📷ببینید💢 نشست روشنگری در امامزاده فخرالدین نعمت الله شهر ایور. با سخنرانی دکتر شعبانی معاون سابق سیاسی فراجا و هادی سیاسی کشوری. با حضور حجت الاسلام والمسلمین مقتدایی مسئول دفتر نمایندگی ولی فقیه در سپاه شهرستان گرمه و سرهنگ محمدی جانشین فرماندهی سپاه شهرستان گرمه

📷ببینید💢 نشست روشنگری خواهران در زینبیه خیابان امام سجاد(ع) شهر گرمه. با سخنرانی دکتر شعبانی معاون سابق سیاسی فراجا و هادی سیاسی کشوری. با حضور حجت الاسلام والمسلمین مقتدایی مسئول دفتر نمایندگی ولی فقیه در سپاه شهرستان گرمه و سرهنگ محمدی جانشین فرماندهی سپاه شهرستان گرمه

📷ببینید💢 نشست روشنگری خواهران در بیت الرقیه(س) شهر درق. با سخنرانی دکتر شعبانی معاون سابق سیاسی فراجا و هادی سیاسی کشوری. با حضور حجت الاسلام والمسلمین حسام امام جمعه شهر درق و حجت الاسلام والمسلمین مقتدایی مسئول دفتر نمایندگی ولی فقیه در سپاه شهرستان گرمه

🔻روایت دردناک رئیس بانک مرکزی دولت خاتمی از ترکیب تیم مذاکره کننده هسته ای دکتر ابراهیم شیبانی در برنامه #جهان‌آرا : از بانک مرکزی، بیمه مرکزی و نفت کسی در مذاکرات برجام حاضر نبود!/ اعضای تیم ایران بیشتر از وزارتخارجه بودند و جزییات حقوقی متن برجام را نفهمیدند/ کسانی که برجام را امضا کردند خودشان دقیق نمیدانستند در متن توافق چه چیزی نوشته شده 🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی @asatid_enghelabi ایتا و سروش

🎬 فرق نمیکنه چه کسی بیاد؟ 🔻شهید رئیسی به خوبی نشان داد که آری فرق می‌کند چه کسی رئیس جمهور باشد. رئیس جمهوری که از پشت شیشه های دودی ماشینش نظر سنجی می کند و وزیرش با افتخار اعلام می کند که حتی یک مسکن برای مردم نساخته با رئیس جمهوری که به دورافتاده ترین نقاط کشور سفر کرده و با مردم گفتگو می کند و به دنبال حل مشکلات مردم است با یکدیگر فرق می کنند. #صبا #قطب_نما 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat

مردم خوب ما باید با چشمان باز انتخاب کنند.تجارب گذشته را بیاد بیاورید،نگذارید تحت حرفهای پوچ و عوام فریبانه دوباره کسانی حاکم شوند که امتحان خود را بد پس داده اند. شرط صادق بودن ، وفای به عهد است.کسانی که وعده داده اند و کاری نکردند و امروز به جای سکوت کردن و یا پاسخگو بودن برای اعمال خود مثال قرآن می آورند نباید شما را فریب دهد. کسانی که وزیر میلیاردی داشتند چگونه طعم فقر را چشیده اند.کافیست به کارنامه آنها دقت کنید.گول نخورید و الان تصمیم نگیرید که به چه کسی می خواهید رای بدهید هنوز زمان لازم وجود دارد. ...

🎥 «پوتین» وارد کره‌شمالی شد 🔹رئیس‌جمهور روسیه وارد کره شمالی شد و مورد استقبال «کیم جونگ اون» رئیس این کشور قرار گرفت. 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat

💢 مسابقه برای خدمت 🔷 انتخابات در کشور ما باید مسابقه ای برای خدمت باشد، نه مسابقه ای برای کسب قدرت. انتخابات اسلامی این گونه است. 🎙 امام خامنه ای مدظله العالی؛ ۱۳۸۰/۰۲/۱۱. #انقلابیون #انتخابات1403 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat

♨️ وقتی مجری صداوسیما از خجالت ظریف به خوبی در آمد.👌 ⚠️ ظریف امروز که در کنار پزشکیان حضور داشت، با تحریف اهداف برجام اظهاراتی داشت که نشان می‌داد به فراموشی مردم خیلی امید دارد! #انتخابات #دولت_سوم_روحانی #به_عقب_برنمیگردیم 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat

زاکانی در کنایه به پزشکیان: در حق شهید رئیسی جفا نکنیم! 🔸در مناظره مستقیما صحبت خواهم کرد و نمی‌گذارم در حق شهید رئیسی جفا شود. 🔸 نباید یک طرفه صحبت کرد؛ پاسخ‌های معتبری خواهم داد. 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat

البته مثل شهید رئیسی شاید دیگر نیاید اما منش شهید رئیسی قابل تکرار شدن است. پس می شود درست انتخاب کرد و نتیجه خوب گرفت. مردم عزیز قضاوت با شما! ۸سال وقفه افتاد تا مردم قبول کردند می شود به رییسی اعتماد کرد.ایا این ۸سال فرصت زیادی نبود؟ گاهی وقتها اثر یک انتخاب چه بسا چهل سال خواهد بود.امروز باید انتخاب کنیم اگر من و تو و ما انتخاب نکنیم دیگران از نیامدن ما استفاده و‌انتخاب می کنند و ما باید تحمل کنیم.پس بیایید با یکدیگر سرنوشت خود را خود انتخاب کنیم...

