eitaa logo
چشمه جاری
522 دنبال‌کننده
731 عکس
143 ویدیو
3 فایل
جرعه‌ای از چشمه جاری آثار استاد علی صفایی ارتباط با ادمین ✍️ @davood_mahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حاج شیخ جعفر توسلی
💠 مشترک گرامی بسته ۳۰ روزه شما رو به اتمام است، پس از پایان رسیدن حجم باقی مانده، عبادت‌های شما با نرخ عادی محاسبه خواهد شد. 💠 دیگر قرائت یک آیه قرآن، برابر ختم قرآن نخواهد بود. 💠 دیگر نفس‌هایتان، تسبیح پروردگار محاسبه نمی شود. 💠 دیگر خواب‌تان، عبادت شمرده نخواهد شد. 💠 تهیه این بسته تا سال دیگر امکان پذیر نیست، از فرصت باقیمانده استفاده کنید ولی هرگز ناامید نباشید. ✅👈 هیچکس تنها نیست همراه اول و آخر شما خدای مهربان است. 🆔لینک کانال👈 https://eitaa.com/tavasolitabrizi
🎤👈 حاج آقا پورسید آقایی 🔷 روزی استاد صفایی رضوان الله تعالی علیه را دیدم که از یکی از مدارس خواهران طلبه برمی‌گشت؛ گویا برای سخنرانی دعوتش کرده بودند. فهمیدم روزه است. 🔷 استاد گفتند: وقتی برای صحبت به خانم‌ها دعوت می شوم و یا قراری با خانم،ها دارم روزه می گیرم. 🔷 در جمع خانم،ها حاضر شدن خیلی سخت است، روزه خیلی مؤثر است. 📚 حکایت ها و هدایت ها، ص ۲۳ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
هدایت شده از حاج شیخ جعفر توسلی
✅👈 عبادت منحصر بفرد 🎤👈 حاج آقا انصاریان 🔷 در هيچ عبادتى ترك شهوات حلال نمى‏باشد، حتى برخى از شهوات حلال، خوردنى‏ها و آشاميدنى‏ها و ترك بخشى از لذائذ، در طول زمان عبادت، لحاظ نشده است. 🔷 مانند «مجاهد فى سبيل الله» كه در حال جهاد، مى‏تواند بخورد و بياشامد و در روز جهاد از غريزه جنسى به طريق حلال بهرمند شود. 🔷 هنگامى كه انسان وارد مناسك حج مى‏شود، زمانى كه مُحرِم است، از غريزه جنسى محروم است، ولى در حال احرام، مى‏تواند خنك‏ترين آب را بنوشد و خوشمزه‏ترين غذا را تناول كند يا لذت‏هاى ديگر حلال براى او بى‏مانع است. 🔷 يا انسانى كه مى‏خواهد عبادت مالى انجام دهد، مى‏تواند در كنار پرداخت زكات و خمس از همه لذائذ حلال بهرمند شود. 🔷 اما روزه دار را دعوت مى‏كنند كه در مقابل شهوات، خواسته‏ها، و لذائذ حلال از اذان صبح تا اذان مغرب ايستادگى نمايد. 📚 تواضع و آثار آن، ص ۳۸ 🆔لینک کانال👈 https://eitaa.com/tavasolitabrizi
هدایت شده از حاج شیخ جعفر توسلی
✅👈 خاموش كننده شهوات‏ 🎤👈 آیت الله دستغیب 🔶 از جمله نجاسات قلبى، «دوستى شهوات» است كه انسان را به هلاكت ابدى مى‏كشاند. 🔶 چاره‏اش روزه است كه در فرو نشاندن شهوت كاملًا مؤثّر است؛ البتّه به شرطى كه دو وعده خوراك كه مى‏خورد، دو برابر نخورد بلكه بعضى فرموده‏اند:«روزه وقتى نافع است كه خوراك شخص نصف شود». 🔶 لذا طرفهاى عصر ملاحظه مى‏كنيد كه آدم روزه‏دار معمولًا شهوت ندارد؛ حتّى شهوت نطق و گاهى شهوت خوراك هم ندارد. 🔶 معلوم مى‏شود كه فرياد شكم بى‏خود است و نبايد شخص خودش را اين طور اسيرش كند. 🔶 «گرسنگى» را موت ابيض ناميده‏اند؛ چون سفيد كننده دل است. مخصوصاً جوانان مجرّد براى جلوگيرى از شهوت، با روزه عفّت بورزند. 📚 سراى ديگر، ص ۳۳۵ 🆔لینک کانال👈 https://eitaa.com/tavasolitabrizi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅👈 سؤال استاد صفایی رحمة الله علیه در حرم امام رضا علیه السلام از آقای قرائتی. 💠 أمیرالمومنین علیه السلام یارانش (مثل سلمان و ابوذر) را می دید لذّت می برد، شده حضرت مهدی علیه السلام تو را ببیند و لذّت ببرد⁉️ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅👈 بیان گوشه‌ای از صفات شخصیتی استاد صفائی رحمة الله علیه 🎤👈 حاج آقا رنجبر 🔷👈 برنامه سمت خدا ✅👈 خیلی جالبه،از دست ندهید. 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 شناسنامه حقیقی 🔷 من پیش خودم می گویم: بهترینِ خوبان عالم هستم؛ ولی در واقع من همانی هستم که بر من اثر می گذارد. این یک معیار است؛ ما درست مساوی با چیزی هستیم که خوشحالمان می کند رنجمان می دهد. 🔷 این شناسنامه مان است. خودمان را بشناسیم. آدم زود می فهمد اندازه اش چقدر است و چه کسی است. اگر این فرش را به ما بدهند و خوشحال شویم، ما به اندازه آن فرش هستیم. اگر صندلی اول را به من دادند و خوشحال شدیم، ما به اندازه یک صندلی هستیم. 🔷 ما همان چیزی هستیم که بر ما اثر می گذارد. به سادگی می توانیم بفهمیم یک دانه کاغذیم، یک دانه عکسیم، یک دانه بارک الله هستیم! 🔷 الان خیلی مدعی هستیم و خودمان را از ملائکه، از کروبیان، جلوتر می دانیم؛ ولی یک لحظه می بینم عجب، ته صف هستیم! 🔷 سنگی، توپی، گُلی بیشتر نیستیم. گل بزنیم خوشحال می شویم؛ گل بخوریم گریه می کنیم. 🔷 این همه وجود ماست. یک تکه آهنیم؛ چرا که درِ ماشینمان سوراخ می شود، می خواهیم خودمان را بکشیم. 📚 جمع ها و حاصل جمع ها، ص ۱۹ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅👈 تیتراژ ابتدایی برنامه تلویزیونی «کلمه» 💠 اگر ما با حرکت فکری همراه می‌شدیم، و در خود می‌جوشیدیم، و مطلب‌ها و مفهوم‌ها را درک می‌کردیم، و آنگاه دربه‌در به دنبال کلمه‌ها می‌گشتیم، در آن لحظه که به کلمه می‌رسیدیم، از آن بهره می‌گرفتیم، و همچون تشنه‌های به‌ آب‌ رسیده، کلمه‌ها را قطره به قطره می‌چشیدیم و جذب می‌کردیم. 📚رشد، ص۱۷ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
