eitaa logo
چـِریٖـکـ رُمـٰانـْ📓🇵🇸
606 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
6 فایل
رمان های من، ساجده:))) #رمان_فرمانده_بداخلاق💦🌧 #رمان_آن‌سوی‌مرزهای‌عاشقی🌹🤍 تحت فعالیت نویسنده💚🍀 ناشناسمون شنوای حرفاتون🙃 https://daigo.ir/secret/5781282319 منم اینجام🥲: @mottaham_13 |کپی از رمان ها ممنوع، سایر موارد آزاد| تولد: ¹⁴⁰²/¹/⁹
مشاهده در ایتا
دانلود
‹﹉﹉﹉••🌧💦🌧••﹉﹉﹉› : لبخند مرموزی میزند: ـ الان که به من گفتی چطوری روت شد پس؟! در دل لعنتی به خود میفرستم و سرم را پایین می اندازم. سکوتم را که میبیند صدایم میزند: ـ آقا حامد؟! از بالای چشم نگاهش میکنم: ـ بـ... بله؟! باز هم با لبخند نگاهم میکند: ـ عزیز من گناه نکردی که از یکی خوشت اومده! اینجوری نکن! من خودم با عزیز حرف میزنم خوبه؟! سری تکان میدهم و میگویم: ـ احمد اقا؟! من... من یه کار دیگه ای کردم... ولی اصلا به موضوع خانوم عظیمی ربط نداره ها!!... توروخدا عصبانی نشید! متعجب نگاهم میکند: ـ دیگه چه کار کردی بچه؟! نگاهم را به زمین میدوزم: ـ خودتون هم خوب میدونید که دلم نمیخواد زیر بار منت کسی باشم!... خب من... یعنی ما، منو رضا... امروز بازار بودیم و من... دیدم روی یه مغازه ای زده بود که به شاگرد نیاز دارن، منم... منم... به قلم s.z.m (‌حࢪام‌)‼️ ❌ خوندن بدون عضویت راضی نیستم⛔☝🏻 هر گونه کپی پیگرد قانونی و الهی دارد🤝🏻 ‹﹉﹉﹉••🌧💦🌧••﹉﹉﹉›