#چهجوریشدسرگرفت ❣
#شهید_همت 🌹
#برگچهارم 📜
⌚️کمی بعد از این ماجرا ایشان از من خواستگاری کردند،
البته به واسطه ی خانم یکی از دوستانشان برای من همه ی اینها غیرمنتظره بود.
💭 آن موقعها من از خود «برادر همت» هم حزب اللهی تر بودم.
فکر میکردم اگر کسی به من بگوید بیا ازدواج کنیم، عین توهین است.
دلم جای دیگر بود، شهادت و ... به جز اینها، هنوز از برخورد اول حاجی دلخور بودم.
🔸وقتی صحبت خواستگاری شد، از حرص آن جلسه هم که بود گفتم «نه.»
🔹خودشان البته خیلی اصرار می کردند که حداقل با هم صحبت کنیم.
🔸من پیغام دادم «آدم که نمی خواد چیزی بخره، وارد مغازه نمی شه. من نمی خوام ازدواج کنم، دلیلی نداره صحبت کنم.»
🚎بعد هم تصمیم گرفتم برگردم اصفهان،
اما مریضی سختی گرفتم.
منطقه آلوده بود.
بیش تر بچه ها حصبه گرفته بودند. من حالم وخیم شد و بیمارستان بستری شدم. 🏥
💐دوستان و هم گروههایم دسته جمعی می آمدند ملاقاتم. حاجی هم آمد. دو بار، و تنها.
🗣... با متانت شروع کرد صحبت کردند .
امروز اینقدر زخمی داشتیم ، اینقدر شهید ...
« دختر خنده اش گرفته بود .
مگه من فرمانده اش هستم
که اومد و همه چیز را به
من گزارش داد . »
@chejorishod ❣