animation.gif
31.2K
💠 به يكى از دوستان مى‏گفتم: وقتى ما براى بچه خود كار مى‏كنيم، براى زن خود كار مى‏كنيم، براى در و ديوار خانه خود كار مى‏كنيم و يا براى چاه توالتمان كار مى‏كنيم، مگر اينها در عوض، به ما بهشت مى‏دهند؟! 💠 اين ندارها و فقيرها كه از صبح تا شب براى آنها دويده‏ايم، چه به ما مى‏دهند كه وقتى صحبت خدا مى‏شود، مى‏گوييم شهودش كجاست، عشقش كجاست، شهرتش كجاست، اوليائش كجاست، بهشتش كجاست، جهنمش كجاست؟! 💠 اين چه طلبكارى است كه وقتى براى غير حق قدمى برمى‏داريم، هستىِ خود را مى‏دهيم و منتظر هيچ پاداشى هم نيستيم، ولى وقتى براى خدا قدمى برمى‏داريم، يقين مى‏خواهيم، بهشت مى‏خواهيم؟! 💠 اسرافيل و عزراييل و ميكاييل و جبراييل بايد بيايند چهار ستون هستى و زندگى ما را بگيرند! 💠 با چه كسى مى‏خواهيم محاسبه كنيم؟ عزيز مقتدرى كه ما قدر او را نشناخته‏ايم‏. «ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ». 📚 اخبات، ص ۹٠ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 عطاياى شاهانه‏ 🔷 يك روز از روزهايى كه تازه تغذيه‏ى رايگان را در مدارس عَلَم كرده بودند، به منزل دوستى گذر كردم، ديدم در اتاقش، سيب‏ها و ميوه‏هاى خوش رنگ و آبى جمع كرده. 🔷 گفتم: فلانى مثل اينكه وضعت خوب شده و خبر نمى‏كنى. خنديد: بله. اينها عطاياى شاهانه است. 🔷 گفتم: جمع‏شان كردى. گفت: سهم چند روز بچه‏هاست كه اين همه شده مى‏خواهم خودشان استفاده نكنند و از اينها نچشند. اينها را به فقيرهايى مى‏بخشند كه بى‏خبر هستند و از عطاى شاهانه نمى‏دانند. 🔷 گفتم: بچه‏ها با گرفتن اينها آبستن مى‏شوند و تو با گرفتن اينها، آنها را به بلوغ نمى‏رسانى كه تازه چشم‏شان به اينهاست. 🔷 گفت: پس همين‏طور نوش جان كنند و جاويد شاه بگويند. گفتم: نه. تو بايد طلبكارشان كنى. همان روز اول كه ميوه‏ها را آوردند، بايد اين كار را مى‏كردى و دم در مى‏آمدى و مى‏گفتى: بچه‏ها! پس جعبه‏هايش را چه كرديد؟ بقيه‏اش كجاست؟ 🔷 بچه‏هايى كه رنگ‏هاى سيب‏ها و حجم پرتقال‏ها را لمس كرده‏اند وقتى اين طلبكارى را مى‏بينند كه بايد چند جعبه سيب آورده باشند و پول نفتشان آن قدر هست كه هر روز چند جعبه به اينها برسد. بچه‏هايى كه اين حركت‏ها و حالت‏ها را در تو مى‏بينند و اين توبيخ را مى‏شنوند، فردا از مدير مدرسه سراغ بقيه‏اش را مى‏گيرند و تازه مى‏فهمند كه دزدها با اين بازى مى‏خواهند چه كار كنند. 🔷 تو مى‏توانى از فريب و بازى دشمن استفاده كنى و با همّتى كه به بچه‏ها مى‏دهى و با اين طلبكارى كه در آنها مى‏ريزى، بغض و نفرت و حتى تصميم مبارزه را در آنها سبز كنى. 🔷 راستى اگر درست موضع بگيريم، بازى‏هاى دشمن و نقشه‏هاى او قتلگاه خود اوست. 📚 آیه های سبز، ۲۱۵ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
🔷 راستى، «چرا معلم شده ‏اى؟» انگيزه و نيت تو براى انتخاب اين كار چه بوده است؟ 🔷 آيا معلمى را به عنوان يك «شغل» همانند ساير شغل‏ها، براى كسب درآمد گزيده‏ اى؟ 🔷 آيا در طلبِ يك كار به اصطلاح بى ‏دردسر و با چند ماه تعطيلى با مزد و مواجب، بوده‏اى؟ 🔷 اگر چنين است، در خويش، تجديد نظر كن و مسئوليت خدايى و انسانى‏ات را به خاطر آور، كه تو همانند يك كارمند اداره نيستى. 🔷 تو با «انسان‏هايى» سر و كار دارى كه بسيارى از مسائل «زندگى» شان را از تو مى ‏آموزند، اعمال و حركات تو را الگو قرار مى ‏دهند. 🔷 بخش عظيمى از شخصيت‏شان را «حرف‏ها» و «رفتار» تو مى ‏سازد. اگر فاسد باشى، نسل‏هايى را فاسد كرده‏اى و اگر صالح باشى، نسل‏ها را اصلاح كرده‏اى. 📚 تربیت کودک، ص۱۰ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅👈 خصوصیات معلم خوب ۱ ـ تواضع علمى و اخلاقى: هر چه ميزان علم و ايمان يك فرد بيشتر باشد، ميزان فروتنى او بيشتر بايد باشد. كبر، صفت شيطان است و اولين‏ معصيتى كه در هستى صورت گرفت ... و معلمى كه مى‏ خواهد انسان‏ها را آموزش دهد خود نبايد تكبر داشته باشد. ۲ ـ شهامت: از اينكه از امرى انتقاد كند نمى ‏ترسد و از اينكه از او انتقاد كنند هم نمى ‏ترسد. ۳ ـ معلم مؤمن، متزلزل، بى‏ حال و كسل نيست. ۴ ـ معلم مؤمن، داراى صبر و حوصله است، از كار و تلاش زود خسته نمى‏ شود. از زير بار انجام وظايف، شانه خالى نمى‏ كند. ۵ ـ معلم مؤمن، اعمال غرض نمى‏ كند، حبّ و بغض شخصى او را از ميسر حق منحرف نمى‏ سازد. برخورد او با شاگرد از نوع عقده خالى كردن و انتقام گرفتن نيست. صرفاً به بيدار كردن دانش ‏آموز مى‏ انديشد، آن هم با توجه به توانايى و ظرفيت جسمى و روحى وى. ۶ ـ در جنبه علمى و معلومات عمومى مورد نياز دانش‏ آموزان، در چارچوب زمان خود محدود نيست، بلكه مى‏ كوشد از گذشته نيز با خبر باشد و از حقايق تاريخى سر در آورد. از سوى ديگر او مى‏ كوشد تا از آخرين اطلاعات در زمينه و مسأله مورد نظر با خبر باشد، بدين سان، او هرگز از مطالعه و خواندن، فارغ نيست. ۷ ـ مسائل را سرسرى نمى ‏بيند، به عبارت ديگر از كنارش نمى‏ گذرد، بلكه مى‏ كوشد آن را عميق ببيند. ۸ ـ آزاد فكر و آزاد انديش است. از قيود پيش ساخته، پيش داورى‏ ها، اوهام و خرافات بركنار است. ۹ ـ شخصيت زده و شخصيت پرست نيست، در برابر كسى خود باختگى ندارد. عنوان‏هاى پرطمطراق او را از خود بى ‏خود نمى‏ كند، گول عناوين ظاهرى را نمى‏ خورد، زيرا شخصيت‏ها هر قدر بزرگ باشند، احتمال اشتباه درباره ‏شان از بين نمى ‏رود و در آن صورت اشتباه او هم به اندازه او بزرگ خواهد بود. ۱۰ ـ ملاك تحقيق، حقيقت است نه شخصيت. حق را به شخص نبايد سنجيد، بلكه شخص را به حق بايد سنجيد. ۱۱ ـ به خاطر خودخواهى ‏ها و نظارت شخصى، حق را پايمال نمى‏ كند. 