امروز میخواهیم یادی کنیم از :
حرم مطهر شهدای گمنام
مازندران، ساری ، خیابان ارتش ، داخل نمازخانه
ای برادر شهید🥀
گمنام در زمین ، خوشنام در آسمان
دست ما را بگیرید و شفیع مان باشید ای شهدا🤲🏻🌷
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#شهید_گمنام
✅🌹با شهدا تا ظهور🌹
روز سی و پنجم: شهید محمد رسول نژاد 🌷
شهید محمد رسول نژاد کورکی متولد ۱/۶/۱۳۴۷ هستند که در یک خانواده ۵ نفره به دنیا آمدند و فرزند اول خانواده بودند .
در سن ۱۹ سالگی با عشقی که به رهبر و ملت ایران داشتن عازم جبهه شدند
به نماز اول وقت تاکید زیادی داشتند .
احترام به پدر و مادر از خصوصیات بارز ایشان بود و به مساله حجاب هم خیلی تاکید داشتند .
در تمام نامه هایی که برای خانواده میفرستادند به این موارد اشاره و تاکید کرده اند .
در جبهه ار پی جی زن گروه بودند و سرانجام در تاریخ ۱۶ مهر ماه سال ۱۳۶۶ در عملیات فاو به درجه رفیع شهادت نائل آمدند .
روحشان شاد و یادشان گرامی
امروز میخواهیم یادی کنیم از :
شهید گمنام
مزار : گلستان ، بندر گز
ای برادر شهید🥀
گمنام در زمین ، خوشنام در آسمان
دست ما را بگیرید و شفیع مان باشید ای شهدا🤲🏻🌷
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#شهید_گمنام
بگو تا مردم بدانند ما هم بوده ایم...
پیام شهید محمد حسین کرم عنایت برای همرزمش حمید زارع که حاضر به مصاحبه درباره ی شهید نمی شود
بچه های مجموعه روایتگران مرکز فرهنگی دفاع مقدس دزفول، مدام با« آقا حمید» تماس میگیرند تا قرار مصاحبه بگذارند در خصوص «شهید محمد حسین کرم عنایت» و آقا حمید مدام امروز و فردا میکند. تلفن همراهش را جواب نمیدهد و به خانواده اش می گوید به این بچه ها بگویید:«نه! مصاحبه نمی کنم!»
آقا حمید چشم را دوخته است به عکس محمد حسین و زمزمه میکند در دلش با او که :«تو دوست داشتی گمنام باشی! من هم درباره ی تو اصلاً حرف نمی زنم»
چندین روز به همین منوال میگذرد و آقا حمید بیخیال مصاحبه با بچه های مجموعه روایتگران می شود. چشمانش گرم خواب اند که محمدحسین با اعتراض می آید سمتش و می گوید: «این کارا چیه ؟ چرا این بچه ها هرچی باهات تماس می گیرن، نمی ری؟»
آقا حمید خشنود و متعجب از دیدار محمد حسین می گوید:«یادته می گفتی دوست دارم گمنام بمونم! به همین خاطر نمی خواستم برم و درباره ی تو حرف بزنم» محمدحسین با همان لحن می گوید:« حالا که دیگه من توی این دنیا نیستم! برو و درباره ی ما حرف بزن. بگو تا مردم بدونن ماها هم بودیم...»
محمد حسین این را می گوید و می زند به کانال شوخی. دارد می رود تا مثل همیشه آقاحمید را بزند که صدای اذان صبح مانع می شود.
آقاحمید بلند می شود و تلفن مرکز فرهنگی دفاع مقدس را می گیرد و می گوید:«کی بایدبیام برای مصاحبه ؟»
شهید محمدحسین کرم عنایت نوروز سال 1367 در عملیات والفجر 10 آسمانی می شود و مزار مطهرش در گلزار شهدای بهشت علی زیارتگاه عاشقان است.
از همان دوران نوجوانی اش مقید به انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر بود. به عنوان مثال در همان سنین نوجوانی به همراه دوستانش به زیارت مرقد منور شاهاحمد از نوادگان امام موسی بن جعفر علیهالسلام رفته بودند. در آنجا دو جوان با ضبط صوت اقدام به پخش ترانههای غیر شرعی و آهنگهای مبتذل کردند. در ابتدا محمد حسین با زبان نرم به آنها تذکر داد اما آنها نپذیرفتند که ضبط صوت را خاموش کنند. قصد درگیری داشتند که محمدحسین و دوستانش هم کم نیاوردند و به آنها حمله کردند. آنها دو پا داشتند، دو پای دیگر هم قرض کردند و… الفرار!
عاقبت به عنوان کارگری ساده در فضای سبز شهرداری دزفول استخدام شد. وقتی هم نیاز جبههها را میدید کار را تعطیل میکرد و عازم جبهه میشد. با آنکه ظاهری ساده داشت اما اهل مطالعه بود و در محافل دوستانه نظراتی میداد که دیگران را به تعجب وامیداشت. چون سالها درس طلبگی خوانده بود، در بحثهای دینی فعالیت داشت.
چند سالی هم شاگرد شهید شیخ عبدالحسین سبحانی و مرحوم آیتالله جواد مدرسیان در حوزه علمیه آیتالله معزی در دزفول بود. ماه محرم که میرسید مفتون و بیقرار میشد. تا دیر وقت از این تکیه به آن تکیه میرفت و مجالس امام حسین علیهالسلام را از دست نمیداد. در برپایی تکیه محله هم فعال بود و هر جا که کمبودی احساس میکرد فورا آن را بر طرف میکرد. با وجود اوهیچ مشکلی نبود که رفع نشود. راست و حسینی، عاشورایی بود.