🌜🌙⭐️💫🌟✨💫⭐️🌟✨🌙🌛
#خاطرات_شبانه
#قسمت_سوم
🛏یک روز در خوابگاه بودم که مریم بالای سرم ظاهر شد .
🎎سرگرم صحبت بودیم که صحبت از پسرخاله اش شد که به دنبال همسر مناسب است
اما به دنبال همسر هم قد خودش است...
🔄شروع کردیم به دنبال مورد گشتن که کدام یک از بچه ها به درد پسرخاله میخورد
نهایتا بحث بدون نتیجه ماند 😒
و مریم رفت .
اما نیم ساعت بعد دوباره پیداش شد 😳
دختر یه سوال
نظر خودت چیه ؟🤔
نظرچی ؟🙄
ازدواج با پسرخالم ؟
من دختر قد کوتاهم ؟😏
یعنی نمیخوای حتی برای یه بارم ببینیش ؟
ضررکه نداره؟
بیا بریم یه جلسه باهم صحبت کنید ...
و صحبت ها دوباره از سر شروع شد 🗣
با کلی صحبت راضی شدم و با خانواده مطرح کردم .
فقط از احساس اون روزم بگم
اول که همسرم رو دیدم نزدیک بود برگردم
اما بعد از صحبت با ایشون کلا نظرم تغییر کرد .
انتخاب سختی بود
🌼ولی من ظواهر رو پشت سر گذاشتم و اخلاق و اعتقادات رو مد نظرم قرار دادم
الحمدلله که الانم بسیار راضی هستم .
🌟دعای خیر ما بدرقه ی راه شماست🌟
@chejorishod❣