eitaa logo
🌷با شهدا تا ظهور🌷
88 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
422 ویدیو
29 فایل
چله صلوات هدیه به شهدا به نیت نزدیکی فرج مولا صاحب الزمان (عج) و حاجت روایی حاجت‌مندان ان شاءالله🤲🏻🌷 روزی یک تسبیح هدیه به یک شهید 🌹🥺 لینک ناشناس جهت پیشنهاد و ارتباط با خادم کانال https://harfeto.timefriend.net/16963076621694 @Khadem_mola_ali
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگن امام رضا برات کربلا میده - از امام رضا کربلای اربعینت رو عیدی بگیر😢😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز بیست و نهم: شهید جهانگیر فراهم 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆شهدا زنده اند و نزد خدا روزی می خورند و ... ای شهیدان ✋🏻 دست های مان را ... دست های پر از حاجت مان را ... حرف های نگفته مان را... نزد شما آورده ایم ... به امید شفاعتی😢 چه بگویم که اگر ذره ای دقت کنی عنایت شان را با جان و دل درک خواهی کرد ... ‼️🔆عنایت و گره گشایی شهید جهانگیر فراهم به نقل از همراهان چله که این شهید عزیز رو پیشنهاد دادن 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
چند جا رفته بودیم برای خانه سازمانی. هرجا می‌رفتیم، جواب سر بالا می‌دادند و کارمان را راه نمی‌انداختند.😔 خسته بودیم. مدتی گذشته بود و بهمون خانه ندادند. همسرم هم دیگر پیش مسئولان مربوطه نرفت و پیگیر مسأله نشد. شهرستان جاسک ساکن بودیم. یکی از شهرهای شمال شرقی استان هرمزگان. شهری بسیار کوچک و محروم و کم امکانات... قدم می‌زدیم تو خیابان...که یک قبرستان کوچک و قدیمی طور، دیدیم. رفتیم داخل. قبور برای سالها قبل بود... تو اون شلوغی قبرها، یک قبر تنها بود که یک مقبره خیلیی کوچک و ساده با چهارستون کوتاه بر روی آن ساخته بودند. نزدیک تر شدیم... نوشته روی قبر رو خوندیم... نوشته بود.. شهید جهانگیر فراهم...🥀🥀🥀🥀 گفتیم چه شهید مظلوم و تنها و غررریبی.. کلی فاتحه خواندیم و دعا. و همسرم، حاجت مون رو ازش خواست و رفتیم... هنوز یکی دو روز نگذشته بود که با ما تماس گرفتند و گفتند که اسمتان برای خانه سازمانی درآمده!! و ما و این آیه قرآن که شهیدان زنده اند و..... 💔💔💔💔💔💔 @chelle_shohadaii
عزیزان همراه با کانال سلام 🌺 آخر هفته تون بخیر و پربرکت 🤲🏻 لازم دیدم توضیحی بدم راجع به مطالب و پست های کانال ... اینکه گاهی در یک روز تعداد پست ها زیاد هست و گاهی فقط دو پست، به دلیل این هست که اطلاعات ما از زندگی نامه شهدا کم هست ... 🔻مثلا درباره شهدای مدافع حرم ، مطالب خیلی راحت تر و بیشتر از شهدای دوران دفاع مقدس در دسترس هست و منبع مطالب کانال اکثراً سایت ایثار و یا نوید شاهد و یا مصاحبه های خانواده شهدا با خبرگزاری ها هست 🔻تعدادی از مطالب هم از خانواده شهدا به دست مون می رسه که ممنونم از لطف شون🌹 ❌برای پیشنهاد نام شهید برای چله ی بعد ، اسم و مشخصات شهید مد نظر همراه با عکس شهید رو به آیدی خادم کانال بفرستید 👇🏻👇🏻👇🏻 @Khadem_mola_ali ❗️تاکید میکنم حتما عکس شهید رو بفرستید چون مشابهت اسم زیاد هست و ممکنه اشتباهی بشه ❗️ اجرتون با شهدا 🌷🌷🌷 به نیت ظهور مولا صاحب الزمان صلوات🌹🌹🌹 @chelle_shohadaii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز سی ام : شهید مهدی خندان 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید «مهدی خندان» سال ۱۳۴۱ در روستای سبو بزرگ از توابع لواسان کوچک چشم به جهان گشود. وی در تاریخ ۲۸ آذر ۱۳۶۲ برابر با سالروز اربعین حسینی، در مرحله سوم عملیات «والفجر ۴» در ارتفاعات کانی‌مانگا، هنگام عبور از میدان مین و سیم‌های خاردار، توسط تیربار دشمن مورد هدف قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. چند خاطره از وی را مرور می‌کنیم:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهيد مهدی خندان در تيرماه سال 1340 مصادف با روز عاشورا در تهران (روستاي لواسانات) در خانواده ای متدين چشم به جهان گشود. مهدی در خانواده ای متولد شد که مادر، مدرس قرآن و پدرش کارگری رنج کشيده بود. وي با آمدنش شور و نشاط و برکت خاصي به خانه امامقلي خندان هديه آورد.... شهيد خندان پس از گذراندن دوران طفوليت در مهرماه سال 1347 به دبستان رفت، دوره  ابتدايي را در سال 1352 به پايان برد و براي ادامه تحصيلات وارد مدرسه ی راهنمايي (نارون) شد. @chelle_shohadaii
مهدی در کنار تحصيل به کار نيز اشتغال داشت و کمک خرج و نان آور خانواده بود. اين تربيت دو بعدي - تحصيل توام با کار -  از او نوجواني پخته و متکي به نفس ساخته بود. در پايان خرداد ماه سال 1355 ، مهدی دوره تحصيلات راهنمايی را پشت سر گذاشته و اکنون آماده بود تا وارد دبيرستان شود. وی میخواست تحصيلات خود را در رشته‌ی مکانيک ادامه دهد، اما نزديکترين هنرستان صنعتي با روستايشان کيلومتر‌ها فاصله داشت . از طرفي فقر مالی خانواده به او اجازه نمی داد که خانه ای در شهر اجاره کند. اما خانواده صبور و فداکار مهدی تمام تلاش خود را به کار بستند تا مهدي از ادامه‌ی تحصيل باز نماند. پدر بزرگوار مهدي آستين همت بالا زد و ايشان را در هنرستان صنعتی دکتر احمد ناصري واقع در خيابان اختياريه تهران نام نويسي کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در اين ميان مهدي شانزده ساله با بينش و درک خوبي که از اوضاع سياسی و اجتماعي جامعه داشت ، سعی میکرد خودش را در جريان اين رود خروشان قرار دهد. شرکت در راهپيمايي ها از جمله فعاليتهاي مهدی در آن ايام بود. سرانجام زمستان سرد وطن در عصر آفتابي روز22 بهمن جای خود را به بهار آزادی سپرد و رژيم شاهنشاهی سرنگون شد. مهدي در جريان برگزاری همه پرسی سراسری جهت تعيين نظام سياسی آينده کشور، دوشادوش هموطنان خود فعالانه شرکت کرد. در تابستان سال 1358 به دنبال تشکيل(حزب جمهوري اسلامی) توسط بزرگاني همچون: آيت الله دکتر بهشتی، آبت الله خامنه ای، آيت الله باهنر و ... ، با هدف پيوستن به يک تشکل سياسی مذهبی وفادار به حضرت امام خمينی (ره) به عضويت واحد دانش آموزی شعبه شميرانات حزب در آمد. @chelle_shohadaii
مهدی هجده ساله تا جايي که بضاعت مالی‌اش اجازه می‌داد، آثار مفيد نويسندگان و انديشمندان مذهبی و انقلابی کشور را خريداري و آن ها را در سطح منطقه لواسانات ، بين علاقمندان توزيع مي کرد. به همت فعاليتهاي فرهنگي بي وقفه مهدي، خيلي زود شماري از جوانان روستا هم با او دست همراهي دادند و حاصل تلاشهايشان به ايجاد کتابخانه اي نسبتا مجهز با تعداد فراواني از آثار علمي، ادبي، مذهبي، و هنري ارزشمند منتهي شد، کتابخانه ي بسيج روستاي صبور بزرگ. فصل گشايش مدارس، بار ديگر مهدي راه تهران را در پيش گرفت. سال تحصيلي جديد (59-1358) در شرف آغاز بود و فرزند برومند خانواده خندان آخرين پايه ي تحصيلي خود را در پيش رو داشت. اما مانع از آن نشد که در فعاليت براي آباد سازي لواسانات سهم خود را ايفا کند. @chelle_shohadaii