به تعداد پنج نفر از شرکت کنندگان هرکدام صد هزار تومان واریز شد .بقیه برندگان هم متعاقبا واریز می گردد

🔹صفحه: 571 💠سوره نوح: آیات 11 الی 28 #قرآن #طرح_ختم_قرآن #تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن @ahlolbait_story

بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه امن یجیب را قرائت میکنیم دست_تقدیر۴ قسمت_چهارم روی حیاط بزرگ خانه ابو حصین، زیر درختان خرمای سر به فلک کشیده، گوش تا گوش تخت های چوبی که با قالیچه های لاکی پوشیده شده بودند، چیده بودند، ابو معروف و جمعی از دوستانش ساعتی بود که به مهمانی آمده و روی تخت ها نشسته بودند و انواع وسائل پذیرایی هم برایشان مهیا بود. ابو معروف پُکی به قلیان زد و همانطور که دود از سوراخ دماغ و دهنش خارج میشد، سرش را به گوش ابوحصین که در کنارش نشسته بود نزدیک کرد و گفت: خوب ابو حصین، چرا خبری از برادر زاده ات محیا نیست؟! مگر نگفتی قراره است مثلا من او را ببینم و ... ابوحصین به میان حرف او دوید و گفت: حالا تو که بارها محیا را دیده ای، درست است او تو را به درستی نمی شناسد و اصلا در ذهن ندارد، اما تو پیش از این عاشق و دلباخته او شدی، همانطور که من مهر مادرش رقیه را به دل گرفتم و آن نقشه را هم با همکاری یکدیگر انجام دادیم وگرنه برادرم خالد که جوان بود و وقت مرگش نبود. ابو حصین که انگار از کار قبلی اش پشیمان شده بود، آهی کشید و گفت: خالد برادر خونی من بود، گرچه مادرمان یکی نبود، اما برادرم بود، خدا شاهد است من او را دوست داشتم، اما چه کنم که او و مادرش در اقبال و بخت همیشه یک قدم از من و مادرم جلوتر بودند. ابو معروف نی قلیان را روی بینی اش گذاشت و گفت: هیس! امشب این عذاب وجدان کار دستت می دهد و در همین حین عالمه و رقیه هر دو در چادر بلند و سیاه عربی، در حالیکه هر کدام سینی مملو از خوراکی در دست داشتند روی حیاط امدند. حصین به طرف مادرش و جاسم به طرف زن عمویش رفت تا سینی را بگیرد. چشمان هیز ابو معروف به آن دو زن دوخته شده بود و زیر لب به طوریکه ابو حصین بشنود گفت: الحق که خالد چه پری زیبایی صید کرده بود، این دو زن که کنار هم ایستاده اند قابل مقایسه با هم نیستند.. ابو حصین با لحن تندی گفت: کمتر ملت را دید بزن، تو هم که شاه پری صید کردی.. ابو معروف که انگار از این حرف قند در دلش آب می شد قهقه ای زد و سرش را نزدیک گوش ابو حصین آورد و گفت: کاش امشب به جای این میهمانی مسخره که همه از من روی می پوشانند، مجلس عقدمان به راه بود، ابو حصین! دست بجنبان، طاقت من از کف رفته و از طرفی اوضاع مملکت هم دگرگون است، می خواهم قبل از اینکه باز اتفاقی دامن گیر این کشور شود، نوعروسم را به خانه ببرم. ابو حصین خیره به صورت پهن و چشمان ریز و لبهای کلفت و گوشتی او شد و همانطور که به موهای سفید ابومعروف که از زیر چفیه عربی اش بیرون زده بود نگاه می کرد،سری تکان داد و گفت: موضوع را تازه با ام محیا درمیان گذاشتم، او به هیچ کدام از وصلت ها راضی نیست، اما رضایت او برایم شرط نیست، ما انقدر قدرت داریم که به خواسته خودمان برسیم. در نظر دارم آخر هفته آینده مجلس عقد را به راه اندازم، اما نه اینجا... باید با نقشه پیش رویم، اگر باد به گوش ام حصین برساند که چه در سر دارم، این زن حسود و کینه توز که تا به حال نگذاشته من هوو سرش بیاورم، هم خودش و هم ام محیا را می کشد. ابو معروف با تعجب به او نگاه کرد و گفت: منظورت چیست؟! ابو حصین سر در گوش ابو معروف برد و شروع به سخن گفتن کرد و ابو معروف سرش را مدام تکان میداد و هراز گاهی لبخندی میزد. ادامه دارد.. 📝به قلم: ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼

📚 خطبه چهل 🎙فایل صوتی ▫️ حق و باطل 🕊 #نهج_البلاغه ای شویم 🔘نشر پیام صدقه جاریه است🔘

✅ شرح خطبه غدیر 2⃣1⃣ جلسه دوازدهم