📚 تربیت کودک، ص ۲۱ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 هر قفلى كليدى مى‏خواهد 🔶 اگر درست موضع بگيريم، بازى‏هاى دشمن و نقشه‏هاى او قتلگاه خود اوست. ما با اين اقدام به نصر مى‏رسيم و به يارى مى‏رسيم، حتى از تكذيب دشمن و فريب‏هاى او بهره مى‏گيريم. 🔶 آن روزها كه اعتصاب‏ها و تظاهرات داشت شكل مى‏گرفت، يكى از بچه‏هاى جيرفت كه از سربازى برگشته بود، ناله مى‏كرد كه در اطراف ما نمى‏شود كارى كرد، حتى يكى از روحانيون آنجا كه خواسته بود، حرفى بزند با تبر گردنش را شكسته بودند و به خاكش كشيده بودند، كه تو مى‏خواهى زمين‏هاى ما را بگيرى و به ارباب‏ها بدهى؟ شماها مى‏خواهيد ما را بيچاره كنيد. مى‏گفت و مى‏سوخت كه چه كار كنيم⁉️ 🔶 گفتم: هر كارى راهى دارد و هر قفلى كليدى مى‏خواهد. تو تا بخواهى آنجا از شاه ظالم حرفى بزنى، طبيعى است كه گردنت را با تبر مى‏زنند. گفتم: تو وقتى كه با آنها دست مى‏دهى و دست زبرشان را لمس مى‏كنى و احوال‏پرسى راه مى‏اندازى، مى‏توانى از زبرى دست‏هايش بپرسى و بگويى مگر ماشين‏هايى كه فرستاده بودند، به شما نرسيد؟ 🔶 او با تعجب و اشتياق مى‏پرسد كه مگر ماشين فرستاده بودند؟ و تو مى‏توانى آن قدر از وضع ماشين‏ها و كشاورزهايى كه با آنها كار مى‏كنند بگويى و مى‏توانى آن‏قدر برايش دل بسوزانى كه كاملًا آماده شود و بعد هم آماده‏اش كنى كه دنبال ماشين‏ها را بگيرد. 🔶 و حاليش كنى كه اين پاسگاه‏ها و ژاندارم‏ها با كمك فرماندارها و بقيه‏ى رجال دارند اين اموال را يك‏جا سر مى‏كشند و ماشين‏هاى شما را يك لقمه‏ى صبحانه مى‏كنند و شماها همين‏طور نشسته‏ايد. 🔶 اينها به كمك اسلحه اين طور زور مى‏گويند، بايد خلع سلاح‏شان كنيد و ماشين‏ها را از حلقوم‏شان بيرون بياوريد. 🔶 اين طور راحت، همين‏ها كه با تبر، گردن‏ها را مى‏شكستند، با تو همدست مى‏شوند و درگير مى‏شوند و پر توقع تا آنجا كه حتى از آب و علف ارباب هم تعريف نمى‏كنند؛ كه مى‏فهمند آنها علف مى‏دهند تا شير بگيرند تا آنجا كه حتى به امنيت و رفاه و آزادى هم قناعت نمى‏كنند؛ كه بيشتر مى‏خواهند و گول زمين‏هاى تقسيم شده و وام كشاورزى را هم نخواهند خورد؛ كه دنبال سلاح مى‏روند و پاسگاه‏ها را خلع سلاح مى‏كنند. 🔶 گفتم اينها كه دارند به فلان لعن مى‏كنند، خيلى راحت مى‏شود از آريامهر! جدايشان كرد و طلبكارشان كرد و درگيرشان كرد، تو از اين همه كليد چرا استفاده نمى‏كنى؟ 📚 آیه های سبز، ص ۲۳۶ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 تدريج در سلوك‏ 💠 برادرى بود كه دير وقت و از نيمه شب گذشته، به ديدنم آمده بود. پر از درد بود. پر از رنج بود. پر از طلب بود. 💠 حرف كه مى‏زد مثل مار مى‏پيچيد و با درد مى‏پرسيد كه فلانى! راستى بگو، به من دروغ نگو، به من تلقين نكن، من مى‏خواهم درست بشوم. من چهار سال است كه دارم به خودم ور مى‏روم، ولى هيچ اثرى نديده‏ام و از يارى خدا و از اميد بويى نبرده‏ام. 💠 من هنوز در دلم ضعف و كينه و بخل ... صف كشيده‏اند. من پاك از پا در آمده‏ام. راستى چه كار كنم؟ 💠 مى‏گفت و مى‏گفت... راستى كه ديوانه شده بود. گريه مى‏كرد، ولى گريه‏اش گريه‏ى ذليلى بود. براى من سخت بود كه اشك ذلت را بر چهره‏ى مردى ببينم. 💠 و براى من سخت بود كه بار اين همه حرص و سوز و شتاب را بر دوش او ببينم و اين همه را نمى‏شد كه با نرمى و دلالت، كه او به تلقين متهمش مى‏كرد، برطرف ساخت. و نمى‏شد با سكوت و بى‏اعتنايى كه او تحملش را نداشت، رهايش كرد. در من توفان سختى بود و هجوم تندى كه مهار شده‏اش او را از جاى مى‏كَند. 💠 گفتم: تو مى‏خواهى با چهار سال مطالعه و كتاب خواندن كه اسمش را كار گذاشته‏اى و با آمدن به قم كه اسمش را هجرت گذاشته‏اى، صاحب دلى بشوى كه ابراهيم، در ميان آتش و در كنار اسماعيل طناب پيچيده‏اش، به دست آورده بود و مى‏خواهى به اطمينانى برسى كه او هم نرسيده بود. 💠 آن بزرگ‏مرد راه رفته را پس از شصت سال خوش‏حال ديدند و سؤال كردند كه‏ چگونه به شادى رسيده‏اى؟! گفت: پس از شصت سال مبارزه و رياضت، امروز فهميدم كه خيلى هوا ندارم. و تو مى‏خواهى كه در روز اول حركت هيچ هوايى نداشته باشى و هيچ مبارزه‏اى نداشته باشى. 💠 گفتم: قدم اول اين است كه فهميده‏اى در تو چه مى‏گذرد و قدم دوم اين است كه اين وضع را توجيه نكنى و قدم سوم اين است كه خودت را براى يك عمر درگيرى آماده سازى و قدم چهارم اين است كه با محاسبه‏ها و مقايسه‏ها، خودت را همراه باشى و تمرين‏ها را شروع كنى. 💠 و از وزنه‏هاى كوچك دست به كار شوى و براى بلا و ضربه‏ها آماده شوى و آن وقت كه به عجز رسيدى و از پاى افتادى، با اعتصام و استعانت گام‏هاى نهايى را بردارى ... و با اين مركب راه بروى. 