به همکاری با وزارت_راه_و_ترابری مشغول بکار شد حضور در مساجد و هیئت های مذهبی را از وظایفش می دانست .
از سوابقش می توان به همکاری و فعالیت در هیئت های مذهبی شهرستان و فعالیت در گردان۱۶۵امام_حسین (ع) بهار و همکاری با کانون های جوانان در عرصه فرهنگی و علمی اشاره کرد .
وی پس از انجام پروژه های ساختمانی و شرکت در رزمایش های بیت المقدس و اموزش های سپاه در منطقه در ۱۴ مهر ماه سال ۱۳۹۴ بهمراه جمعی از رزمندگان اسلام و #مدافعان_حرم حضرت زینب کبری (س) عازم کشور سوریه و وارد استان حلب از مناطق سوری گردید و در مورخه ۲۵ مهر ماه ۱۳۹۴ در صحنه نبرد در منطقه ازگله در بیست کیلومتری شهر حلب در عملیات آزاد سازی حلب در درگیری با گروهک های تکفیری والنصره به درجه رفیع شهادت نائل گردید و پیکر مطهرش پس از بیست روز به کشورش باز گشت و در گلزار شهدای شهر #آیت_الله_شیخ_محمد_بهاری در کنار قبر مادرش آرام گرفت.
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم
شهید بی سر😭
#خصوصیات_اخلاقی
عاشق ائمه اطهار و دلبسته شهدا بود
نماز اول وقت کارش بود
احترام و گوش به فرمان بودن به پدر و مادرش بهترین خصوصیتش بود.
تو هر کاری تمام تلاشش رو میکرد کم نمی ذاشت
تو کسب روزی حلال احکام خدا سرلوحه کارش بود
احترام به بزرگترها، رفاقت با هم سن ها و ایثار و گذشت، دوستی به کوچکترها تو دوستی ها رو رعایت میکرد.
سروقت به داد دوستش برای هر نوع کمک می رسید
اخلاق و ادبش زبانزد بود
اهل خنده و شوخی بود به سیدخندان معروف بود
و.....
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات
رابطه بسیار قوی با شهدا داشت و همیشه از شهید همت و شهید زینالدین یاد میکرد. بیش از ۱۲ سال در کسوت خادمی شهدا در مناطق عملیاتی حاضر شد و به خدمترسانی به زوار در این مناطق میپرداخت.❤️
اکثر خوبیهای که یک انسان میتوانست دارا باشد این جوان متواضع و با اخلاق دارا بود. برای فریضه نماز اول وقت اهمیت زیادی قائل بود و همیشه نوجوانان و جوانان را در مسیر معنویت و عبادت سوق میداد.✅
شهید سید میلاد مصطفوی
#خاطرات
بنده یه روز از مدرسه بر می گشتم خونمون...
خونه ی ما تو کوچه ای بود که به بن بست می خورد و این کوچه ظهرها خیلی خلوت بود.
یه روز که از مدرسه بر می گشتم پسری مزاحمم شد ولی من دختری نبودم که حتی نگاهش کنم دنبالم می اومد
تپش قلب گرفته بودم یهو جلوم وایساد خیلی ترسیده بودم کسی هم نبود با گریه گفتم تو رو خدا برو ولی نیت بدی داشت می خواست دستم را بگیره من هم چنان داشتم می رفتم یه دفعه نمی دونم خدا آقا سیدن میلاد رو از کجا رسوند آقا سید از در یه خونه ای بیرون اومد و این صحنه را دید و سریع اومد طرف اون پسر ، گفت برای چی مزاحمش می شی مگه خودت خواهر نداری به من گفت خواهرم شما بفرمایید ...
من رفتم خونمون ولی از پشت در نگاه می کردم
فکر کردم الان آقا سید اون پسر رو کتک می زنه
دیدم داره با اون پسر صحبت می کنه و اون پسر هم سرش را پایین انداخت و رفت چند روز بعد همون پسر رو تو خیابان دیدم و ازش فرار می کردم ولی نمی دونم آقا سید با اون پسر چیکار کرده بود که اونقدر سنگین و سر پایین شده بود
انگار اصلا اون نبود ...
من آقا سید را بعد از شهادتش شناختم و خیلی اشک ریختم
خدایا کمک کن غیرت مردانمان همچون آقا سید میلاد باشد.
ارسالی: همشهری شهید
#شهید_سید_میلاد_مصطفوی
زندگینامه و خاطرات شهید مدافع حرم سیدمیلاد مصطفوی
نویسنده:گروه نویسندگان
انتشارات شهید ابراهیم هادی
#معرفی_کتاب
#مهمان_شام
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم
✍یکی از بچهها مزاحم نوامیس مردم میشد. به سید میلاد ماجرا را شرح دادم. گفت تو کارت نباشه وایسا کنار. من گفتم الآن است که بزند توی گوش آن پسر، ولی با صحنه عجیبی مواجه شدم! سید طوری با این نوجوان صحبت کرد که من جا خوردم. روز بعد گفتم: سید چی شد؟ من گفتم الآن طرف رو چنان میزنی که دیگه نتونه بلند شه. خندید و گفت: یه جور دیگه زدمش!! راست میگفت. چنان زده بود که من از فردا آن جوان را در مسجد میدیدم. بله. سید میلاد، شیطان درون آن نوجوان را زده بود. سید برای آن شخص وقت گذاشت. آن پسر را در طی یک ماه چنان تغییر داد که من کم آوردم! آن سال همان پسر را با خودش برد و خادمالشهدا کرد.
شهید مدافع حرم سید میلاد مصطفوی