🌷 امام حسن عليه السلام:
عَلَيكم بِالفِكرِ، فَإنَّهُ حَياةُ قَلبِ البَصيرِ ومَفاتيحُ أبوابِ الحِكمَةِ؛
🌸 امام حسن عليه السلام:
بر شما باد به تفكّر، كه تفكّر مايه حيات قلب شخص بصير و كليد درِ حكمت است.
إعلام الدين، ص 297.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🔻پشت پرده موافقت اردوغان با پیوستن سوئد به ناتو چیست؟
🔹شبکه آلمانی «دویچه وله» گزارش داده ترکیه در ازای حمایت از پیوستن سوئد به ناتو، ۲ امتیاز خاص از اتحادیه اروپا و آمریکا گرفته است.
🔹گفته شده استکهلم موافقت کرده از عضویت آنکارا در اتحادیه اروپا مجدانه حمایت کند. تحلیلگران اما میگویند سوئد یکی از معدود کشورهایی است که از مدتها قبل از پیوستن ترکیه به اروپا حمایت میکرد و این چیز جدیدی نیست.
🔹همچنین به نظر میرسد ترکیه یک قدم به خرید «اف-۱۶» نزدیکتر شده است. پیش از این و بهرغم تلاشهای بایدن برای جلب حمایت کنگره برای فروش این جنگنده به ترکیه، بسیاری از سناتورهای آمریکایی با آن مخالف بودند.
🆔 https://eitaa.com/kamalibasirat
دقیقا وقتی که رئیس جمهور ایران در حال مذاکره برای حل مسائل تجاری بواسطه سفر به آفریقا و مذاکرات پی در پی در سه کشور اوگاندا،کنیا و زیمباوهس، طبق معمول گروه ها و کانال های اصلاحیون مشغول سنگ اندازی و خزعبل بافی هستن و موضوع اصلیشون برای اطلاع رسانی، صادرات و واردات میمون شده :)
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
حکمت هایی از آیه حجاب.pdf
214K
📖 حکمت هایی از آیه حجاب
🌹یکی از یات مهم و اساسی در بحث وجوب حجاب و آثار و برکات آن ، آیه کریمه ۵۹ سوره مبارکه احزاب می باشد.
🕯با توجه به محتوای عمیق این آیه شریفه و خیرات و برکات و معارف نهفته در آن ، تصمیم بر این شد که ، با تأمل در سایر آیات کریمه قرآن مجید و کلام نورانی حضرات معصومین (علیهم السلام) و سخنان بزرگان دین ، حکمت های ارزشمندی را از این آیه مبارکه استخراج و در اختیار علاقه مندان و مبلغان حقایق نورانی قرآن کریم دهیم تا شاید گامی کوچک در راه اشاعه و گسترش معارف الهی و "ترویج حکم الهی حجاب" برداشته باشیم. ان شاءالله.
✍ ارادتمند جمیع دوستان
🍃 غلامعلی کریمی
👈 مطالب معارفی و بصیرتی در کانال «بَيِّنَات» به آدرس : 👇
🆔 @gh_karimi
گزارش تصویری نشست باموضوع (عفاف وحجاب) امروز در امامزاده ففر الدین نعمت الله شهر ایور حوزه سردار شهید همدانی
🔺بله آقای ظریف! افراط در ضدیت و یا افراط در طرفداری تبعاتی دارد. همانگونه که تمام تخم مرغ ها را در سبد آمریکا گذاشتی و دستاوردت معادل هیچ شد، و همانطور که شرق را بطور کامل حذف کردی و باز هم جز هیچ چیزی به دست نیاوردی! این دولت ولی به کسی باج نمیدهد؛ همکاری میکند، اخطار هم میدهد!
#عبدالرحیم_انصاری
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
14020421_43629_64k.mp3
26.67M
🎧 صوت کامل بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در دیدار جمعی از مبلغین و طلاب حوزههای علمیه سراسر کشور. ۱۴۰۲/۴/۲۱
🔹صفحه: 247
💠سوره يوسف: آیات 96 الی 103
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
✨ قسمت 7⃣5⃣1⃣
این خانه از خانه های قبلی بزرگ تر بود. مانده بودم تنها فرشمان را کجا بیندازیم. صمد گفت: «ناراحت نباش. فردا همة خانه را موکت می کنم.»
فردا صبح زود، بلند شدم و شروع کردم به تمیز کردن و مرتب کردن خانه. خانم آقا شمس الله هم کمکم بود. تا عصر کارها تمام شده بود و همه چیز سر جایش چیده شده بود.