💠 گفتم: تو هنوز از گناه تصور ندارى. فقط از بخل‏ها و كينه‏ها و ... رنگى ديده‏اى. هنوز نمى‏دانى كه چشم تو در هر لحظه چه كارها داشته و نكرده و پاى تو و دست تو و يك يك نيروهاى درونى تو چه قدر بى‏كار و ماندگار بوده‏اند. اگر تو اين همه را مى‏ديدى لابد مى‏مُردى. 💠 برادر! راهى را كه در يك عمر مى‏روند، تو مى‏خواهى فقط با شور و شوق، با حرص و سوز تمام كنى. و مى‏خواهى همين امروز تمامى بخل‏ها و حرص‏ها و ضعف‏هايت، به قدرت و اطمينان و گذشت برسد.مى‏خواهى بدون جهاد و درگيرى، پاداشت مجاهدها را بگيرى؟ 💠 تو براى يك مدرك سال‏ها رنج برده‏اى و اين قدر شتاب نداشته‏اى؛ چون كلاس‏ها را فهميده بودى و در كلاس اول توقع درمان مريض‏هاى از همه جا رانده شده را نداشتى. اكنون هم با همين توجه مى‏توانى به اين ظرفيت برسى و اين قدر با عجله‏هايت از پاى نيفتى. كسانى كه كلاس‏ها را شناخته‏اند و مراتب را مى‏شناسند، آرام و مسلط مى‏شوند. 📚 صراط، ص ۱۳ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 از ملك تا ملكوت‏ 🔷 جوانى بود كه براى تحصيل آمده بود و طلبه شده بود. از كرج بود و قبلًا شغل‏هايى هم گذرانده بود. مدتى در حوزه چرخ خورده بود و برخوردها و نظرهاى گوناگون گيجش كرده بودند كه چه بكند و كدام حرف را بپذيرد؟ 🔷 يك روز صبح سر سفره با هم برخورد كرديم. او كلافه شده بود. مى‏گفت: آخر ما نفهميديم چه بايد بكنيم و سر و كار ما با كيست؟ يكى مى‏گويد: خودت بايد كار بكنى. ديگرى مى‏گويد: مراجع تأمينت مى‏كنند. يكى مى‏گويد: امام زمان نگهدار توست. و يكى مى‏گويد: خدا تو را به عهده دارد و رزق تو با اوست. 🔷 راستش تكليف ما چيست؟ خودم كار كنم و درس بخوانم و مثل على باشم يا بنشينم تا مراجع و امام و خدا دستى برايم بالا بزنند و كارى برايم بكنند. 🔷 به او گفتم: تو كارى را انجام بده كه مهم‏ترين كار است. حساب كن امروز در جامعه‏ى تو چه نيازهايى هست؛ از پزشكى و مسكن سازى و راه سازى و ... تا بقالى و خياطى تا تربيت و مهره‏سازى و سازمان‏دهى و رهبرى. 🔷 بعد هم حساب كن تو چه توانى دارى و چه امكاناتى و چند تا از اين كارها از تو ساخته است و شروع كن. آن وقت اگر گرسنه بودى، مى‏توانى از هر كجا بردارى. 🔷 و بعد گفتم اين را هم در نظر بگير و اغفال نشو كه على اگر كار كرد، در دوره‏ى بى‏كارى‏اش بود. على در هنگام خلافت، بيل برنداشت. آنجا كه آدم‏ها محتاج او بودند، به درخت‏ها نپرداخت. همين‏طور رسول و همين‏طور تمامى پيشوايان، هنگامى كه از كارهاشان ممنوع مى‏شدند، به آن كارها مى‏پرداختند. 🔷 تو اگر بخواهى يك مهره باشى، مى‏توانى پس از آگاهى به نقش خودت در هر شغلى و در هر دسته‏اى نفوذ كنى و اگر بخواهى مهره‏ساز باشى، ديگر فرصتى ندارى جز اينكه بار بگيرى و بار بگذارى. 🔷 اگر مى‏توانى كه تمامى كارهايت را در دست داشته باشى، چه بهتر و اگر مى‏توانى جمع كنى، چه بهتر وگرنه كارى را انتخاب كن كه بيشتر ضرورت دارد. 🔷 كمى آرام شده بود كه نگاهش كردم و يك لقمه برايش گرفتم. از من دور بود. به رفيقم دادم و او هم با واسطه‏ى ديگرى لقمه را به او رساند. به او گفتم: حالا ما مى‏مانيم با اين مسأله كه سر و كار ما با چه كسى است؟ خودمان يا مراجع يا امام يا خدا؟ 🔷 گفتم: در همين لقمه فكر كن، گاهى ديد تو پنج سانت است. تو مى‏بينى يك لقمه در دهانت نشسته و دارى مى‏جوى. خوب پيداست كه مى‏گويى جانم، يك لقمه در دهان من افتاده. تو به تصادف دل مى‏بندى. 🔷 گاهى بيشتر ديده‏اى. دست خودت را ديده‏اى كه لقمه را در دهان تو گذاشت. اينجا با غرور مى‏گويى خودم همه كاره هستم. 🔷 گاهى بيشتر حساب مى‏كنى كه، من كه دستم لقمه نداشت. فقير بود. از كجا آورد؟ اينجاست كه بيشتر نگاه مى‏كنى و رفقيت را مى‏بينى و مى‏گويى آنها به من دادند. 🔷 گاهى بيشتر مى‏كاوى كه اينها هم مثل من هستند. همه فقيرند. همه دست خالى هستند. از كجا آورده‏اند؟ زمين را مى‏بينى كه مى‏رويد و خاك را مى‏بينى كه‏ گندم‏زارها را برپا مى‏دارد مى‏گويى هان! زمين به من داد. تا آنجا كه فقر زمين را مى‏بينى كه بهار و پاييز و تابستان و زمستان دارد و محتاج نور و حرارت است و به خورشيد دل مى‏بندى. 🔷 تا آنجا كه از همه‏ى اين‏ها مى‏گذرى و به رابطه‏ى جارى در آنها و به نظام حاكم بر آنها مى‏رسى و مى‏گويى اين نظام مرا پروريد و به من بخشيد. تا آنجا كه از اين نظام هم جلوتر مى‏روى و تنظيم‏ها را مى‏بينى و دست‏هايى كه هستى را براى تو چرخانده، به او چشم مى‏دوزى و با او پيوند مى‏خورى؛ كه مى‏بينى، نه پديده و مُلك و نه رابطه‏ها و ملكوت هيچ‏كدام از خود چيزى ندارند و فقير هستند و تكيه‏گاه مى‏خواهند. 📚 صراط، ص ۳۶ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 آخر آخوندى چه فايده‏اى دارد؟ 🔶 هنگامى كه من وارد حوزه شده بودم، افرادى كه دلسوزى مى‏كردند و استعداد مرا مى‏شناختند، مى‏گفتند: پسرم! آخر آخوندى چه فايده‏اى دارد؟ اصلًا آخوندى دوره‏اش گذشته 🔶 و گاهى مى‏گفتند: ببين آخوندها چه قدر بد هستند و چه كارها كه نكرده‏اند و شروع مى‏كردند در اين زمينه‏ها داد سخن دادند. و چه قدر براى من خوب بود كه مسائل و گرفتارى‏ها را از اول برايم مى‏شمردند تا با آگاهى و آمادگى شروع كنم. 