23.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
صلی الله علیک ایها السلطان
در مدت توقف حضرت رضا علیهالسلام در شهر نیشابور روزی امام وارد حمام شد. سلمانی برای تراشیدن سر مبارک آن حضرت به حضور معرفی شد و شروع به کار کرد. در خاتمه امام توجهی به سنگ دست وی نمود و سنگ به طلا تبدیل شد. سلمانی گفت: یا بن رسول الله، من از شما طلا نمیخواهم، تقاضای دیگری دارم.
فرمود: آنچه میل داری بخواه.
عرض کرد: در آن وقتی که ملک الموت برای قبض روح من حاضر شود، فراموشم نفرمایی.
امام فرمود: طلا را بردار، قول میدهم که هنگام مردن هم تو را فراموش نکنم.
روزی حضرت در مجلس مأمون خلیفهی عباسی بود در حالی که کلیهی وزرا و رجال مملکت اطراف او بودند. یکباره صدای حضرت را شنیدند که فرمود لبیک، و امام را ندیدند، به فاصلهی مدتی کم دیدند که حضرت روی مسند نشسته است. مأمون عرض کرد: یا بن رسول الله، کجا تشریف بردید؟
فرمود: در راه که میآمدم، مرد سلمانی در شهر نیشابور از من خواست که هنگام مرگ کنار او حاضر شوم، من هم به او قول دادم. اکنون در این مجلس صدای او را شنیدم که در حال احتضار بود و مرا میطلبید. به وعدهی خود وفا کردم، کنار بسترش رفتم و سفارش او را به ملک الموت نمودم.
...
گوشه ای از خدمت رسانی خادمین عزیز و بزرگوار، در آذر ماه 1403 چایخانه رضوی.
#کلیپ
#كانال_رسمي_چایخانه_حضرت_رضا_ع
#چایخانه_حضرتی
#چای_حضرتی
#سفره_حضرت_رضا_ع
☀️ خادم حضرت شو👇
☕️ @chay_hazrati ☕️
╰┅═हई༻❤️༺ईह═┅╯
10.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
صلی الله علیک ایها الامام الرئوف🫀
من چای میریزم گناهم را بریزید...
...
گوشه ای از خدمت رسانی خادمین عزیز و بزرگوار، در آذر ماه 1403 چایخانه رضوی.
#کلیپ_خدام
#كانال_رسمي_چایخانه_حضرت_رضا_ع
#چایخانه_حضرتی
#چای_حضرتی
#سفره_حضرت_رضا_ع
☀️ خادم حضرت شو👇
☕️ @chay_hazrati ☕️
╰┅═हई༻❤️༺ईह═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جان ها به فدای امام مهربان
#کانال_رسمی_چایخانه_حضرت_رضا_ع
#چایخانه_حضرتی
#چای_حضرتی
#سفره_حضرت_رضا
☀️ خادم حضرت شو👇
☕️ @chay_hazrati ☕️
╰┅═हई༻❤️༺ईह═┅╯
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_صـدو هفتادو سه
یعنی اتفاقی بد طعم، گریبانِ زندگیم را چنگ میزد؟
ای کاش دیشب خساستِ نگاه را کنار میگذاشتمو یک دل سیر تماشایش میکردم.
وحشت و استرس، تهوع را به دیواره هایِ معده ام میکوبید و زانو بغل گرفتم از سر عجز..
زیرِ لب نام حسین (ع) را ذکر وار تکرار میکردمو التماس که منت بگذار و امیرمهدیِ فاطمه خانم را از من نگیر..
روز اربعین تمام شد.. اذان گفته شد.. نماز مغرب و عشا خوانده شد..
اما…
اما باز هم خبری از حسامِ من نشد.. حالا دیگر دانیال هم موبایلش خاموش بود و خودش ناپیدا..
چند باری مسیرِ هتل تا حرم را دوان دوان رفتمو برگشتم..
حس کردم..
برایِ اولین بار، در زمین کربلا، زینب را حس کردم..
حالِ ظهرِ عاشورا و ایستادنِ پریشانش بر تل زینبیه..
آرزویِ حسام ، داغ شد بر پیشانی ام.. من مگر از زینب بالاتر بودم؟
چرا هیچ خبری از مردانِ زندگیم نبود نمیدانم چرا اما به شدت ترسیدم
من در آن سرزمین غریب بودم اما ناگهان حس آشنایی، احساسم را خنک کرد از حرم به هتل رفتم به این امید که دانیال برگشته باشد اما نه..