عصر سماور را روشن کردم. چای را دم کردم و با یک سینی چای رفتم توی حیاط. صمد داشت حیاط را آب و جارو می کرد. موکت کوچکی انداخته بودیم کنار باغچه. بچه ها توی حیاط بازی می کردند. نشستیم به تعریف و چای خوردن. کمی که گذشت، صمد بلند شد رفت توی اتاق لباس پوشید و آمد و گفت: «من دیگر باید بروم.» پرسیدم: «کجا؟!»
گفت: «منطقه.»
با ناراحتی گفتم: «به این زودی.» خندید و گفت: «خانم! خوش گذشته. یک هفته است آمده ام. من آمده بودم یکی، دو روزه برگردم. فقط به خاطر این خانه ماندم. الحمدلله خیالم از طرف خانه هم راحت شد. اگر برنگشتم، سقفی بالای سرتان هست.»
خواستم حرف را عوض کنم، گفتم: «کی برمی گردی؟!»
سرش را رو به آسمان گرفت و گفت: «کی اش را خدا می داند. اگر خدا خواست، برمی گردم. اگر هم برنگشتم، جان تو و جان بچه ها.»
قسمت : 8⃣5⃣1⃣
داشت بند پوتین هایش را می بست. مثل همیشه بالای سرش ایستاده بودم. زن برادرش را صدا کرد و گفت: «خانم! شما هم حلال کنید. این چندروزه خیلی زحمت ما را کشیدید.»
تا سر کوچه با او رفتم. شب شده بود. کوچه تاریک و سوت و کور بود. کمی که رفت، دیگر توی تاریکی ندیدمش.
یک ماهی می شد رفته بود. من با خانة جدید و مهدی سرگرم بودم. خانه های توی کوچه یکی یکی از دست کارگر و بنا در می آمد و همسایه ها ی جدیدتری پیدا می کردیم. آن روز رفته بودم خانه همسایه ای که تازه خانه شان را تحویل گرفته بودند، برای منزل مبارکی، که خدیجه آمد سراغم و گفت: «مامان بیا عمو تلفن زده کارت دارد.» مهدی را بغل گرفتم و نفهمیدم چطور خداحافظی کردم و رفتم خانة همسایة دیوار به دیوارمان. آن ها تنها کسانی بودند که در آن کوچه تلفن داشتند. برادرشوهرم پشت تلفن بود. گفت: «من و صمد داریم عصر می آییم همدان. می خواستم خبر داده باشم.» خیلی عجیب بود. هیچ وقت صمد قبل از آمدنش به ما خبر نمی داد. دل شورة بدی گرفته بودم. آمدم خانه. دست و دلم به کار نمی رفت. یک لحظه خودم را دلداری می دادم و می گفتم: « اگر صمد طوری شده بود، ستار به من می گفت.» لحظة دیگر می گفتم: «نه، حتماً طوری شده. آقا ستار می خواسته مرا آماده کند.» تا عصر از دل شوره مردم و زنده شدم.
قسمت:9⃣5⃣1⃣
به زور بلند شدم و غذایی بار گذاشتم و خانه را مرتب کردم. کم کم داشت هوا تاریک می شد. دم به دقیقه بچه ها را می فرستادم سر کوچه تا ببینند بابایشان آمده یا نه. خودم هم پشت در نشسته بودم و گاه گاهی توی کوچه سرک می کشیدم.
وقتی دیدم این طور نمی شود، بچه ها را برداشتم و رفتم نشستم جلوی در. صدای زلال اذان مغرب توی شهر می پیچید. اشک از چشمانم سرازیر شده بود. به خدا التماس کردم: «خدایا به این وقت عزیز قسم، بچه هایم را یتیم نکن. مهدی هنوز درست و حسابی پدرش را نمی شناسد. خدیجه و معصومه بدجوری بابایی شده اند. ببین چطور بی قرار و منتظرند بابایشان از راه برسد. خدایا! شوهرم را صحیح و سالم از تو می خواهم.»
این ها را می گفتم و اشک می ریختم، یک دفعه دیدم دو نفر از سر کوچه دارند توی تاریکی جلو می آیند. یکی از آن ها دستش را گذاشته بود روی شانة آن یکی و لنگان لنگان راه می آمد. کمی که جلوتر آمدند، شناختمشان. آقا ستار و صمد بودند. گفتم: «بچه ها بابا آمد.» و با شادی تندتند اشک هایم را پاک کردم.
خدیجه و معصومه جیغ و دادکنان دویدند جلوی راه صمد و از سر و کولش بالا رفتند. صدای خنده بچه ها و بابا بابا گفتنشان به گریه ام انداخت. دویدم جلوی راهشان. صمد مجروح شده بود. این را آقا ستار گفت. پایش ترکش خورده بود.