🔶 و هنگامى كه خطابه‏ى طولانى آنها تمام مى‏شد، مى‏گفتم: اين حرف‏ها را قبول دارم و بهتر از شما هم مى‏دانم و چون اينها را دانسته‏ام، مجبور شدم كه در اين راه بيايم. 🔶 اگر به اندازه‏ى احتياج، آخوند و روحانى داشتيم كه به من احتياج نبود، اما حال شما هم بايد بياييد تا اين زمينه پر شود و به اندازه‏ى احتياج و نياز اجتماع، فقيه در دين تهيه شود و آنگاه به كارهاى ديگر بپردازيم؛ چون اجتماعى كه مغز و قلبش گرفتار است، فكر و روحش عليل است، نمى‏توان برايش لباس قشنگ و وسائل قشنگ و مدرن و تكنيك پيشرفته درست كرد؛ چون اين تكنيك پيشرفته با اين فكر مسموم و قلب آلوده جز به نابودى و هلاكت ما خدمت نمى‏كند، جز تيغ دادن در كف زنگى مست نيست. 🔶 و در اينجا بود كه همان خطابه سرايان زبردست با بيچارگى مى‏گفتند: آخر ما كار داريم و بار داريم و فلان داريم و بهمان داريم و من مى‏گفتم وقتى كه انسان كارهاى زيادى پيش رو دارد، بايد به ترتيب الاهم و فالاهم شروع كند و با ملاك اهميت جلو بيايد. 🔶 مگر اين تربيت‏ها و آدم سازى‏ها و درمان دردها بى‏كارى‏ است. اين بزرگ‏ترين نياز و بزرگ‏ترين احتياج و در نتيجه بالاترين كار است. آخر آدم‏هايى كه از درون پوك و فاسد شده‏اند، طبيب و مهندس مى‏خواهند چه كار. يا مربى مى‏خواهند و يا جلاد. 🔶 و تازه اين قدر داوطلب در آن طرف هست كه هر سال پشت ديوار كنكور روى هم كفك مى‏زنند و گند مى‏گيرند. پس براى اين طرف هم بايد كارى كرد و با اين توجه شروع به كار كرد كه همه فاسد و بد هستند و همان‏طور كه مى‏گوييد فلان و بهمان هستند. 🔶 و در اينجا بود كه مى‏گفتند آخر اين كارها هم نتيجه ندارد. اين همه آخوند مگر چه كرده‏اند و در اينجا بود كه مشتشان باز مى‏شود. مى‏گفتم تا به حال همه بد هستند و فلان و بيسار هستند. خوب، از بدها چه توقع داريد و چه كارى مى‏خواهيد؟ 🔶 و مى‏گفتم بر فرض اينها كارى نكرده باشند. اين وسيله‏ى تبرئه‏ى شما نمى‏شود و دليل نشدن كار نمى‏شود. شما دست‏ها را بالا بزنيد و مريض‏ها را درمان كنيد و از غرق شده‏ها دستگيرى كنيد و لااقل دارو و درمان را در دسترس بگذاريد تا هر كس بخواهد نجات بيابد و هر كس نخواست و از روى نخوت و عناد، درمان را نپذيرفت، با حجّت تمام جان بكند و بميرد. 📚 روحانیّت و حوزه، ص ۱۷۵ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 آمده‏ام تا ششمى باشم‏ 💠 حدود سال‏هاى ۴۵ بود. من در صحن نو (یکی از صحن‌های حرم حضرت معصومه)در يكى از مقبره‏ها درسى داشتم كه حدود ساعت ده با يك استاد خصوصى مى‏خواندم. 💠 من روبه‏روى مقبره كنار ميله‏هايى كه بر سر قبرها مى‏گذاشتند، نشسته و منتظر بودم تا استاد بيايد و درسم را بگويد. آن طرف‏تر هم چند نفر از مرده خورها و مقبره‏چى‏ها نشسته بودند و كنار آفتاب گرم و مطبوع صحبت‏شان گرم و سرد و گم بود. 💠 در اين اثنا يك نفر پيرمرد آمد كه من اسمش را شنيده بودم و مى‏گفتند خيلى حراف و متلك پران و خوش‏مزه است. از راه كه آمد مقبره‏چى‏ها برايش بلند شدند و او هم كنارشان نشست و فاتحه‏اى خواند و بعد شروع كرد به ديد زدن اطراف. 💠 نگاهش كه به من افتاد با آن قيافه و با آن سن (استاد در آن زمان ۱۵ سال داشتند) و با آن كتاب، چشم‏هايش را جمع كرد و دقت كرد و با تحقير از مقبره‏چى‏ها پرسيد: اين ديگه كيه؟ 💠 يكى از آنها كه من را مى‏شناخت و پدرم را هم مى‏شناخت، معرفى‏ام كرد و او با آشنايى نخوت‏زده‏اى رو به من كرد و گفت: تو كه پدرت روشن‏فكر بود، چرا گذاشت آخوند بشى؟ 💠 مقبره‏چى‏ها گوش بودند و بعضى‏هاشان لبخند مى‏زدند و پيرمرد هم رويى ترش مى‏كرد، سينه‏اى صاف مى‏كرد و منتظر جواب بود. من هم خيلى آرام و بى‏توجه، مقدارى نگاهش كردم و بعد با نيشخندى از او پرسيدم: مگر آخوندى چه عيبى داره؟ 💠 من اين سؤال را مطرح كردم تا حرف‏هايش را بزند و شكمش را خالى كند. و او هم منتظر همين فرصت بود. ماشينش را روشن كرد و گاز داد كه اى بابا! اين كه ديگه مثل كفر ابليس مى‏مونه، حالا از من مى‏پرسى چه عيبى داره؟ 💠 و شروع كرد كه شبش اين‏طور است و روزش اين‏طور و درسش اين‏طور و بحثش اين‏طور، طلبه‏گى‏اش فلان و روضه خوانى‏اش بهمان و تبليغش بيسار و آقاييش چنين و مرجعيتش چنان و به قدرى مسلط بود كه براى من هم تعجب مى‏آورد و بعد فهميدم قبلًا آخوند بوده و بيرون آمده و اين تسلطش از همان‏جا آب مى‏خورد و در نتيجه تعجبم رفت. 💠 آن روز در من حال عجيبى گذاشته بودند. او با طنز و شوخى و مسخره حرف‏هايش را خوب قالب مى‏كرد و شرح مى‏داد و از حضار تحسين مى‏طلبيد و از من هم تسليم. 💠 اما من داشتم با مورچه‏ها ور مى‏رفتم و بى‏اعتنا به تمام خوش‏مزگى‏هايش، گنجشك‏ها را نگاه مى‏كردم و اطراف را مى‏پاييدم و اصلًا به او نگاه هم نمى‏كردم. و او كه مى‏ديد مخاطبش اين‏طور خود سر و بازيگوش و بى‏اعتنا است، به ديگران مى‏پرداخت و از آن‏ها تصديق مى‏خواست و عاقبت نگاهش در چشم من افتاد و كنجكاو شد كه حالم را بررسى كند. نگاه من تيز و مسخره بود. 