درد معده امانم را بریده بود و قرصها هم کارسازی نمیکرد. کمی رویِ تخت دراز کشیدم..
ما فردا عازم ایران بودیمو امروز حسام اصلا به دیدنم نیامده بود..
ما فردا عازم ایران بودیمو دانیال غیبش زده بود..
ما فردا عازم ایران بودیمو من سرگشته خیابانهایِ کربلا را تل زینبه میدیدم..
مدام به خودم دلداری میدادم که تو همسر یک نظامی هستی.. امیرمهدی اینجا در ماموریت است و نمیتواند مدام به تو سر بزند..
ناگهان به یاد دوستانش در موکب علی بن موسی الرضا افتادم. حتما آنها از حسام خبر داشتند.
چادر بر سر گذاشتمو به سمت در دویدم که ناگهان در باز شد..
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
.
.
.
⏪ #ادامہ_دارد...
@chay_hazrati
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
#فرار_از_گناه_به_سبک_شهدا 1⃣1⃣
💠"ماشین بیتالمال"💠
بعضی از قوم و خویشهایمان که از شهرستان میآمدند، رسیده و نرسیده گله میکردند: «آخه این درسته که علی آقا ماشین و راننده داشته باشه، اون وقت ما از ترمینال با تاکسی بیایم؟ ما که تهران رو خوب بلد نیستیم!» اما گوشِ پدر به این حرفها بدهکار نبود؛ میگفت: «طوری نیست؛ فوقش دلخور میشن. اونا که نمیخوان جواب بِدن، منم که باید جواب بدم. باید جواب بدم با ماشین بیتالمال چیکار کردم».
شهید علی صیادشیرازی
کتــاب یادگاران11، ص62
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
از مـا نيست كسى كه امانت را كوچـك بشمـارد و از آن مواظبت نكند و در معرض تلف شدن قرار بدهد.
مســـتدرك الوســــــــــايـل، ج 14، ص 12
#چایخانه
#چایخانه_حضرتی
#چای_حضرتی
#سفره_حضرت_رضا
#امام_رضا
#سفره_حضرت_رضا
☀️ خادم حضرت شو👇
☕️ @chay_hazrati ☕️
╰┅═हई༻❤️༺ईह═┅╯
شب عملیات درخواست آب کرد مےخواست غسل شهادت بڪنہ اما آب بہ اندازه ڪافی نداشتیم
گفت : بہ اندازه شستنِ سرم آب بدید
گفتم : فردا عملیاتہ،دوباره ڪثیف میشی مگہ می خوای بری تهران؟!
گفت : نہفردا می خوام برم به ملاقات خدا...!
#شهید_حسین_علم_الهدی
#چایخانه
#چایخانه_حضرتی
#چای_حضرتی
#سفره_حضرت_رضا
#امام_رضا
#سفره_حضرت_رضا
☀️ خادم حضرت شو👇
☕️ @chay_hazrati ☕️
╰┅═हई༻❤️༺ईह═┅╯
💢امر به معروف با روشی غیر از زبان
🔹اگر ابراهیم با شخصی دوست میشد که آن شخص اشتباهاتی داشت، دیگران به او اعتراض میکردند. اما ابراهیم نقاط مثبت رفتاری شخص مقابل را مطرح میکرد و نقاط ضعف را مطرح نمیکرد. او بدون اینکه حرفی بزند و امر و نهی کند، با عمل، کاری میکرد که طرف مقابل، اشتباهاتش را ترک کند.
🔹ابراهیم به این دستور اهلبیت دقیقا عمل میکرد که میفرمایند: «مردم را به وسیله ای غیر از زبان، به سوی خدا دعوت کنید.»
#شهیدابراهیمهادی
#چایخانه
#چایخانه_حضرتی
#چای_حضرتی
#سفره_حضرت_رضا
#امام_رضا
#سفره_حضرت_رضا
☀️ خادم حضرت شو👇
☕️ @chay_hazrati ☕️
╰┅═हई༻❤️༺ईह═┅╯
6.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 شهیدی که شبها در نخلستان با پای برهنه در میان خارها میدوید و گریه و توبه میکرد.