قسمت :0⃣6⃣1⃣
چند روزی هم در بیمارستان قم بستری و تازه امروز مرخص شده بود. دویدم توی خانه. مهدی را توی گهواره اش گذاشتم و برای صمد رختخوابی آماده کردم. بعد برگشتم و کمک کردم صمد را آوردیم و توی رختخواب خواباندیم. بچه ها یک لحظه رهایش نمی کردند. معصومه دست و صورتش را می بوسید و خدیجه پای مجروحش را نوازش می کرد. آقا ستار داروهای صمد را داد به من و برایم توضیح داد هر کدام را باید چه ساعتی بخورد. چند تا هم آمپول داشت که باید روزی یکی می زد. آن شب آقا ستار ماند و تا صبح خودش از صمد پرستاری کرد؛ اما فردا صبح رفت. نزدیکی های ظهر بود. داشتم غذا می پختم، صمد صدایم کرد. معلوم بود حالش خوب نیست. گفت: «قدم! کتفم بدجوری درد می کند. بیا ببین چی شده.»
بلوزش را بالا زدم. دلم کباب شد. پشتش به اندازة یک پنج تومانی سیاه و کبود شده بود. یادم افتاد ممکن است بقایای ترکش های آن نارنجک باشد؛ وقتی که با منافق ها درگیر شده بود.
گفتم: «ترکش
ادامه دارد......
🌷عَنِ الرِّضا عليه السلام
كانَ رَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله يَقُولُ; إِذا اُمـَّتى تَواكَلَتِ الْأَمـْرَ بِاْلمـَعْرُوفِ وَالنَّهىَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَلْيَأْذَنوُا بِوِقاعٍ مِنَ اللّه ِ.
🌸امام رضا عليه السلام فرمود
رسول خدا صلي الله عليه و آله همواره مى فرمودند: هرگاه امّت من از انجام امر به معروف و نهى از منكر سرپيچى كنند و آن را به يكديگر واگذار نمايند، گويا با خـداوند اعـلان جنگ داده اند.
وسائل الشيعه، ج 11، ص 394
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
💠 اعمال روز مباهله
🔹روز بیست وچهارم ذی الحجه بنابر مشهور روزی است که مباهله حضرت رسول با مسیحیان نجران در آن اتفاق افتاده است و نیز در این روز بود که حضرت امیرالمؤمنین (ع) در حال رکوع انگشتر خود را به سائل داد و آیه «انما ولیّکم الله» در شأن ايشان نازل شد.
🔻در این روز چند عمل وارد شده است:
🔸غسل
🔸روزه
🔸دو رکعت نماز و آن مثل روز عید غدیر است - (دو رکعت است در هر رکعت، یک مرتبه سوره حمد و ده مرتبه سوره توحید، ده مرتبه آیة الکرسی و ده مرتبه سوره قدر خوانده می شود و بهتر است پیش از اذان ظهر خوانده شود)
🔸خواندن دعای مباهله
🔸صدقه دادن به فقرا
🔸زیارت حضرت امیرالمومنین علیه السلام
🔸خواندن زیارت جامعه کبیره
پایگاه حضرت معصومه(س)
حوزه سردارهمدانی
🔵 پیام های داستان مباهله
🌺 از داستان مباهله می توان پیام های زیر را به دست آورد:
1⃣ پیامبر، حاضر شد برای اثبات حقانیت دین اسلام، خود و نزدیک ترین بستگانش را در معرض خطر قرار دهد. «من بعد ما جاءک من العلمِ»
2⃣ آخرین برگ برنده و سلاح برنده مؤمن، دعاست.
3⃣ در مجالس دعا، کودکان را نیز با خود ببریم. «أَبناءنا»
4⃣ استمداد از غیب، پس از بکارگیرى توانایى هاى عادّى است.«نبتهِل»
5⃣ حالات اهل دعا مهم است، و نه تعداد آنها. مباهله کننده ها، پنج نفر بیشتر نبودند.«أَبْناءَنا»، «نِساءَنا»، «أَنْفُسَنا».
6⃣ علىّ بن ابى طالب، جان و نفس و خود پیامبر است.«أَنفسنا»
7⃣ اهل بیت پیامبر و اصحاب کساء به تصریح آیه مباهله، مستجاب الدعوة هستند.
8⃣ فرزند دخترى، همچون فرزند پسرى، فرزند خود انسان است. «أَبنائنا»، بنا براین امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام فرزندان پیامبرند.
📚 (قرائتی، تفسیر نور)
🆔 eitaa.com/emame_zaman