💠 خيلى آرام گفتم: شما خوب بود از من مى‏پرسيديد كه براى چه آخوند شده‏ام، اگر مى‏گفتم نون و آب و شب و روز و فلان و بهمان، خوب، راهنماييم مى‏كرديد كه آقا بفرماييد اون طرف اين در بسته است و بازم كه بشه اين خبرها نيست. بايد شب چه طور بخوابى و روز چه طور راه برى و دنبال پيرسگ‏ها بيفتى و صيغه از بر بكنى و شروع كردم حرف‏هايى را كه زده بود با مسخره‏گى قطار كردند. 💠 او كلافه شده بود و سرفه مى‏كرد و گردنش را مى‏خواراند و آخر طاقتش طاق شد و گفت: بفرماييد شما... آقا مى‏خواهيد چه كار كنيد چرا آخوند شده‏ايد؟ 💠 من هم با بى‏پروايى تندى كه از چنان بچه‏ى آرامى بعيد مى‏نمود، گفتم:«من آخوند شدم تا يك مشت آدم احمق مثل تو كه هنوز به نون و آب و لاى پا و شكمشون فكر مى‏كنند بيارم بالا» و ساكت شدم. 💠 و او بيچاره داشت سر مى‏خورد و مى‏گفت توى بچه مى‏خواهى منو بالا بيارى؟! اين همه آخوند هست. هرجا نگاه مى‏كنى خدا بده بركت. 💠 و من با صلابت ماتم گرفته‏اى گفتم: اگر يكى غربال بزرگ بذارند توى اين مدرسه و اين آخوندها را كه تو مى‏گى بريزن توش چه قدرشون سالم مى‏مونن؟ 💠 او كه از آخوندها چيزهايى مى‏دانست به آرامى طنزآلودى گفت: پنج نفر. گفتم: خر مصب پنج تا براى اين جمعيت قم اين استان مركزى، اين ايران بسه تا برسه بقيه‏ى جاها؟ 💠 و بعد گفتم: من آمده‏ام كه ششمى آن پنج تا بشوم و تو هم بايد هفتمى آنها باشى و پسرت هم و استعدادهايى كه مى‏شناسى به ترتيب بايد اين نياز را برآورند و اين احتياج را جواب‏گو باشند، نه اينكه از گود بيايى بيرون و كنارى بنشينى و تو آفتاب گردنت را بخوارانى و همه را تخطئه كنى و شب و روز آنها را به چوب بگيرى و من را هم بيرون بفرستى و شروع كردم همان حرف‏هايى كه قبلًا نوشتم برايش شرح دادم و آرامش كردم. 📚 روحانیَت و حوزه، ص ۱۷۷ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 كفر متحرك به اسلام مى‏رسد، ولى اسلام راكد، پدر بزرگِ كفر است. 🔷 سلمان‏ها در حالى كه كافر بودند، حركتشان آنها را به رسول منتهى كرد و زبيرها در حالى كه با رسول بودند، ركودِشان آنها را به كفر پيوند زد. 🔷 كفرى كه با حركت ما همراه باشد، وحشتى ندارد. وحشت آنجايى است كه با ركودها پيوند خورده باشيم. 📚 حرکت، ص ۱۲ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
44.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅👈 معرّفی استاد صفایی رحمة الله علیه در برنامه تلویزیونی «تربت ما». 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈انتشارات لیله القدر در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران 💠 کلیه آثار استاد صفایی رحمة الله علیه در نمایشگاه کتاب، حضوری ۲۰ درصد و مجازی با ۱۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان عرضه می شود. 💠 علاوه بر این تخفیف، از طرف نمایشگاه به «دانشجویان» و «طلّاب» گرامی ۶۰۰ هزار تومان بن تعلق می گیرد. 💠 نشانی غرفه: تهران، مصلّی امام خمینی، راهروی ۱۴، غرفه ۳ 🔗 لینک نمایشگاه کتاب مجازی : 🌐: bookicfi ir 👈🏻 🛒 ثبت سفارش : 👇🏻 🤳🏻 : @einsadshop_ad 📨 پاسخ به سوالات : 👇🏻 👤 : @ad_einsad
💠 دلى كه در دنياست و به آن تعلّق دارد و آدمى كه به دنيا قانع شد، هر آنچه انجام دهد دنيايى است و به خاطر دنيا، به خاطر رسيدن به عنوان و قدرت و... است، حقّش هم باطل است و نمازش هم دنيايى است. 💠 از انسان نمى‏خرند و بر نمى‏دارند؛ اما دلى كه از دنيا بيرون رفت و آدمى كه بيش از دنيا را طالب بود و به آن قانع نگشت، همه چيزش الهى است، نماز بخواند، غذا بخورد، بخوابد و ... اينها را بر مى‏دارند؛ چون تو از دنيا بيرون رفته‏اى و فرزند آن نيستى و همه‏ى معيارها به هم ريخته است؛ «قُلُوبُهُمْ فِى الْجَنانِ وَ اجْسادُهُمْ فِى الْعَمَلِ» است. 💠 نقل مى‏كنند مرحوم مروى شب‏ها در مدرسه‏ى مروى مى‏گشته. يكى از شب‏ها مشاهده كرد چراغ حجره‏اى از شب تا صبح روشن است. 💠 خوشش آمد، نزديك شد و گفت، تو خوب درس مى‏خوانى كيستى؟ آن شخص گفت من عاشق دختر كدخدا هستم و او گفته كه دخترم را به آخوند و طلبه مى‏دهم. من هم آمده‏ام زودتر درس بخوانم تا دخترش را بگيرم. 💠 ديگرى هم گفته بود، آمده‏ام درس بخوانم تا موقوفه‏اى را كه مى‏دهند، بگيرم. اينها، نمازشان، روزه‏ى‏شان، حجّشان، جهادشان، فقه‏شان، دنياست، زن است، ثروت است. 📚 دعاهاى روزانه حضرت زهرا، ص ۹۸ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
🔶 بعضى از دوستان مى‏پرسيدند: اگر بخواهيم براى حوزه‏هاى علميه و طلبه‏ها طرحى داشته باشيم، چطور برنامه‏ريزى كنيم؟ 🔶 به آنها گفتم: بايد به اين فكر كنيم كه اين طلبه‏ها مى‏خواهند در چه محيطى وارد شوند و چه اهدافى را برايشان در نظر گرفته‏ايم. 🔶 برنامه‏ريزى ما با توجه به دو نكته مشخص مى‏شود: يكى اينكه مى‏خواهند كجا كار كنند؟ دوّم اينكه مى‏خواهند چه كار كنند؟ 🔶 بايد محيط كار آنها و آفت‏هايى كه فردا به آن مبتلا مى‏شوند، مشخص كنيم. آيا مى‏خواهند با ثروتمند حرف بزنند يا با روستايى؟ 🔶 مى‏خواهند در دانشگاه‏ها بروند يا در خانواده‏ها؟ آفت آنها چيست؟ لذّت است يا قدرت و يا ثروت؟ مى‏خواهند در چه حوزه‏اى فعاليت كنند؟ بايد افرادى را كه در نظر داريم، از هم اكنون كارآيى آنها را تأمين كنيم. 