eitaa logo
چـِریٖـکـ رُمـٰانـْ📓🇵🇸
606 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
6 فایل
رمان های من، ساجده:))) #رمان_فرمانده_بداخلاق💦🌧 #رمان_آن‌سوی‌مرزهای‌عاشقی🌹🤍 تحت فعالیت نویسنده💚🍀 ناشناسمون شنوای حرفاتون🙃 https://daigo.ir/secret/5781282319 منم اینجام🥲: @mottaham_13 |کپی از رمان ها ممنوع، سایر موارد آزاد| تولد: ¹⁴⁰²/¹/⁹
مشاهده در ایتا
دانلود
‹﹉﹉﹉••🌧💦🌧••﹉﹉﹉› : جا میخورم! کمی خجالت میکشم! این خجالت از من بعید است! باز نگاه از او میگیرم: ـ بـ.. بله... ولی نمیدونم درسته یا نه!... با جدیت سری تکان میدهد: ـ این حسی که ازش حرف میزنی، فقط تو وجود توعه یا... ناخوداگاه میان حرفش میپرم: ـ نه نه! اون هم... یعنی ایشون هم... نمیدونم چجوری بگم... دستم را میان موهایم فرو میبرم. دستم را میگیرد و آن را از لا به لای موهام بیرون میکشد: ـ میدونم چی داری میگی! میدونم تو دلت چی میگذره حامد! من بهت اعتماد دارم! میدونم تو این راه اشتباهی نمیکنی! ولی اگه حرفات کاملا جدیه باید اجازه بدی کس دیگه ای وارد بشه! خودتون نمیتونید کاری انجام بدید! بهترین کار اینه که به مادرت بگی! معذب و متعجب لب میزنم: ـ نه!! من... من نمیتونم به مامان بگم... یعنی روم نمیشه اصلا! به قلم s.z.m (‌حࢪام‌)‼️ ❌ خوندن بدون عضویت راضی نیستم⛔☝🏻 هر گونه کپی پیگرد قانونی و الهی دارد🤝🏻 ‹﹉﹉﹉••🌧💦🌧••﹉﹉﹉›