از اواسط بهار سال 1359 مهدي وارد جهاد سازندگي لواسانات شد. تلاش هاي بي وقفه ي او و ديگر جهادگران زحمتکش ، منجر به آن شد که روستاي صبور بزرگ از نعمت آب شرب لوله کشي برخوردار شود. سپس براي رفع کمبود آب در نارون يک دهنه ي چاه عميق حفر کرد و سرانجام با همکاري يارانش در جهاد سازندگي موفق شد تا حمام قديمي روستا را هم بازسازي کند. فعاليتهاي عمراني مهدي فقط منحصر به روستاي صبوربزرگ نبود. عملکرد وي در جهاد ، بيانگر اين موضوع بود که او هميشه به فکر کمک رساني به مجروحين روستايي است . در کنار اين فعاليتهاي فرهنگي و عمراني، مهدي با تلاش مضاعف موفق شد در پايان سال تحصيلي(59-58) از هنرستان صنعتي دکتر ناصري ، ديپلم خود را در رشته ي اتومکانيک بگيرد. @chelle_shohadaii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با آغاز جنگ تحميلي، مهدي دوره ي آموزشي خود را در همان ماه هاي اول شروع جنگ در بسيج به اتمام رساند. ابتدا قصد داشت براي مبارزه با ضد انقلابيون به کردستان برود، اما با ادامه تجاوز رژيم بعث قرار شد او و دوستان هم دوره اش را به يکي از جبهه هاي جنوب اعزام کنند. در تاريخ 15/10/1359 که همه چيز براي اجراي عمليات نصر فراهم شده بود مهدي به همراه چندي از همرزم هايش به قلب مواضع دشمن هجوم بردند و جنگ نابرابري را آغاز کردند. جنگ گوشت و پوست با تانک و زره اما در اين مبارزه تعدادي اسير شده و تعدادي مظلومانه به شهادت رسيدند. اما مهدي به طرز معجزه آسايي از اين معرکه جان سالم بدر برد. @chelle_shohadaii
شهيد خندان ، پس از طي مراحل پذيرش در سپاه منطقه 10 تهران، روز 31 فروردين ماه سال 1360 براي طي دوره ي آموزشي ويژه سپاهيان پاسدار، به پادگان امام حسين (ع) اعزام شد. روز بيست و دوم خرداد ماه سال 1360 براي آغاز خدمت رسمي اش در سپاه خود را به پادگان ولي عصر(عج) سپاه منطقه 10 تهران معرفي کرد و به واحد عمليات سپاه ملحق شد. مهدي پس از گذشت 2ماه از حضور در سپاه با تلاش فراوان توانست رضايت مسئولين را جهت اعزام به جبهه غرب بگيرد. وي ششم شهريور ماه سال 1360 ، به همراه نيروهاي گردان 8 سپاه تهران رهسپار جبهه ي سرپل ذهاب شد. ايشان طي حکمي از جانب شهيد محسن حاجي بابا فرمانده سپاه سرپل ذهاب ، رسماً به عنوان فرمانده سپاه ريجاب و دالاهو منصوب شد. @chelle_shohadaii
حوزه استحفاظي اين سپاه ، منطقه وسيعي را شامل مي شد، يعني در شمال دشت ذهاب ، ارتفاع گاوميشان و رو به سمت کوه بمو. مهدي پس از تحقيق و تفحص دقيق ساختار جمعيتي منطقه ريجاب ، دريافت که با مردم آن خطه ي آشوب زده مي شودکنار آمد. در وهله نخست، برنامه اعتمادسازي را با کار بر روي طايفه (قلخاني) شروع کرد. قلخاني ها اکثريت اهالي منطقه را شامل مي شدند که تحت تاثير خوانين سلطنت طلب تحت الحمايه رژيم بعث ، از قبيل (سردار جاف) و براي تامين معيشت زنان و کودکانشان ، به ضد انقلابيون متکي شده بودند. ظرف کمتر از دو ماه ، مهدي موفق شد از بين همان تفنگچي هاي نادمي که به ايشان امان نامه داده بودند، واحدهاي رزمي عشايري بسيار کارآمدي را تشکيل بدهد . با استفاده از آن ها امنیت را به منطقه بازگرداند.