🔹 حاج قاسم: شهید احمد امینی، آدم عارف عجیب بود.
◇ خوشا کسانی مردانه مردهاند و تو ای عزیز میدانی تنها کسانی مردانه میمیرند که مردانه زیستهاند. یاد شهدایمان بخیر
#عارف_شهید_احمد_امینی
#شهید_قاسم_سلیمانی
#چایخانه
#چایخانه_حضرتی
#چای_حضرتی
#سفره_حضرت_رضا
#امام_رضا
#سفره_حضرت_رضا
☀️ خادم حضرت شو👇
☕️ @chay_hazrati ☕️
╰┅═हई༻❤️༺ईह═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#وقت_سلام
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلى
عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهیدِ
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
.
بزک زنگوله پا و آش خوشمزه - @mer30tv.mp3
3.84M
#قصه_کودکانه
یه قصه شیرین🍭
برای کودک دلبند شما🥰
.
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_صـدو هفتاد و چهار
✍دستم به دستگیره ی در نرسیده، درب باز شد.
دانیال بود.. با چشمانی قرمز و صورتی برافروخته.
دیدنِ این شمایل در خاک عراق عادی بود. اما دانیال..
برایِ رفتن عجله داشتم سلام کجا بودی تو.. ده بار اومدم هتل که ببینم برگشتی یا نه..
از ترس اینکه بلایی سرت اومده باشه، مردمو زنده شدم..
حسام بهت زنگ نزد؟
نفسی عمیق کشید کجا داری میری؟
حالتش عادی نبود انگار بازیگری میکرد اما من وقتی برایِ کنکاش بیشتر نداشتم. همین که سلامت برگشته بود کفایت میکرد دارم میرم حرم ببینم میتونم دوستای حسامو پیدا کنم.. دیشب از طرف موکب علی بن موسی الرضا اومده بودن، ما هم با همونا رفتیم زیارت..
پوزخندی عصبی زدم فکر نمیکردم امیرمهدی، انقدر بچه باشه که واسه خاطر چهارتا کج خلقی، قهر کنه و امروز نیاد دیدنمون..
رفیقت هنوز بزرگ نشده.. خیلی ادامه ی جمله ام را قورت دادم.
در را بست و آرام روی تخت نشست پس حرفتون شده بود.. دیشب که ازت پرسیدم گفتی نه..
با حرص چشمانم را بستم چیز مهمی نبود.. اون آقا زیاد بزرگش کرده ظاهرا
جای اینکه من طلبکار باشم، اون داره ناز میکنه..
حالا چیکار میکنی باهام میای یا برم؟
دانیال زیادی ناراحت نبود؟حسام یه نظامیه هاا.. فکر کردی بچه بازیه که همه از کار و جاش سردربیارن.. بیا استراحت کنیم، فردا عازم ایرانیم..
رو به رویش ایستادم دانیال حالت خوبه
دستی کلافه به صورتش کشید و با مکثی بغض زده جواب داد آره.. فقط سرم درد میکنه..
دروغ میگفت. خیلی خوب میشناختمش.. نمیدانم چرا اما ناگهان قلبم مشت شد و به سینه کوبید.
نمیخواستم ذهنیتِ سنگینم را به زبان بیاورم دانیال.. مشکلت چیه..؟؟ هیچ وقت یادم نمیاد واسه یه سر درد ساده، صورتت اینجوری سرخ و رگ گردنت بیرون زده باشه..
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
.
.
.
⏪ #ادامہ_دارد...
@chay_hazrati
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
شب عملیات درخواست آب کرد مےخواست غسل شهادت بڪنہ اما آب بہ اندازه ڪافی نداشتیم
گفت : بہ اندازه شستنِ سرم آب بدید
گفتم : فردا عملیاتہ،دوباره ڪثیف میشی مگہ می خوای بری تهران؟!
گفت : نہفردا می خوام برم به ملاقات خدا...!
#شهید_حسین_علم_الهدی
#چایخانه
#چایخانه_حضرتی
#چای_حضرتی
#سفره_حضرت_رضا
#امام_رضا
#سفره_حضرت_رضا
☀️ خادم حضرت شو👇
☕️ @chay_hazrati ☕️
╰┅═हई༻❤️༺ईह═┅╯