هدایت شده از شهید کمالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تکه کلام سید برای جواب به اسرائیل به زبان فارسی: یواش یواش...
#جنگ_شناختی
#جنگ_ترکیبی
#جنگ_رسانه
‼️انتشار محتوا در راستای جهاد تبیین باشماست👇
https://eitaa.com/joinchat/1066729623Cf64777909c
هدایت شده از شهید کمالی
🔴"آوی یساخروف" تحلیلگر سیاسی اسرائیلی در واکنش به انتخاب یحیی سنوار به عنوان جانشین شهید اسماعیل هنیه گفت حماس خطرناکترین فرد را به عنوان رهبر خود انتخاب کرد
هدایت شده از شهید کمالی
📌اینتل تایمز عبری: حزب الله از صبح با هدف فرسایش پدافند هوایی دست به کار شده است و این امر به منظور بازکردن حریم هوایی برای آماده سازی پاسخ انتقامجویانه است. سخنرانی نصرالله در واقع مراسم افتتاحیه است
هدایت شده از شهید کمالی
17.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 شهادت شهید هنیه
🔻چرا ایران؟»... از صبح روز دهم مرداد ۱۴۰۳ که خبر ترور اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس، در تهران، آن هم ساعاتی بعد از شرکت در مراسم تحلیف دکتر مسعود پزشکیان، رئیسجمهور جدید جمهوری اسلامی ایران، منتشر شد، سراسر ایران را شوکی عمیق فرا گرفت. دلدادگان جبهه مقاومت که بعد از ۵سال، هنوز در غم شهادت غریبانه و دور از وطنِ حاج قاسم سلیمانی عزادارند، با چشمهای اشکبار، مدام زیر لب میگفتند: چرا ایران؟ چرا رهبر مقاومت فلسطین، باید دور از سرزمین مادریاش و درحالیکه مهمان رسمی جمهوری اسلامی ایران بود، به شهادت برسد؟
#صبا
#قطب_نما
┄┅┅┅┅♦️BASIRAT♦️┅┅┅┅┄
🇮🇷| basirat.ir
🇮🇷| @basirat_fa
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 17
💠سوره بقره: آیات 106 الی 112
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
هدایت شده از شهید کمالی
بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه ایه امن یجیب را قرائت میکنیم
دست_تقدیر۵۲
قسمت_پنجاه_دوم
زمان به سرعت می گذشت و ماشین مشکی رنگ که انگار دل محیا را نیز به رنگ خود درآورده بود، بی امان به پیش میرفت.
محیا که حالش دم به دم بدتر می شد، سعی می کرد که نه به چیزی فکر کند و نه به جایی نگاه کند، سرش را به پشتی صندلی تکیه داد و چشمانش را بسته بود، اما هجوم فکرها به مغزش دست خودش نبود، به هر چیزی فکر می کرد، به مادرش و عباس، به ننه مرضیه، به مهدی، به سرنوشت غم بار خودش، به عاقبت جنینی که در وجودش بود و به آیندهٔ نا معلوم خودش،به ابو معروفی که همچون مار چمبره زده بود روی زندگی اش، هر فکری که به ذهنش می رسید، دردی کشنده به جانش می افتاد.
محیا چشمهایش روی هم بود که منیژه رو به مرد جلویی گفت: از خرمشهر هم رد شدیم، نزدیک مرز هستیم، من تا کجا باید همراه شما باشم؟!
و به جای ان مرد، راننده لب به سخن گشود و گفت: از این روستای پیش رو که بگذریم، دیگه فاصله ای تا مرز نداریم، البته ما باید از بیراهه بریم، اونجا یه ماشین دیگه منتظرمسافر ما هستند، باید به سرعت خودمان را به انجا برسانیم، این خانم را که تحویل دادیم، من و شما برمی گردیم.
منیژه آهانی کرد و چشمانش را به نخل های سر به فلک کشیدهٔ روبه رویش دوخت، جایی که مشخص بود جزء آخرین آبادی های کشور ایران ...
منیژه سرش را کنار سر محیا گذاشت و آرام کنار گوشش زمزمه کرد: یک شبانه روز گذشته، نه یک کلام حرف زدی و نه یک چکه آب خوردی، حتی چشمات را هم باز نکردی که اطرافت را ببینی، حالا نزدیک مرزیم، پیشنهاد می کنم لااقل از آخرین دقایق حضور در وطن مادری ات استفاده کنی، شیشه را پایین بکش هوای وطنت را برای آخرین بار تنفس کن، چشمات را وا کن دختر ببین این نخل های سر به فلک کشیده، آخرین چیزهایی هستند که تو می توانی از وطنت ببینی..
محیا با شنیدن این حرف چشمانش را باز کرد و انگار دوباره دل و روده اش بهم ریخت و زور به دلش آورد.
منیژه با دیدن این حالت رو به راننده گفت: جان عزیزات نگه دار، این دختره داره بالا میاره تا دوباره ما را به کثافت نکشیده نگه دار،الانم که توی بیابون هستین خطر فرار هم در کار نیست زود باش نگه دار..
راننده از داخل آینه وسط عقب را نگاه کرد و بدون اینکه حرفی بزند سرعت ماشین را کم کرد و ماشین متوقف شد.
محیا خودش را بیرون انداخت و به سمت چاله ای که مشخص بود در اثر بارش باران ایجاد شده حرکت کرد و خودش را به جلو پرت کرد، سرش را روی چاله گرفت و شروع کرد به عق زدن، منیژه از داخل ماشین شاهد ماجرا بود دلش سوخت از ماشین پیاده شد، خود را به محیا رساند و می خواست شانه های او را در دست گیرد و ماساژ دهد که ناگهان صدای انفجار مهیبی همراه با گرد و خاک به هوا بر خاست
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
هدایت شده از شهید کمالی
1_886259534.mp3
3.16M
🔊 ختم گویای نهج البلاغه در ۲۷۰ روز
🍃🌹 سهم روز هفتم
🍃🌹حکمت ۶۶ تا حکمت ۷۷
https://eitaa.com/kamalibasirat