آغاز عمليات مطلع الفجر در منطقه  عملياتي گيلان غرب ، روز 21 آذرماه سال 1360 در منطقه ي عملياتي ريجاب غرب و ارتفاعات گاري، مهدي خندان نخستين نبردی را که از مرحله شناسايی و طرح ريزي تا پايان مراحل تصويب آن شخصاً عهده دار بود، آغاز کرد. عمليات امير المومنين «ع» با رمز زيارت نجف، شروع شد. عرصه عمليات، منطقه ي محمودي شمال دشت ذهاب و غرب جوانمرود بود. سپاه ريجاب ، به فرماندهي مهدي خندان و سپاه جوانرود محور دالاهو به فرماندهي برادر طهماسبي، ضمن حرکتي هماهنگ، در مساحتي 100 کيلومتري وارد عمل شدند. در اين نبرد که هفت شبانه روز بي وقفه ادامه داشت، 500 تن از قواي دشمن کشته و صدها تن نيز مجروح و مفقود شدند. مهدي در اين نبرد بسيار خوب درخشيد و جايگاه خود را به عنوان يکي از فرماندهان عملياتي زبده ي سپاه در جبهه ي غرب، تثبيت کرد.  
در اواسط آذرماه سال 1361 حاج محمد ابراهيم همت رسماً از مهدي خندان درخواست کرد تا به لشگر 27 محمد رسول الله ملحق شود.  سرانجام اوايل دي ماه سال 61 روز عزيمت مهدي خندان از خطه ي ريجاب فرا رسيد. مردم منطقه با قلب هايي به درد آمده مهدي را بدرقه مي کردند، اما هنوز در ريجاب هستند مادراني که قصه ي مهرباني هاي جوان سبزه روي و سبز پوشي به نام مهدي خندان را هر شبانگاهان در گوش کودکانشان نجوا مي کنند. حاج همت فرمانده بسيجي را به دست فرمانده اي لايق سپرد تا از او درس عشق و ايثار بگيرند و در تيرماه سال 62 به دستور حاج همت جانشيني تيپ يکم عمار لشگر 27 به مهدي محول شد. در اين زمان بود که مهدي به سنت پيامبر اکرم (ص) جامه ي عمل پوشاند و پاي سفره ي عقد نشست. @chelle_shohadaii
سرانجام در بيست و هشتم آذرماه سال 62 در منطقه ي پنجوين هنگام عميات والفجر 4 در اثر اصابت تيربار به آرزوي ديرينه  خويش نائل آمد و عاشقانه را هی ديار عشق شد و شهد شهادت نوشيد. بعد از گذشت چندين سال (حدود 10 سال ) پيکر پاک و مطهر شهيد رجعت نمود و در گلزار شهدا لواسانات به خاک سپرده شد تا مزارش سکينه اي باشد براي دل بي قرار مادر چشم انتظارش. @chelle_shohadaii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شش ماه زنده ام مهدی را به خواستگاری بردیم و مهدی هم به ازدواج راضی بود اما به خانم عروس گفته بود  بدور از احساسات فکر کن و بعد جواب بده. موقع عقد عروس خانم یک شرط برای مهدی گذاشت و آن هم این بود که: داماد باید روز قیامت عروس را شفاعت کند و او هم این شرط را قبول کرد. مراسم عقد به خوبی صورت گرفت و مهدی در این مراسم لباس سپاهش را پوشیده بود. ساعت 1 شب از مجلس به خانه آمدیم و همه بچه ها خواب بودند اما مهدی آهسته وضو گرفت و شروع به خواندن نماز شب کرد. مهدی نماز شب می خواند اما مراقب بود کسی این موضوع را متوجه نشود. همینطور که داشت وضو می گرفت و آب از صورتش می چکید، آیاتی را زمزمه می کرد و ناگهان مرا دید گفت: مادر اینجا نشسته ای؟ گفتم بله. گفت: خیالت راحت شد که حالا من را زن دادی؟ گفتم: نه مادر تا دستت را دردست عروس نگذارم خیالم راحت نمی شود. مهدی گفت: مادر جان این هم برای تسلای دل شما بود من هم که بار ها گفته ام شش ماه بیشتر زنده نیستم. اگر خدا بخواهد به آن چیزی که می خواستم رسیدم. @chelle_shohadaii
نحوه شهادت شهید مهدی خندان، با لبی خندان و چهره‌ای گشاده، فجر آفاق را شکافت و به ضیافت کروبیان شتافت. او در روز ۲۸ آذر ۱۳۶۲، برابر با اربعین حسینی، در مرحله سوم عملیات "والفجر ۴"، در ارتفاعات "کانیمانگا"، هنگام عبور از میدان مین و سیم خاردار توسط گلوله تیر بار دشمن به فیض عظیم شهادت نایل آمد. چه مبارک تولدی و چه فرخنده شهادتی که از عاشورای حسینی تا اربعین حسینی، عشق و ایثار معنا می‌یابد و او در میان عشق و ایمان زاده شد و به شهادت رسید. @chelle_shohadaii