه!
برو دکتر! باشه؟
دردلم قند آب می شود.
-چشم!
دوس دارم سر کالس چهارشنبه ببینمت!
تمام بدنم گر می گیرد. چه گفت؟! خدای من یکبار دیگر می شود تکرار کند؟!
دهانم را از جواب مشابه پر می کنم که مادرم به اتاقم می آید و می گوید:
ناهارحاضره! بیارم؟
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
#قبلهعشق #قسمت_36 کنم. زیپش را باز می کنم و تلفنم رابیرون می آورم. شوکه از دیدن نام میم پناهی دس
#قبلهعشق
#قسمت_37
با اشاره ی ابرو جواب می دهم: نه!
محمدمهدی تکرار می کند: می بینمت درسته؟
-بله حتما!
از طرفی مادرم می پرسد: با کی حرف می زنی؟!
چه بد موقع به اتاقم آمد. خیلی عادی یک دفعه می گویم: امم...راستی استاد!
میخواستم خودم زنگ بزنم و بگم کجاها رو درس دادید!
زیر چشمی مادرم را زیر نگاهم می گیرم. جمله ام جواب سوالش را می دهد.
لبخند گرمی میزند و از اتاق بیرون می رود.
محمدمهدی- خیلی خوبه که اینقد پیگیری! ولی الان باید حواست به خودت باشه!
-اونو که گفتم چشم!
بی بلا دختر!
-لطف کردید زنگ زدید، خیلی خوشحال شدم!
منم خستگیم در رفت صداتو شنیدم!
جملاتش پی در پی مثل سطلهای آب سرد روی سرم خالی می شد. لب می گزم و
جواب
میدهم: بازم لطف دارید!
مزاحم استراحتت نمی شم! برو بخواب. عصری دکتر یادت نره. چهارشنبه...
جمله اش را کامل می کنم: می بینمتون!
آفرین! فعلا خداحافظ!
تلفن را قطع می کنم و برای پنج دقیقه به صفحه اش خیره میمانم. خدافظ!حس می کنم
خوب شدم! دوست دارم بلند شوم و تا شب از خوشحالی برقصم! اما حیف تمام
بدنم درد می کند! نمی فهمیدم گناه به قلبم نشسته! به اسم علاقه به استاد و
حس پدرانه، خودم را درگیر کردم! شاید باورش سخت باشد. من همانی هستم که
از مهمانی رستمی بیرون زدم تا به یک مرد غریبه نزدیک نشوم... اما توجهی
نکردم که همیشه می گویند: "یکبار جستی ملخک!"
دوروز خودم را با آب میوه های طبیعی خفه کردم تا کمی بهتر شوم و به مدرسه
بروم. مادرم مخالفت می کرد و می گفت تا حسابی خوب نشدی نباید بری. بدنم
ضعیف بود و همین خانواده ام رانگران می کرد. هوای اصفهان رو به سردی می
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر سر که پیمانِ بلا دارد بیاید
هر کس هوای کربلا دارد بیاید
کلیپی زیبا
با صدای آسمانی
🌷شهید سیدمرتضی آوینی🌷
و با نوای حاج حاج صادق آهنگران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبتهای یک جوان ۲۵ ساله!
گفتاری از شهید حسن باقری
درباره ولایت فقیه
🌺 سوابق یک جوان ۲۵ ساله:
فرماندهی قرارگاه نصر
قرارگاه کربلا
محور دارخوین
شرکت در عملیاتهای:
فتحالمبین، بیتالمقدس
رمضان، عملیات ثامنالائمه
طریقالقدس
راستی ما چندسالمونه؟
تو سابقه مون چی نوشتن؟
#شهید_باقری
#روایت_فتح
#ولایت_فقیه
#امام_خامنه_ای
هدایت شده از "بیداری مــردم "
🔴چطور کودکان را با امام زمان(عج) آشنا کنیم؟
👆نگذارید شخصیتی باورناپذیر یا ترسناک از امام زمان(عج) در ذهن کودک شکل بگیرد
#تبیان
#تربیت_مهدوی
شهدا گاهی نگاهی
میدونم آدم خوبی نبودم .
فقط میتونم بگم شرمنده ام 😭😭😭😭
شهید هادی کجایی 😔😔
داداش محمد تور جی زاده چند روزیست نتونستم بیام مزارت آرام شوم
شهید کاظمی 😔😔😔
دلم یک بغل گلزار شهدا میخواد ولی اجازه نمی دند به خاطر بیماری
اینجا اومدم کنار چندین خاطرات از رفقا خاطرات از حاج قاسم
خاطرات شهید صیاد شیراز ی
شهدا گاهی نگاهی
شرمنده ام
دارم خفه میشم
دلتنگ یک مزار شهید گمنام
دلتنگ مزار شهدای که چند وقت هست نرفتم
اینجا هستم اینجا با شرمندگی 😢😢😭😭😔😔😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻مداحی شهید #علی_امرایی در روز ولادت سه ساله حضرت رقیه در حرم باصفای ایشان
ای به فدای حرم باصفات رقیه جان🍃🌺🍃
☘☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘
📹 بشارت بزرگی که سردار سلیمانی به حاج مهدی سلحشور داد:
به شما اطمینان میدهم روزهایی را پیشرو خواهیم داشت که شهدا به حال آن حسرت میخورند...
☘☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید 🎥
نوبت امتحان کرونا
آیات قرآن کریم در رابطه با........
اگر از این کلیپ لذت بردید برای ظهور و سلامتی حضرت حجت ابن الحسن عسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف و سلامتی همه شیعیان آنحضرت صلواتی ختم کنید
☘☘☘
همہ جورآمدنے رفتن دارد...
اِلا شهادتــ
شهادت تنهاآمدنِ بدون بازگشت
است،شهید ڪِ شدے مےمانے
یعنے خدا نگهت میدارد
تـا اَبـد ...
#بیاد_محسن_حججی
☘☘☘
گم شـــده ام ...
لابلاے رنگ هاے دنیــــــا ...
بین خاطـره هامان ...
به دنبال رنگ ِشـــــهادت میگردم 🌷
🎈🎉🎊🎈🎉🎊🎈
هـࢪ جـآ سـڂـݩ اَز ڒقـَیـِّـہ جـآטּ مـۍآیـډ
صـۅٺ صلـݪۅاټ عَـړۺیـاݩ مـےآیـډ
ډࢪ مَجـݪسِ ایـݩ سـہ سـآݪـہ مَـݩ مُعـٺقـډم
عطـڒ خُۅۺِ صـآحِٻ الزمــآݩ مـےآید🕊🌱
#ولادتــ حَضـࢪټ ړقـَیـِّہ{؏}
ٻـڒ تـمـآمـۍـݦـُحـِـٻيــݩ ايـــۺـآטּ
ݦـٻاࢪڪ ٻآډ♥️🎉
🎈🎊🎉🌹💐🎉🎊🎈
•| #امام_خامنه_اۍ[
اگرشهـ❥ــداے
مـدافع حـرم نبودنـد
هیـچ اثرۍالان از
#حرمــ_اهلبیت(ع)نبود.
☘☘☘