🔶 در اولين گام بايد به آنها آموزش دهيم تا بياموزند چطور فكر كنند. چطور خيال كنند. چطور توهم كنند. چطور وقتى كه غضب مى‏كنند، با غضب خود روبرو شوند. با شهوت خود چه كنند. با نيروهاى باطنى خود، چه كنند كه اينها نيروهاى خود آنهاست. 🔶 بعد هم بايد ياد بگيرند كه با زمين، با گاو، با امكانات، با بچه، با زن خود، با مجموعه آدم‏ها و اشيايى كه در اطراف آنهاست، چطور برخورد كنند، كه رابطه آنها با نيروهاى خودشان، به يك نحو است، با آدم‏ها به نحو ديگر و با اشياء و با امّت‏ها و با خدا، به گونه‏اى ديگر. 🔶 بايد اين مسائل را به آنها آموخت. وقتى كه من فهميدم در چه حوزه‏اى و با چه هدفى مى‏خواهم كار كنم، نوع امكاناتى هم كه بايد فراهم كنم، مشخص مى‏شود. 🔶 ديگر طلبه‏اى ذليل نيستم كه مشكلم يك اختلاف خانوادگى باشد و ندانم كه با بچه‏ها و با زن خود چگونه برخورد كنم. 📚 اخبات، ص ۲۲ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅👈 رونمایی از آخرین اثر چاپ شده‌ی استاد علی صفایی رحمة الله علیه ✅👈 حجاب و آزادی روابط ✅👈 با حضور دکتر علی بهادری جهرمی (سخنگوی محترم دولت) ✅👈 مکان: شبستان مصلی، راهرو ۲۲، غرفه ۱۲ 🗓 زمان‌: دوشنبه ۲۵ اردیبهشت، ساعت ۱۶ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 علّت انزوا و وازدگی 💠 جوانى به منزل ما آمده بود و در مقام نصيحت مى‏گفت كه من چند شبى در اين منزل خوابيده‏ام و بعد به حوزه وارد شده‏ام و حالا مى‏خواهم نقطه‏هاى منفى برخورد شما را كه به ديگران هم گفته‏ام به شما تذكر بدهم. 💠 يكى اينكه در معاشرت با شما آدم به انزوا كشيده مى‏شود و ذهنيت و حالت‏هاى منفى در او بوجود مى‏آيد. از آنجا كه او مى‏خواست در مقام نصيحت تذكراتى بدهد، گوش بودم كه لابد توضيحى خواهد آمد. ولى توضيحى ندادند. 💠 اين بود كه گفتم من هم براى خودم ذنب‏ها و گناه‏ها و نقطه ضعف‏هايى را قبول دارم و از آن طرف در صدد هستم كه مصداق‏هاى اين كلى را بشناسم و در خودم با آن درگير بشوم؛ چون من اين كلى را قبول دارم و معتقد به عصمت خودم نيستم، توضيح كلى شما براى من فايده‏اى ندارد. 💠 بهتر است كه مشخص كنيد و بگوييد در برخورد مثلاً با من يا ديگرى، شما حرفى زديد يا كارى كرديد كه نبايد مى‏كرديد و اين كار غلط، ما را به انزوا كشاند. ساكت بود، گفتم مثلاً با خود شما كه چند شبى را اينجا بوده‏ايد چه‏ برخورد غلطى وجود داشته كه شما را به ذهنيت كشانده. 💠 گفت من مبتلا به ذهنيت نشدم ولى شما وقتى كه آمديد به من گفتيد: «آيا فكر كرده‏اى و آمده‏اى يا همين ‏طور راه افتاده‏اى». من با تعجّب پرسيدم آيا همين باعث انزوا و ذهنى‏ گرايى شما شده است. گفت بله... و اينجا بود كه خنديدم و خودش هم خنديد و با احترام به محضرشان عرض كردم، خيلى احمق هستيد. 💠 و گفتم لابد اين هم نقطه ضعف دوم بنده است كه فحش مى‏دهم!! و اهانت مى‏كنم و عفت كلام ندارم؟! در حالى كه اين توضيح حالتى است كه در تو وجود دارد و بايد متوجه شوى و بى‏خود بلندگوى گناهى نباشى كه وجود نداشته. 💠 هنگامى كه مى‏خواهى طرف، مبتلا به انزوا و نفرت نشود و گوساله نيايد و گاو نرود و در برخورد با او مى‏پرسى كه آيا با فكر آمده‏اى، متّهم به ذهنيّت بازى مى‏شوى و متّهم به انزوا و رهبانيّت. 💠 آنجا كه من دارم مى‏بينم آدم‏هاى استخوان دارش پس از سال‏ها تحصيل چگونه سر در گم هستند و نمى‏دانند چه كنند و خسته و رنجور و وازده و سر در لاك شده‏اند، آيا نبايد به تازه واردى كه بر اساس جو حاكم و يك جريان تند اجتماعى كارش را ول كرده و آمده كه مثلاً عربى بخواند، آيا به اين چنين آدمى نبايد بگويم كه چه مى‏خواهى و چرا با عربى شروع كرده‏اى؟ 💠 و نبايد بگويم كه عربى تو را به فهم قرآن نمى‏رساند و بيش از ترجمه به تو ياد نمى‏دهد؟ و نبايد بگويم كه پيش از عمل تو بايد فكر و ظرفيت و طرح را داشته باشى؟ 💠 راستى وقتى علت خستگى و وازدگى را نشناسيم و نفهميم كه عمل زدگى‏ چه فلك زدگى‏هايى مى‏آورد، آدم‏هايى را كه مى‏خواهند ريشه انزوا و وازدگى را بخشكانند متّهم به انزوا و رهبانيّت مى‏كنيم و مى‏خواهيم لباسشان كه هيچ، حتّى پوست سرشان را بكنيم و تقصير هم نداريم كه ريشه‏ها را نمى‏شناسيم و مغرور حسن نيّت‏مان هم هستيم. 💠 خرافات از همين‏جا بر مى‏خيزد كه ما مقارنه‏ها را با علت‏ها عوضى مى‏گيريم. خيال مى‏كنيم كه اگر هنگام كوفتن كاسه‏ى مسى خورشيد روشن شد و از كسوف نجات پيدا كرد، علت اين امر همين قاشق ‏زنى ما بوده است. 💠 در حالى كه علّت چيز ديگرى است. هر چند كه در خارج با چيزهايى هم همراه و هم زمان است. علت انزوا و ذهنيت و وازدگى اين افراد، اين سؤال‏ها و اين نوشته‏ها نيست. اين نوشته‏ها به ريشه‏ها دعوت مى‏كند و اين سؤال‏ها وضع طرف را برايش مشخص مى‏كند و طبيعى است كه بفهمد بى‏پايه بوده و طبيعى‏تر اين است كه به اعماق خود بپردازد و مبانى و معارفش را محكم كند. 💠 و كدام احمقى است كه اين كار بنيادى را مخالفت با عمل و دعوت به انزوا بشناسد؟ علّت انزوا و خستگى و وازدگى اينها همان نداشتن شهادت و تقدير و انتظار است. 💠 اينها نديده آمده‏اند و طبيعى است كه با ديدن مشكلات، متحيّر و سرگردان شوند. يا اينكه از اساس، كارشان را درست كنند و بنيادى پيش بيايند. 📚 انتظار، ص ۷۵ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 از مذهب گذشته‏ام‏ 🔷 دوستى برايم از داستان مسافرتش مى‏گفت كه در راه با مردى جالب برخورد داشته؛ مردى كه در آمريكا دوره گذارنده و پيامبر هيپى‏گرى در ايران گرديده و به عنوان فيلم‏ساز و كارگردان مشغول رسالت خويش. 🔷 دوستم مى‏گفت ما هر دو جذب يكديگر شده بوديم. او جذب سكوت من و پذيرش من و نبود تعصب در من! و من هم جذب حرف‏هاى تازه‏ى او و داستان‏هاى مفصل و شيرين او؛ از لذت‏ها و خلسه‏ها و اعتيادها و آزادى‏ها. 🔷 او توضيح مى‏داده كه من حتى مقدارى هم عربى خوانده‏ام و از اسلام آگاهى دارم، و به محمد (ص) هم احترام مى‏گذارم. و مى‏گفته كه اسلام را رد نمى‏كنم؛ كه من خودم از مذهب گذشته‏ام و آن را گذرانده‏ام. من از مذهب هم آزاد شده‏ام و اكنون در اين دنياى بزرگ و آزاد، رهايم. 🔷 به دوستم مى‏گفتم: هنگامى كه او از اين ولنگارى و رهايى و هرز شدن، نجات پيدا كند و شكل بگيرد، تازه آن وقت به مذهب رسيده و به دين، به اسلام دست يافته است. وقتى او از آزادى، آزاد شود، عبد بشود، تازه اول راه اوست. 🔷 گفتم اين حرف كه من اسلام را رد نمى‏كنم، كه من اسلام را گذرانده‏ام، شوخى است. آنچه كه او از آن آزاد شده همان مذهب سنتى است و آنچه كه امروز دارد، يك نوع مذهب عاطفى است. 🔷 مذهب اصيل راه انسانى است كه يافته باشد بايد حركت كند و بايد از آزادى و وسعت تبخير، به شكل گرفتن و به عبوديت برسد و رسالت‏ها را به گردن بگيرد؛ چون نيازهايى در پيش است كه بخارهاى هرز را، به شكل گرفتن دعوت‏ مى‏كنند. 🔷 گفتم اين حرف كه من از مذهب آزاد شده‏ام، مثل اين است كه بگويى من از راه آزاد شده‏ام. 🔷 مذهب راه است؛ (صراط) روش حركت است؛ (نظام‏ها و احكام) جهت حركت است؛ (توحيد) رهبرى است؛ (رسالت و امامت) 🔷 آيا از اينگونه مذهب مى‏توان آزاد شد؟ يا اين مرحله‏اى است كه پس از آزاد شدن از آزادى‏ها، تازه به آن مى‏رسى. 🔷 من به دوستم گفتم تعجب مى‏كنم كه حرف‏هاى او براى تو تازگى داشته باشد. اين نشان مى‏دهد كه او از تو جلوتر و پيشرفته‏تر بوده است. اگر تو حركتى را شروع كرده بودى و به آزادى رسيده بودى، با او همراه مى‏شدى. 🔷 و اگر از اين مرحله هم مى‏گذشتى، تو بر او مسلط مى‏گشتى و تو رهبرى او را به عهده مى‏گرفتى و آن وقت آنچه براى او جالب بود، سكوت تو نبود، كه ديد تو، بينش تو و وسعت آزادى و شكل گرفتن و رسالت‏هاى تو بود. 🔷 مؤمن، به آزادى و شناخت هستى مى‏رسد و تمام چهار فصل را مى‏بيند، نه باد مى‏كند و نه مى‏پلاسد كه در كنار حركت‏ها، حركتش را ادامه مى‏دهد. 📚 آیه‌های سبز، ۱۸۹ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
هدایت شده از حاج شیخ جعفر توسلی
✅👈 نماز پر فضیلت یکشنبه ماه ذی‌القعده ✴️ پیامبر اکرم صلّی‌الله علیه و آله فرمود: هر بنده‌ای از امت من این عمل را انجام دهد، از آسمان به او ندا می شود: ای بنده خدا، عمل خود را از نو آغاز كن؛ زیرا توبه تو پذیرفته و گناه تو آمرزیده شد. ✴️ فرشته‌ای از زیر عرش به او خطاب می كند: ای بنده، خجسته باد بر تو و خاندان و فرزندان تو! ✴️ فرشته‌ای دیگر ندا می كند: ای بنده، دشمنان تو در روز قیامت از تو راضی خواهند گردید. ✴️ فرشته‌ای دیگر ندا می كند: ای بنده، تو مؤمن از دنیا می روی و دین تو از تو گرفته نمی شود و قبر تو گشوده و نورانی می شود. ✴️ فرشته‌ای دیگر ندا می كند: ای بنده، پدر و مادر تو از تو راضی خواهند گردید، اگر چه از تو ناخشنود باشند و پدر و مادر و فرزندان تو آمرزیده شدند و روزی تو در دنیا و آخرت گسترده و فراوان خواهد بود. ✴️ جبرئیل ندا می كند: من همراه با فرشته مرگ می آیم و به او سفارش می كنم كه با تو به نرمی رفتار كند و اثر مرگ حتی خراشی در تو ایجاد نخواهد كرد، و فقط روح تو به آرامی از بدنت خارج خواهد شد. ✴️ این سخنان را جبرئیل وقتی كه خداوند مرا به آسمان [معراج] برد، به من آموخت. 📚 إقبال الاعمال، ج ۲، ص ۲۰ 🆔لینک کانال👈 https://eitaa.com/tavasolitabrizi
هدایت شده از حاج شیخ جعفر توسلی
💠👈 دستور خواندن نماز یکشنبه ماه ذی‌القعده ✅ رسول خدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ در یكشنبه ماه ذی‌القعده میان مردم آمد و فرمود: ای مردم، كدامیك از شما می خواهد توبه كند؟ ✅ عرض كردیم: همه می خواهیم توبه كنیم. فرمود: غسل كنید و وضو بگیرید و چهار ركعت نماز بخوانید. (دو نماز دو رکعتی) ✅ در هر ركعت یک بار «سوره حمد»، سه بار «قل هو الله أحد» و هر كدام از سوره های ناس و فلق را یک بار بخوانید. ✅ بعد از پایان چهار رکعت نماز، هفتاد بار استغفار كنید و آن را به «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إلّا بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیم» ختم كنید. ✅ آنگاه دستها را بالا آورید و بگویید:«یا عَزِیزُ یَا غَفَّارُ اِغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ فَإِنَّهُ لا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاّ أَنْتَ». 🆔لینک کانال👈 https://eitaa.com/tavasolitabrizi
🔶 هر كس، از نقطه ضعف‏هايش ضربه مى‏خورد و با تعلّق‏هايش به اسارت مى‏رود. 📚 نامه های بلوغ، ۱۵۵ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie